کتاب «برتری خفیف» که در سال ۲۰۰۵ منتشر شده، به کشف قدرت کارهای کوچک روزمره ما میپردازد. این اقدامات به ظاهر کوچک نه تنها بیاهمیت نیستند، بلکه گامی به سوی سفر ما در جهت موفقیت یا شکست به حساب میآیند. جف با استفاده از تجربیات شخصی و مثالهای واقعی، به خوانندگان نشان میدهد که برای تغییر مسیر زندگی، نیازی به تصمیمات بزرگ نیست. بلکه، با ایجاد عادات مثبت و اتخاذ رفتارهای کوچک، میتوان به نتایج چشمگیری دست یافت. این کتاب به ما میآموزد که چگونه با تغییرات کوچک، میتوانیم به اهداف بزرگتری دست پیدا کنیم و کیفیت زندگی خود را بهبود ببخشیم. اگر شما هم میخواهید در زندگی به موفقیت برسید، به دنبال ایجاد عادات جدید یا جلوگیری از عادات بد هستید، یا از کارآفرینانی به شمار میروید که میخواهند کسب و کاری موفق به راه بیندازند، پیشنهاد میکنیم خلاصه کتاب برتری خفیف را تا انتها بخوانید.
درباره نویسنده: جف اولسن شرکتهای فروش و بازاریابی چند میلیارد دلاری را به راه انداخته و در تمام شهرهای مهم آمریکا سمینارهایی را برگزار کرده است. او همچنین بیش از ۹۰۰ برنامه تلویزیونی را با حضور اسطورههای پیشرفته و موفقیت فردی از جمله لس براون، جیم ران و برایان تریسی تولید کرده است.
چگونه با انجام کارهای کوچک میتوانید در زندگی موفق شوید
از یک سو، همه ما خواهان موفقیت بیشتری در زندگی هستیم، اما اگر سریع به موفقیت نرسیم، مستاصل شده و تسلیم میشویم. از سوی دیگر، هر بازیگر، ورزشکار یا مدیرعامل موفقی به شما میگوید که چیزی به اسم موفقیت یک شبه وجود ندارد. دستیابی به کمال معمولاً نتیجه سالها انتخاب صحیح است. هر قدمی که برمیدارید یا برنمیدارید، زندگی شما را بهتر یا بدتر میکند. ممکن است متوجه نشوید، اما شما حتی اکنون نیز میدانید چگونه باید برای رسیدن به موفقیت در زندگی اقداماتی را صورت دهید. در این خلاصه کتاب میآموزید که منظور از این کارها کدام است و چطور میتوانید به طور مستمر آنها را انجام دهید. در این میکرو به پرسشهایی مانند اهمیت داشتن فلسفه برای زندگی، اهمیت یادگیری مادامالعمر و هفت عادت کلیدی که باید در خود پرورش دهیم، پاسخ داده میشود.
برای رسیدن به برتری خفیف، فلسفه زندگی را برای خودتان تعریف کنبد
طبق اخبار آمریکا و گزارشهای جهانی، ۸۰ درصد از تصمیماتی که برای ایجاد تغییر در سال نو گرفته میشود، تا هفته دوم فوریه شکست میخورند. وقتی شکست میخوریم، ممکن است فکر کنیم به اندازه کافی تلاش نکردهایم یا هدفمان را نخواستهایم. با این حال، حقیقت آن است که موفقیت نتیجه کارهای ساده و سازندهای است که در گذر زمان به طور پیوسته تکرار شدهاند. این فرایند «برتری خفیف» نامیده میشود. وقتی به افراد موفق نگاه میکنیم، ممکن است فکر کنیم آنها به طور استثنایی فوقالعادهاند یا مهارتهای خاصی دارند که ما نداریم. اما در اکثر مواقع اینطور نیست. به مدد کتابهای خودیاری، اطلاعات در مورد نحوه موفق شدن در زندگی بیش از پیش در دسترس است، اما برای بهرهبردن از آنها باید به شکلی کارآمد به کارشان ببریم. اینجاست که موضوع فلسفه زندگی به میان میآید. فلسفه زندگی دیدگاه شما نسبت به زندگی است و بر روی عقاید، احساسات و در نهایت اعمال شما تأثیر میگذارد.
