کتاب تفکر سریع و کند به انگلیسی (Thinking Fast And Slow) که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، نتیجه سالها تلاش و تحقیقات دنیل کانمن است. این کتاب به او کمک کرد تا جایزه نوبل را در حوزه اقتصاد دریافت کند. تحقیقات کانمن در این کتاب، درک ما از روانشناسی و اقتصاد رفتاری را به طور قابل توجهی تغییر داده و توضیح میدهد. او و همکارانش در طول سالها نقش مهمی در تحول فهم بشر از ذهن انسان و رفتارهای اقتصادی ایفا کردهاند. به لطف این تحقیقات، اکنون ما درک بهتری از فرآیندهای تصمیمگیری، علت اشتباهات رایج ذهنی و قضاوتهای نادرست داریم و میدانیم چگونه میتوانیم خود را بهبود بخشیم. این کتاب 38 فصل داره ما در خلاصه کتاب تفکر سریع و کند به بخش مهمی ازنکات آن پرداختیم.
کتاب تفکر سریع و کند توضیح میدهد که رفتار انسانها توسط دو سیستم مختلف ذهنی هدایت میشود: یکی سیستم خودکار و دیگری سیستم عمدی. در ذهن هر فرد، شبیه به یک فیلم درام، دو شخصیت وجود دارند که در تعامل با یکدیگر تنشهایی را تجربه میکنند. این دو شخصیت همان دو سیستم ذهنی هستند که نقشهای متفاوتی ایفا میکنند.
شروع خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
سیستم ۱: مسئول پردازشهای خودکار ذهن است و به شما کمک میکند کارهای روزمره مثل رانندگی یا جمع کردن اعداد ساده را به طور سریع و بدون فکر انجام دهید. این سیستم همچنین برای واکنشهای غریزی مثل تکمیل جملات ناتمام یا چرخیدن به سمت صداهای ناگهانی فعال میشود. سیستم ۱ بهطور سریع و ناخودآگاه اطلاعات مرتبط و کلیشهها را به شما میدهد.
سیستم اول، که تفکر خودکار و شهودی را هدایت میکند، به صورت سریع و بدون نیاز به تلاش آگاهانه عمل میکند. این سیستم در واقع میراثی تکاملی است که به ما کمک میکند تا سریعاً به محرکهای محیطی واکنش نشان دهیم. مثلاً اگر صدای بلند و ناگهانی بشنوید، این سیستم بلافاصله توجه شما را جلب میکند. سیستم اول در تصمیمگیریهای فوری و در شرایطی که نیاز به واکنش سریع داریم، بسیار مؤثر است.
سیستم2: اما زمانی که نیاز به تفکر عمیقتر و تحلیل منطقی داریم، سیستم دوم وارد عمل میشود. این سیستم به استدلال و تجزیه و تحلیل بستگی دارد و شامل تصمیمگیریهای آگاهانه و انتخابهای پیچیده میشود. در این حالت، فرد باید بر روی مسئله متمرکز شود و به طور آگاهانه به حل آن بپردازد. این سیستم برای کارهایی مثل حل مسائل ریاضی پیچیده یا پر کردن فرمهای مالیاتی به کار میآید. تفکر در این سیستم کندتر است و به تلاش آگاهانه و تمرکز بیشتری نیاز دارد.
برای مثال، فرض کنید در یک جمع به دنبال فرد خاصی میگردید. ذهن شما روی یافتن آن فرد متمرکز است و از حواسپرتیهای محیطی جلوگیری میکند. در این حالت، سیستم دوم فعال است و شما به ویژگیهای آن فرد توجه میکنید تا بتوانید او را سریعتر پیدا کنید. اگر تمرکز خود را حفظ کنید، به احتمال زیاد به سرعت به هدف خود خواهید رسید، اما اگر حواس شما پرت شود، ممکن است در یافتن فرد مورد نظر دچار مشکل شوید.