فلسفه زندگی توماس واتسون، بنیانگذار آیبیام را در نظر بگیرید: «فرمول موفقیت بسیار ساده است: نسبت شکستتان را دو برابر کنید.» اما بسیاری از ما شکست را جزو گزینههای خود قرار نمیدهیم. چیزی که درک نمیکنیم این است که هرچه بیشتر شکست بخوریم، شانس بیشتری برای موفقیت داریم. آبراهام لینکلن، به عنوان یکی از برجستهترین رئیسجمهورهای آمریکا، در بسیاری از انتخابات شکست خورد. برای او، شکست تنها یک گزینه نبود، بلکه یک تخصص بود. دو برابر کردن میزان شکستهایش منجر به رسیدن او به بالاترین مقام شد که توانست از طریق آن تأثیر بسزایی روی آمریکایی که امروزه به وجود آمده بگذارد.
روش دیگر برای دستیابی به برتری خفیف، تمرکز بر امور روزمره زندگی است. برای مثال، استیو مارتین به عنوان جذابترین استندآپ کمدین تاریخ شناخته میشود، اما او در نوجوانی نمیخواند، نمیرقصید یا بازی نمیکرد. برای همین روی این مهارتها کار کرد. او هر روز ترفندهای شعبده بازی را یاد میگرفت، به خودش بانجو یاد میداد و برای هر کسی که به او گوش میداد صحبت میکرد. کارهای او نه پیچیده بودند و نه هیجانانگیز، در واقع کسلکننده هم بودند. اما با تسلط پیدا کردن بر کارهای روزمره، استیو مارتین سرانجام به یک ستاره تبدیل شد.
تصمیمات روزانه
تصمیماتی که روزانه میگیریم، در درازمدت یا به نفع ما کار میکنند یا به ضرر ما. وقتی اتفاقی برای ما میافتد، شانس، سرنوشت یا شرایط را میستاییم یا سرزنش میکنیم، اما در واقع همه چیز به انتخابهایی که میکنیم بستگی دارد، به خصوص به انتخابهای کوچکمان. هر انتخابی که میکنیم، ما را به یکی از این دو مقصد هدایت میکند: موفقیت یا شکست. برتری خفیف سبک زندگی نیست که آن را انتخاب کنیم یا نکنیم، بلکه همیشه وجود دارد و در پشت پرده حاضر است. اگر از آن به نفع خود استفاده نکنیم، آنگاه او علیه ما کار خواهد کرد. ممکن است نتایج را بلافاصله نبینیم، اما گذشت زمان بالاخره آن را برملا میکند.
برای بهرهبردن از برتری خفیف، باید بررسی کنیم که در مسیر موفقیت قرار داریم یا شکست. یک روش برای انجام این کار، مشخص کردن وضعیت پیشقالب ذهنی ماست. افرادی که در مسیر شکست گام برمیدارند، دیدگاه سرزنشگر دارند. افراد موفق مسئولیت شرایطشان را میپذیرند. آنها به جای ماندن بر روی بدبیاریهای خود، بر روی نحوه پاسخدهیشان تأکید بیشتری میکنند. حتی در شرایطی که ناعادلانه به آنها برخورد شده است، پذیرفتن مسئولیت در خصوص نحوه مدیریت آنچه زندگی سر راهمان قرار میدهد، ما را در موقعیت بهتری برای دستیابی به اهدافمان قرار میدهد.
نادیده گرفتن کارهای روزمره
مردم کارهای روزمره زندگی را نادیده میگیرند زیرا این امور ساده و کماهمیت به نظر میرسند و نتایج آنها دیده نمیشود. تنها ۵ درصد از مردم به تعداد قابل توجهی از اهداف خود در زندگی میرسند. بنابراین اگر موفق بودند، به معنای انجام مستمر کارهای ساده است. چه چیزی جلوی ۹۵ درصد بقیه را از دنبال کردن اهدافشان میگیرد؟ به زبان ساده، آن ۵ درصد قدرت برتری خفیف را میشناسند و در زندگیشان به کار میگیرند. در صورتی که ۹۵ درصد بقیه از این موضوع آگاه نیستند.
هرچند که انجام کارهای روزمره بسیار ساده است، با این حال انجام ندادن آنها نیز به همان اندازه سهل و آسان است. برای مثال، پسانداز کردن چند دلار در روز کار بسیار سادهای است، اما انجام ندادن آن هم به همین اندازه آسان است. انجام ۱۵ دقیقه ورزش هوازی به صورت روزانه اصلاً دشوار نیست، اما نادیده گرفتن آن هم کار سختی نیست. افراد ناموفق سادهترین راه را در زندگی انتخاب میکنند و در نهایت متوجه میشوند که سختترین راه را انتخاب کردهاند.
هر چیزی که برای ایجاد تحول در زندگیتان لازم دارید، ساده است، اما به جز در نظر گرفتن این واقعیت که چیزهای ساده به سادگی نیز نادیده گرفته میشوند، دلیل دیگری برای عدم انجام آن توسط مردم وجود دارد. به نظر میرسد این کارها بلافاصله منجر به موفقیت نمیشود. برای مثال، اگر تصمیم بگیرید به جای خرید قهوه، روزی دو دلار پسانداز کنید، تا آخر هفته چند دلار پسانداز کردهاید؟ تنها ۱۴ دلار. چندان قابل توجه نیست، مگر نه؟ اما اینها سنگ بنای ساخت میلیونرهای آیندهاند. مشکل آن است که این نتایج به قدری در آینده دور قرار دارند که در زمان حاضر قابل دیدن نیستند.
به عادات تغذیه خود فکر کنید. همه ما میدانیم که چطور غذای سالم بخوریم، اما بسیاری از ما خوردن غذای ناسالم را انتخاب میکنیم. چرا؟ زیرا تأثیر منفی تغذیه ناسالم بلافاصله قابل مشاهده نیست. تصور کنید چیز برگری میخورید و بلافاصله از یک سکته قریبالوقوع مرگبار جان سالم به در میبرید. آیا دوباره حاضرید سمت چیز برگر بروید؟ به احتمال زیاد نه. اما این اتفاق میتواند بعد از ۲۰ تا ۳۰ سال عادات تغذیه ناسالم رخ دهد. موفقیت همانند شکست امری تدریجی است. تا زمانی که نتایج برای همگان آشکار شود، انتخابهایی که در زمینه برتری خفیف انجام میدهید به تاریخ پیوستهاند.
تأثیرات کوچک، نتایج بزرگ: سفر به سوی موفقیت
امور دنیوی زندگی با گذشت زمان روی هم جمع میشوند، اما در لحظه به نظر بیاهمیت میرسند. در این حالت، تفاوت ما بین موفقیت و شکست به قدری کم است که به راحتی نادیده گرفته میشود. افراد ناموفق ممکن است متوجه نشوند، اما آنها با این فلسفه زندگی میکنند که «کاری که اکنون انجام میدهم اهمیتی ندارد». اما واقعیت این است که این کارهای کوچک اهمیت دارند. افراد موفق از این موضوع آگاهند و از آن برای تثبیت سلامت، شادی، کامیابی، روابط و آیندهشان استفاده میکنند.
یادگیری مستمر و مادام العمر به شما در استفاده از برتری خفیف کمک میکند. انجام انتخابهای صحیح شما را در مسیر موفقیت قرار میدهد، اما ممکن است شما را در آنجا نگه ندارد. برای اینکه برتری خفیف به نفع شما کار کند، شما نیازمند یادگیری مستمر و مادام العمر هستید. خواندن ۱۰ صفحه از کتابی الهامبخش و آموزشی میتواند زندگی شما را غنی کند. انجام این کار بدین معناست که از پس خواندن یک کتاب ۳۰۰ صفحهای در ماه برمیآید. شما همچنین میتوانید هر روز به یک فایل ۱۵ دقیقهای در مورد ایجاد تغییر و تحول در زندگی گوش دهید یا هر چند ماه یکبار در یک دوره آموزشی یا سمینار شرکت کنید. با اینکه درس خواندن خوب است، اما آنچه با اطلاعات به دست آمده انجام میدهید، تأثیری ماندگار بر روی رشد و پیشرفت شخصی شما دارد.