اگر بخوام بیشتر توصیح بدم سیستم ۱ بخشی از مغز ما است که به صورت غریزی و ناگهانی عمل میکند بدون آن که به شکل خودآگاه بر آن کنترل داشته باشیم. مثلا وقتی یک صدای بلند و غیرمنتظره میشنویم چه کار میکنیم؟ احتمالا به سرعت و به شکل خودکار توجه ما به سمت صدا جلب میشود. این همان سیستم ۱ است.
این سیستم میراث گذشته تکاملی ما است: نشان دادن واکنشها و قضاوتهای سریع به نجات و بقای ما کمک میکند.
سیستم ۲ آن قسمت از ذهن است که برای تصمیمگیری فردی، استدلال و اعتقادها به کار میآید. این سیستم با فعالیتهای خودآگاه مثل خویشتنداری، تمرکز و انتخاب سر و کار دارد.
این دو سیستم به طور مداوم با هم در تعامل هستند. بیشتر وقتها در دنیای سیستم ۱ زندگی میکنیم، جایی که پردازشهای سریع و خودکار بهخوبی عمل میکنند. اما وقتی نیاز به تحلیل عمیقتری داریم، سیستم ۲ وارد عمل میشود. در حقیقت، ممکن است وقتی به موضوعی پیچیده فکر میکنید، از سیستم ۲ استفاده کنید، ولی به محض اینکه خسته یا عصبی شوید، دوباره به سیستم ۱ برگردید. اگر تا به حال به دلیل خطای دید گیج شدهاید، احتمالاً تجربه کردهاید که این دو سیستم با اهداف متفاوت در ذهنتان درگیر هستند. ارتباط میان این دو سیستم است که نحوه رفتار و واکنشهای ما را شکل میدهد.
بخش دوم خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
مسئله این است که یک راکت و یک توپ در مجموع ۱۱۱۰ تومان قیمت دارند. راکت ۱۰۰۰ تومان گرانتر از توپ است. قیمت توپ چقدر است؟ بسیاری از افراد به اشتباه پاسخ میدهند که قیمت توپ ۵۰ تومان است، اما اگر اینطور بود، مجموع قیمتها ۱۲۰۰ تومان میشد. دلیل این اشتباه این است که سیستم ۱ (سیستم خودکار و شهودی ذهن) بهطور سریع و بدون تفکر دقیق وارد عمل میشود و جواب اولیه را میدهد. این سیستم بدون تحلیل دقیق، بهطور غیرارادی پاسخ میدهد که معمولاً نادرست است.
این اشتباه نشان میدهد که سیستم ۱ تمایل دارد مسائل پیچیده را سادهسازی کند و بهطور خودکار پاسخ دهد، بدون اینکه به تحلیل منطقی نیاز داشته باشد. این همان چیزی است که به آن «تنبلی ذهنی» گفته میشود؛ ذهن انسان برای استفاده از حداقل انرژی ممکن تمایل دارد که از سیستم ۱ استفاده کند، حتی زمانی که برای حل مسائل پیچیده نیاز به سیستم ۲ (تفکر آگاهانه و دقیق) داریم.
بخش سوم خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
مطالعات نشان میدهد که ذهن ما معمولاً از سیستم ۲ برای حل مسائل دشوار استفاده نمیکند و به جای آن، از سیستم ۱ که سریعتر است بهره میبرد. این کمکاری در استفاده از سیستم ۲ باعث میشود که قدرت تفکر و هوش ما محدود شود.
به همین ترتیب، وقتی با کلمات ناقص مواجه میشویم، سیستم ۱ بهطور خودکار آنها را تکمیل میکند. برای مثال، وقتی کلمه «س» یا «پ» را میبینیم، ذهن بهطور خودکار کلماتی مثل «سوپ» را به یاد میآورد. این به دلیل واکنشهای خودکار ذهن است که بهسرعت مفاهیم مرتبط را احضار میکند.
این نوع تفکر بهطور ناخودآگاه میتواند بر رفتار و اعمال ما تأثیر بگذارد. برای مثال، تحقیقات نشان داده است که وقتی افراد کلماتی مرتبط با پیری مانند «چین و چروک» میشنوند، در هنگام پیادهروی سرعتشان کاهش مییابد، حتی بدون آنکه متوجه شوند. این نشان میدهد که ذهن و بدن ما تحت تأثیر کلمات و مفاهیم خاص قرار میگیرد.