وقتی چیزی میآموزید، باید آن را تمرین کنید. تمرین کردن ادراک شما را از دانش به دست آمده عمیقتر میکند. به قول فیلسوف چینی کنفوسیوس: «دانش بدون تمرین بیهوده است و تمرین بدون دانش خطرناک است.» شما همچنین میتوانید از دیگران بیاموزید. وقتی فردی را پیدا کنید که آرزوهایی مشابه شما دارد، میتوانید او را مشاهده کرده و از او تقلید کنید. اما این آموزش تنها در صورتی اثر متحولکنندهای خواهد داشت که آن را در جهت آموزش دادن ذهن خود به کار ببرید.
برای انجام این کار، ابتدا نیاز دارید که بدانید ذهن خودآگاه و ناخودآگاه چگونه کار میکند. ذهن خودآگاه بسیار قدرتمند است، اما هر بار فقط روی یک موضوع میتواند تمرکز کند و به راحتی حواسش پرت میشود. از طرف دیگر، ذهن ناخودآگاه کل فرایندهای مغزی ما را مدیریت میکند. در واقع، ۹۹.۹۹ درصد از کارهایی که میکنیم، توسط ذهن ناخودآگاه ما انجام میشود. برای مثال، آیا تا به حال در مسیری آشنا حرکت یا پیادهروی کردهاید در حالی که ذهنتان کاملاً به افکار دیگری سرگرم بوده است؟ البته همه ما این تجربه را داشتهایم. چرا این اتفاق میافتد؟ شما به قدری این مسیر را خوب آموختهاید که آن مسیر در ذهن ناخودآگاه شما نقش بسته است. برای استمرار در انجام انتخابهای صحیح، باید آموزش دادن به ذهن ناخودآگاهتان را بیاموزید. چگونه این کار را انجام میدهید؟ از ذهن خودآگاه خود استفاده میکنید تا تمرینی که میخواهید انجام دهید را شناسایی کند. سپس آن را مرتباً تکرار میکنید تا زمانی که وارد ذهن ناخودآگاه شده و به صورت خودکار عمل کند.
تکانش، تکمیل کارها، تعمق درونی و جشن گرفتن
چهار همپیمان در برتری خفیف وجود دارند: تکانش، تکمیل کارها، تعمق درونی و جشن گرفتن. تکانش نیروی غیرقابل مقاومتی است که ما را به سمت هدفمان سوق میدهد. برای انجام یک فعالیت جدید نیاز به انرژی و نوآوری داریم، اما وقتی به حرکت در بیاییم، تکانش شروع به عمل کرده و ما را به سمت جلو هدایت میکند. وقتی به حرکت در بیاییم، ایجاد تغییرات مثبت لازم برای رسیدن به اهدافمان سادهتر میشود.
برای درک نحوه عملکرد تکانش، به چرخاندن فرمان ماشین فکر کنید. وقتی ماشین سر جای خود ایستاده، به حرکت درآوردن چرخها دشوار است، اما وقتی که ماشین به حرکت در بیاید، چرخاندن فرمان هرچقدر هم که آرام حرکت کنید، ساده میشود. با این حال، تکانش تنها دوست ما در تلاش برای رسیدن به برتری خفیف نیست. تکانه شما را به جلو هدایت میکند، اما این پیشرفت در صورتی که کاری که شروع کردیم را به پایان نبریم، در نطفه خفه میشود. داشتن مجموعهای از کارهای انجام نشده مانند قبضهای پرداخت نشده، پروژههای ناتمام و وعدههای محقق نشده، ما را از حس موفقیتی که در اثر تکمیل کاری به دست میآوریم دور میکند.
اگر با تکمیل کردن کارهایتان دچار کشمکش هستید، سومین همپیمان ما یعنی تعمق درونی به شما کمک میکند تا ببینید که کجا نیاز به پیشرفت دارید. زندگی به قدری پرمشغله است که ما غالباً به جای آنکه اعمالمان را مرور کنیم، زمان بیشتری را صرف انجام کارها میکنیم. برای به دست آوردن نتیجه حداکثری از تعمق درونی، میتوانیم خاطرات روزانه خود را ثبت کنیم، با دوستی که دیدگاهی مشابه ما دارد صحبت کنیم یا با یک مربی کار کنیم. هر فعالیتی که انتخاب میکنید، از خودتان این سوالات هدفمند را بپرسید:
«کارهای کوچک اما حیاتی که برای دستیابی به اهدافم به آن نیاز دارم کدامند؟ آیا من آنها را انجام دادهام؟ آیا من در مسیر موفقیت قرار دارم یا شکست؟» زیبایی تعمق در آن است که حوزههای پیشرفت را شناسایی نمیکند، بلکه کارهایی که به خوبی در حال انجام آن هستیم را پررنگ میکند. این کار در نهایت منجر به جشن گرفتن، یعنی چهارمین همپیمان ما میشود. جشن گرفتن اهمیت دارد زیرا وقتی نسبت به خود احساس خوبی داریم، باعث میشود بهتر عمل کنیم. پس موفقیتهای خود را، هرچقدر هم که کوچک به نظر برسند، جشن بگیرید. در نهایت، هیچ چیزی مانند جشن گرفتن باعث موفقیت بیشتر نمیشود.
پرورش عادات مثبت و سازنده
همه ما با وجود تلاشهای بسیار در شکستن عادات بد دچار کشمکش هستیم. پس توصیهای برای شما داریم: سادهترین راه برای راحت شدن از شر عادت بد، جایگزین کردن آن با عادات خوب است. عادت خوب عنصری حیاتی در دستیابی به اهدافمان است، اما ایجاد عادات خوب نیازمند عمل است. صرف نظر از اینکه چقدر مهارت، دانش، تجربه یا منبع دارید، تا زمانی که کاری انجام ندهید، ارزشی ندارند. برای همین است که اولین عادتی که باید در خود ایجاد کنیم، دست به کار شدن است. به قول مقالهنویس آمریکایی رالف والدو امرسون: «دست به عمل بزن تا به قدرت برسد.»
هفت عادت کلیدی وجود دارد که به ما کمک میکنند تا در مسیر موفقیت باقی بمانیم:
دست به کار شدن
پشتکار داشتن
دیدگاه مثبت داشتن
متعهد بودن به مسیر طولانی
ایجاد خاصیتی شدید که از ایمان نیرو میگیرد
آمادگی برای تاوان پس دادن
تمرین کردن تمامیت
برتری خفیف با اینکه دست به کار شدن خوب است، اما آنچه مهمتر است استمرار آن است. دست به عمل زدن مستمر را میتوان از طریق دیدگاهی مثبت تقویت کرد. تحقیقات نشان دادهاند که افرادی که مثبت میاندیشند، موفقترند. ما همچنین باید برای تلاش طولانیمدت متعهد باشیم. به جای انتظار داشتن موفقیت آنی، باید صبر کنیم، مانند کشاورزی که میداند باید یک فصل کامل را برای برداشت محصولاتش صبر کند.
عادت خوب دیگری که باید در خود تقویت کنیم، خاص است. ما به دنبال خواسته آنی نیستیم، بلکه خواستهای را میخواهیم که عمیق، پرشور و رغبتانگیز باشد. در ضمن، خودمان هم بر این باور باشیم که هدفمان دستیافتنی است. هیچ چیزی مجانی به دست نمیآید. بنابراین باید برای به دست آوردن اهدافمان آماده پرداخت هزینه آن باشیم. خواسته ما میتواند به سادگی کنار گذاشتن غذای ناسالمی باشد که دوست داریم یا بیدار شدن در صبح زود. صرف نظر از هزینهای که برای موفقیت میدهیم، هزینه شکست در مقایسه با آن بسیار سنگینتر است. در آخر، ما باید یکپارچگی برتری خفیف را تمرین کنیم. از خودتان بپرسید: «وقتی کسی مراقب من نیست، آیا به تعهداتم عمل میکنم؟»
سه گام برای رسیدن به رویاها
برای رسیدن به رویاهایمان، سه گام وجود دارد:
آنها را یادداشت کنید.
هر روز آنها را نگاه کنید.
برنامهای برایشان بریزید.