همچنین، شرایط فرهنگی و اجتماعی نیز تأثیر زیادی بر افکار و رفتارهای ما دارد. تحقیقاتی که توسط کاتلین وهوس انجام شده نشان میدهد که دیدن تصاویر پول باعث میشود افراد مستقلتر عمل کنند و تمایل کمتری به پذیرش مطالبات دیگران داشته باشند. این نشان میدهد که در جوامعی که تأکید بیشتری بر پول و مادیگرایی دارند، نوع روابط و دوستیها تغییر میکند و افراد بیشتر به فردگرایی تمایل پیدا میکنند
بخش چهارم خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
چگونه ذهن ما حتی وقتی اطلاعات کافی در مورد یک موضوع نداریم، سریع تصمیم میگیرد؟ تصور کنید در یک مهمانی با فردی به نام «بن» آشنا شدهاید و به راحتی میتوانید با او صحبت کنید. بعد از مدتی، کسی از شما میپرسد که آیا فردی را میشناسید که بتواند در امور خیریه کمک کند. در این لحظه، شما بلافاصله به بن فکر میکنید، حتی اگر تنها دلیل شما این باشد که میتوانید با او به راحتی صحبت کنید. در واقع، شما تنها یک جنبه از شخصیت بن را پسندیدهاید، اما به اشتباه تصور میکنید که همه ویژگیهای او برایتان جذاب است. این نوع قضاوتها، که بر اساس اطلاعات کم صورت میگیرند، معمولا باعث اشتباه در ارزیابی افراد میشوند.
تمایل ذهن ما برای اغراق و بزرگنمایی ویژگیها، حتی بدون داشتن اطلاعات کافی، باعث میشود که در قضاوتها دچار خطا شویم. این پدیده به «انسجام اغراقآمیز عاطفی» معروف است. در این وضعیت، ما یک هاله احساسی روی فرد قرار میدهیم که خودمان میخواهیم، حتی اگر هیچ اطلاعی از جنبههای دیگر او نداشته باشیم. این تنها یکی از مواردی نیست که ذهن ما در مواجهه با اطلاعات کم دچار اشتباه میشود.
بخش پنجم خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
مورد دیگر این است که افراد تمایل دارند فقط اطلاعاتی را بپذیرند که با اطلاعات قبلیشان هماهنگ باشد. این پدیده به «تعصب تایید» معروف است. به عبارت دیگر، وقتی ذهن ما تصویری از فرد یا موقعیتی دارد، فقط اطلاعاتی که با این تصویر همخوانی دارد را قبول میکند و سایر اطلاعات را نادیده میگیرد. در این وضعیت، ذهن ما بهدنبال تأیید پیشفرضهای خود میگردد و از تحلیل دقیقتر خودداری میکند.
این دو پدیده، «هاله احساسی» و «تعصب تایید»، در کنار هم رخ میدهند. چون ذهن ما معمولاً به دنبال تصمیمگیری سریع است، از این رو این روندها به طور ناخودآگاه در قضاوتها و تصمیمگیریهای ما تأثیر میگذارند. این نوع تصمیمگیریها، هرچند سریع هستند، اما بهطور معمول منجر به اشتباه میشوند چرا که اطلاعات کافی برای اتخاذ تصمیم درست در اختیار نداریم و ذهن برای پر کردن این خلا اطلاعاتی، از فرضیات و تصورات نادرست استفاده میکند.
این همان چیزی است که به آن «اکتشافپذیری» میگویند. در شرایطی که نیاز به تصمیمگیری سریع داریم، ذهن ما میانبرهایی ایجاد میکند تا سریعتر محیط را درک کند. این میانبرها معمولاً مفید هستند، اما مشکل زمانی پیش میآید که ذهن ما بیش از حد از این میانبرها استفاده کند، بهویژه زمانی که شرایط برای استفاده از آنها مناسب نیست. برای درک بهتر این فرآیند، بهتر است دو نوع از اکتشافات ذهنی را بررسی کنیم: اکتشاف جایگزینی و دسترسپذیری اکتشافی.
اکتشاف جایگزینی زمانی رخ میدهد که افراد برای پاسخ به سوالات، پاسخهای سریع و ساده ارائه میدهند. مثلاً، وقتی از شما میپرسند که آیا این زن میتواند کلانتر خوبی باشد، بهطور خودکار این سوال را به سوال سادهتری تبدیل میکنید: «آیا این زن با تصویر ذهنی من از یک کلانتر خوب مطابقت دارد؟» در اینجا، شما به جای تحقیق در مورد پیشینه و تواناییهای واقعی فرد، صرفاً به تصورات ذهنی خود از آن شخص تکیه میکنید. اگر این زن نتواند با تصویر ذهنی شما از یک کلانتر مطابقت داشته باشد، او را رد میکنید، حتی اگر در واقع یک کاندیدای ایدئال با تجربه زیاد باشد.
دسترسپذیری اکتشافی نیز زمانی اتفاق میافتد که فرد برای پاسخ دادن به سوالات به اطلاعات موجود در ذهن خود رجوع میکند. در این روش، فرد به جای توجه به آمار و دادههای واقعی، بیشتر بر اساس دادههایی که به آسانی در دسترس هستند یا به ذهنش میآید، تصمیم میگیرد. این باعث میشود که تصمیمها سریع و سطحی گرفته شوند، بدون آنکه به جزئیات و اطلاعات دقیقتر توجه شود.
به عنوان مثال، آمار سکتههای مغزی بیشتر از تعداد کشتهشدگان در تصادفات است، اما یک مطالعه نشان داده که ۸۰ درصد از پاسخدهندگان مرگ تصادفی را به عنوان یک اتفاق رایج و زیاد در نظر میگیرند. دلیل این امر آن است که ما در رسانهها بیشتر در مورد مرگ و میر تصادفی میشنویم. این اخبار تأثیر زیادی بر ذهن ما میگذارند و ما مرگهای تصادفی را به راحتی به یاد میآوریم تا مرگ ناشی از سکتههای مغزی. بنابراین ممکن است به طور نامناسب به این خطرات واکنشهای منفی از خود نشان دهیم.
بخش ششم خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
یکی از دلایلی که باعث میشود ما نتوانیم به درستی با آمار و ارقام برخورد کنیم، این است که همیشه بر روی اعداد تمرکز نمیکنیم و در تلاش برای درک آمار دچار مشکلات میشویم. برای پیشبینی صحیح یک رویداد، باید نرخ پایه را در نظر بگیریم. نرخ پایه به یک پایگاه آماری اشاره دارد که سایر آمارها به آن متکی هستند. به عنوان مثال، تصور کنید که یک شرکت تاکسی ۲۰ کابین زرد و ۸۸۰ کابین قرمز دارد. این یعنی نرخ پایه برای کابینهای تاکسی زرد ۲۰ و برای کابینهای قرمز ۸۰۰ است. اگر یک کابین سفارش میدهید و میخواهید رنگ آن را حدس بزنید، باید نرخ پایه را به خاطر بسپارید تا پیشبینی دقیقی انجام دهید.
متأسفانه، بیتوجهی به نرخ پایه امری بسیار رایج است. یکی از دلایلی که ما نرخ پایه را نادیده میگیریم، این است که به جای متمرکز شدن بر احتمالات، بر انتظارات خود تمرکز میکنیم. به عنوان مثال، تصور کنید که از میان پنج کابین قرمز عبور میکنید. احتمالاً احساس میکنید که کابین بعدی باید زرد باشد. اما حتی اگر تعداد زیادی کابین را تصور کنید، احتمال اینکه کابین بعدی همچنان قرمز باشد، هنوز هم ۸۰۰ به ۲۰ است. ما تمایل داریم آن چیزی را ببینیم که انتظار داریم. به همین دلیل، اگر بر روی کابین زرد متمرکز شویم، باز هم کابین قرمز را خواهیم دید چون انتظار رنگ قرمز را داشتهایم.