همه ما رویاهایی داریم، اما متأسفانه تعداد کمی از آنها به واقعیت میپیوندند زیرا نمیدانیم چگونه آنها را دنبال کنیم. با این حال، فرمول آزموده شدهای وجود دارد که جواب میدهد. این فرمول بسیار ساده است. اولین گام در این فرمول به واقعیت تبدیل کردن رویاهایمان است. بدین منظور باید از حواسمان استفاده کنیم، یعنی آرزوهایمان را بنویسیم یا با نقاشی کردن آنها یک تابلوی آرزو بسازیم. حتی بهتر از آن، میتوانیم با شخص دیگری در مورد آن صحبت کنیم. اما با آنکه تجسم کردن رویاهایمان کاری قدرتمند است، باید آنها را تعریف کنیم. اگر آرزوی شما این است که به استقلال مالی برسید، مقدار پساندازی که برای رسیدن به این استقلال لازم دارید را تعریف کنید. یا اگر میخواهید سالم باشید، فعالیتهایی که باید برای حفظ سلامتیتان انجام دهید را توصیف کنید.
مشخص کردن اهداف ما را یک قدم به سمت آنها نزدیکتر میکند. بر اساس نوشتههای نویسنده آمریکایی ناپلئون هیل، هدف رویایی باید با ضربالعجل مشخص باشد. بنابراین وقتی اهدافتان را مینویسید، تاریخ بزنید. این کار اهمیت دارد زیرا ۸۰ درصد از هر کاری که میکنیم، در ۲۰ درصد زمان باقیمانده موجود انجام میشود. اگر برای اهدافمان ضربالعجلی تعیین نکنیم، رویاهایمان هیچگاه به واقعیت نمیپیوندند. یادداشت کردن رویاهایتان به این معناست که باید هر روز آنها را بخوانید. خواندن و یادآوری کردن اهداف به خودتان تأثیر زیادی دارد زیرا به جای آنکه تمرکزتان را از دست بدهید، روی به دست آوردن آنچه میخواهید متمرکزتر میشوید.
هرچه بیشتر اهدافتان را تجسم کنید، بیشتر در ذهن ناخودآگاهتان نقش میبندند. سپس در به دست آوردن موقعیتهایی که به شما در رسیدن به اهدافتان کمک میکنند، دقت بیشتری میکنید. همچنین دور کردن عوامل حواسپرتی که شما را از مسیر موفقیت منحرف میکنند، سادهتر میشود. این کار مسیر را برای برنامهریزی کردن باز میکند. برنامه شما لازم نیست شامل گامهای دقیق و جزئی از ابتدا تا انتها باشد، بلکه باید شامل گامهایی باشد که شما را به حرکت در میآورد. جملات رالف والدو امرسون که پیشتر به آن اشاره کردیم را به یاد آورید. درست مانند کودک نوپایی که قدمهای اول را برمیدارد، ما نیز باید شروع به حرکت کنیم. تکانش ما را به سمت جلو هول خواهد داد.
سخن پایانی و پیام اصلی خلاصه کتاب برتری خفیف
پیام کلیدی کتاب این است که زمان میتواند بهترین دوست یا بدترین دشمن شما باشد. اگر ما هر روز کارهای ساده و کوچک و مثبتی انجام دهیم، موفقیت با گذشت زمان آشکار میشود. اما اگر کارهای روزمره زندگی را نادیده بگیریم، ممکن است نتوانیم به اهدافمان دست پیدا کنیم.
یک پیشنهاد کاربردی:
ممکن است شنیده باشید که «کبوتر با کبوتر، باز با باز»؛ کبوترها به این دلیل با کبوترها هستند که در یک جهت حرکت میکنند. به همین ترتیب، اگر میخواهید به موفقیت دست پیدا کنید، به اطرافیانتان نگاه کنید و از خودتان بپرسید آنها به کدام سمت حرکت میکنند. زیرا اطرافیان بر ما تأثیر میگذارند. بنابراین اگر نزدیکترین افراد به شما در جهت شکست حرکت میکنند، شما هم در نهایت شکست میخورید. اما اگر در مسیر موفقیت حرکت میکنند، مقصد شما نیز همانجا خواهد بود.
خرید اینترنتی کتاب برتری خفیف
با خرید نسخه اصلی کتاب برتری خفیف،میتوانید از تجربیات نویسنده و داستانهای واقعی الهام بگیرید.
نسخه اصلی کتاب برتری خفیف نقشهراهی برای رسیدن به اهداف شخصیت بهت نشون میده.
فرصت را از دست ندهید! درصورت نیاز و برای خرید کتاب برتری خفیف با تخفیف از فروشگاه کتاب خلاصینو روی لینک زیر کلیک کنید.