بیتوجهی به نرخ پایه یک اشتباه رایج است و زمانی که این اشتباه با آمار و ارقام همراه میشود، خطاها و اشتباهات بیشتری به وجود میآید. نکته مهم دیگری که باید در مورد آمار و ارقام بدانیم این است که اگر یک بار توانستیم با آمار پیشرفت خود را نشان دهیم، قرار نیست همیشه اینگونه باشد. ما معمولاً در موفقیتهایمان عقبگرد هم داریم. به عنوان مثال، یک مهاجم فوتبالی که به طور متوسط در هر ماه ۵ گل میزند، اگر در یک ماه تعداد گلهای خود را به ۱۰ گل افزایش دهد، مربیاش او را تشویق خواهد کرد و از دیگران میخواهد که او را الگوی خود قرار دهند. اما اگر او در ماههای بعدی همچنان ۵ گل بزند، احتمالاً مربیاش از او انتقاد خواهد کرد. این نشان میدهد که هر تغییر در نهایت ما را به میانگین قبلیمان بازمیگرداند.
بخش هفتم خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
زمان میتواند تأثیر زیادی بر تجربههای ما داشته باشد. ذهن ما حوادث را به روشی ساده به یاد میآورد. در این راستا، دو سیستم مختلف در ذهن ما وجود دارد: حافظه یادآوریکننده و حافظه احساسات لحظهای. حافظه یادآوریکننده وقتی فعال میشود که حادثهای اتفاق میافتد و ذهن ما به طور خودکار در تلاش است تا به این سوال پاسخ دهد که چطور این اتفاق افتاد. آنچه ما تجربه کردهایم معمولاً دقیقتر از آن چیزی است که واقعاً رخ داده است، اما یادآوریهای ما از دقت کمتری برخوردارند. زیرا پس از پایان یک حادثه، ذهن ما خاطراتی را ثبت میکند که ممکن است از اعتبار آن کاسته شود و عوامل مختلف ممکن است باعث ایجاد تعابیر مختلف از یک رخداد در ذهن ما شوند.
دو دلیل اصلی وجود دارد که چرا همیشه یادآوری بر تجربیات ما حاکم است: اول، زمان. زمان باعث میشود از جزئیات حادثه فاصله بگیریم و برخی جزئیات را فراموش کنیم. این امر باعث میشود که تعابیر مختلفی از یک رخداد به ذهن ما خطور کند. دومین دلیل، قانون اوج و پایان است. طبق این قانون، ما به پایان یک رویداد بیشتر از جزئیات آن تأکید میکنیم. به عنوان مثال، در یک آزمایش که به بررسی خاطرات افراد از عمل کلونوسکوپی پرداخته شد، افراد به دو گروه تقسیم شدند: یک گروه عمل کوتاهتری را انجام دادند و گروه دیگر عمل طولانیتری داشتند. در انتها از هر دو گروه درباره میزان درد و تجربه خود سؤال شد. برخلاف انتظارات، گروهی که عمل طولانیتری را انجام داده بودند، احساس درد کمتری داشتند. این نظرسنجی نمونهای از تأثیر زمان، قانون اوج و پایان و خاطرات معیوب بر ذهن ماست.
تمرکز ذهن ما میتواند تأثیر زیادی در افکار و رفتارهای ما داشته باشد. ذهن ما بر اساس شرایط مختلف از مقادیر مختلف انرژی استفاده میکند. زمانی که نیازی به جلب توجه نیست و انرژی کمتری نیاز است، ما در شرایط آسایش شناختی قرار داریم. اما زمانی که ذهن باید توجه بیشتری جلب کند، انرژی بیشتری مصرف میشود و وارد فشار شناختی میشویم. این تغییرات در سطح انرژی مغز تأثیر چشمگیری در نحوه رفتار ما دارند.
بخش هشتم خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
در شرایط آسایش شناختی، سیستم ۱ مسئول انجام کارهای ذهنی ماست. در این حالت، سیستم منطقی و تقاضای انرژی ذهنی ما ضعیفتر میشود. این بدان معناست که ما بیشتر به صورت شهودی، خلاقتر و شادتر عمل میکنیم، اما احتمال اشتباهات بیشتری هم داریم. در شرایط فشار شناختی، سیستم ۲ فعال میشود و آگاهی ما بیشتر میشود. بنابراین، در این حالت، اگرچه ما کمتر خلاق خواهیم بود، اما اشتباهات کمتری نیز مرتکب میشویم.
شما میتوانید بر میزان انرژی مورد استفاده ذهن خود تأثیر بگذارید. اگر میخواهید قانعکنندهتر عمل کنید، باید سعی کنید که شرایط آسایش شناختی را برای خود ایجاد کنید. یکی از راههای انجام این کار قرار گرفتن در معرض اطلاعات تکراری است که باعث میشود ذهن شما به سرعت و به راحتی به آن اطلاعات پاسخ دهد.
وقتی اطلاعات برای ما تکرار میشود، تأثیرگذاری آن بیشتر شده و به یادآوری آن آسانتر میشود. این امر موجب میشود تا فرآیند اغناسازی نیز تسهیل گردد. علت این امر آن است که ذهن انسان تکامل یافته و در مواجهه با اطلاعات مشابه، پیامهای واضحتری دریافت میکند که باعث میشود ما واکنشهای مثبتتری از خود نشان دهیم. به عنوان مثال، مواجهه با یک موضوع آشنا به راحتی ما را به مرحلهای از شناخت راحتتر هدایت میکند.
در عین حال، فشار شناختی به ما کمک میکند تا در مواجهه با مسائل پیچیده، مانند مشکلات آماری که قبلاً اشاره شد، کمتر اشتباه کرده و موفقتر عمل کنیم. قرار گرفتن در معرض اطلاعات گیجکننده و پیچیده باعث میشود ذهن ما بیشتر فعالیت کند و انرژی بیشتری صرف درک آنها کند. در نتیجه، روشهای شناختی تحت فشار ممکن است شانس موفقیت بیشتری برای ما فراهم کنند.
نحوهی ارائه احتمالات میتواند بر قضاوتهای ما در موقعیتهای پرخطر تأثیر بگذارد. تغییرات جزئی در نحوهی بیان و حتی تمرکز روی یک جزئیات خاص میتواند تغییرات بزرگی در روش تصمیمگیری ما ایجاد کند. یک نمونه برجسته از این مسئله در ارزیابی ریسک دیده میشود. شاید فکر کنید که میتوانیم خطرات را به طور دقیق پیشبینی کنیم، اما این همیشه ممکن نیست. حتی اگر محاسبات ما اشتباه باشد، نحوهی بیان و ارائه اطلاعات میتواند دیدگاه ما را تغییر دهد.
در آزمایشی که به آزمایش “آقای جونز” معروف است، از دو گروه متخصص روانشناسی پرسیده شد که آیا مرخصی دادن به آقای جونز از بیمارستان روانی امن است یا خیر. به گروه اول گفته شد که تنها ۱۰ درصد از بیماران مشابه آقای جونز احتمال ارتکاب اعمال خشونتآمیز دارند، و به گروه دوم گفته شد که از هر ۱۰۰ بیمار مشابه آقای جونز، ۱۰ نفر مرتکب چنین اعمالی میشوند. گروه دوم تقریباً دو برابر بیشتر مرخصی او را رد کردند. این پدیده، که توجه ما را از آمار ساده به تصاویری که ذهن ما میسازد منحرف میکند، “غفلت از مخرج” نامیده میشود.
بخش پایانی خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
چرا تصمیمگیریهای عقلانی همیشه نتیجه نمیدهند؟ برای مدتها، گروهی از اقتصاددانان پیشنهاد کردهاند که تصمیمات باید صرفاً بر اساس استدلالهای منطقی گرفته شوند. بر اساس این نظریه، افراد تنها به دادههای منطقی نگاه میکنند و بهترین گزینه را که بیشترین سودمندی را دارد انتخاب میکنند. برای نمونه، طبق تئوری ابزار، اگر شما پرتقال را بیشتر از کیوی دوست دارید، پس احتمالاً بیشتر تمایل دارید پرتقال را انتخاب کنید چون شانس بیشتری برای به دست آوردن آن دارید.
گروه اقتصاددانهای شیکاگو، به رهبری میلتون فریدمن، بر این باور بودند که افراد در بازار تصمیمگیرندگان منطقی هستند. اما مسئلهای که مطرح میشود این است که آیا افرادی که ثروت مشابهی دارند، از میزان ثروت خود به یک اندازه راضی هستند؟ این موضوع پیچیده است و نشان میدهد که افراد تحت تأثیر شرایط مختلف، انتخابهای مالی متفاوتی میکنند.
چرا تصمیمات مالی تحت تأثیر عواطف است؟ اگر نظریه ابزار به طور کامل کارا نباشد، چه اتفاقی میافتد؟ در این شرایط، نویسنده نظریه آیندهنگری را معرفی میکند. این نظریه نشان میدهد که همیشه عقلانیترین انتخابها را انجام نمیدهیم. کانمن با استفاده از این نظریه تئوری ابزار را به چالش میکشد. به عنوان مثال، در دو سناریوی زیر، انتخابها لزوماً منطقی نیستند:
- در سناریو اول، ۱۰۰ دلار به شما داده میشود و بعد باید بین دریافت ۵۰۰ دلار و یا گرفتن ۵۰ شانس برای به دست آوردن ۱۰۰۰ دلار دیگر یکی را انتخاب کنید.
- در سناریو دوم، ۲۰۰۰ دلار به شما داده میشود و باید بین ضرر ۵۰۰ دلار یا از دست دادن ۵۰ درصد شانس ۱۰۰۰ دلار یکی را انتخاب کنید.
اگر از نظر منطقی عمل کنیم، باید یک انتخاب ثابت را انجام دهیم. اما در واقع، بیشتر افراد در سناریوی اول شرطبندی را انتخاب میکنند و در حالت دوم قمار میکنند. نظریه چشمانداز میتواند دلیل این نوع انتخابها را توضیح دهد. افراد تمایل دارند از ضرر کردن اجتناب کنند، حتی اگر به قیمت از دست دادن یک فرصت بیشتر باشد. به عبارت دیگر، ترجیح میدهند جلوی ضرر را بگیرند تا به دست آوردن دستاورد.
تصاویر ذهنی غلط
چرا ذهن ما تصاویری میسازد که ممکن است منجر به اشتباه در تصمیمگیریها شود؟ ذهن ما به طور طبیعی برای درک موقعیتها از انسجام شناختی استفاده میکند. تصاویر ذهنی واضحی برای مفاهیم مختلف مانند هوا ایجاد میکنیم. به عنوان مثال، در تابستان تصویری از خورشید گرم داریم که بر تصمیمگیریهای ما تأثیر میگذارد. اما مشکل اینجاست که ما به این تصاویر بیش از حد اعتماد میکنیم، حتی زمانی که آمار و دادههای واقعی مخالف آنها هستند.
روشهایی برای غلبه بر این اطمینان کاذب وجود دارد. یکی از این روشها، استفاده از پیشبینیهای دقیقتر است. برای مثال، اگر پیشبینی شده که در تابستان هوا سرد است، میتوانید یک ژاکت همراه داشته باشید، حتی اگر تصویری از تابستان گرم در ذهن دارید.
پیام اصلی کتاب خلاصه کتاب تفکر سریع و کند
پیام اصلی کتاب این است که تفکر انسان دو سیستم دارد: سیستم اول سریع و غریزی است و نیاز به تلاش کمی دارد، در حالی که سیستم دوم آگاهانه و تحلیلی است و به توجه بیشتری نیاز دارد. بسته به اینکه کدام یک از این سیستمها کنترل مغز را بر عهده داشته باشند، تصمیمات ما متفاوت خواهد بود. توصیهای که میتوان به آن اشاره کرد این است که پیامها را تکرار کنید. تماس مکرر با اطلاعات به طور طبیعی آنها را در ذهن ما تأثیرگذارتر میکند.