خلاصه کتاب روانشناسی پول
فهرست

خلاصه کتاب روانشناسی پول

کتاب “روانشناسی پول” به انگلیسی (The Psychology of Money) اثر مورگان هاوزل بر این اصل تأکید دارد که مدیریت پول بیشتر به رفتار افراد وابسته است تا به هوش و زکاوت آن‌ها. حتی نابغه‌ها نیز اگر کنترل عواطف خود را از دست بدهند، می‌توانند از نظر مالی شکست بخورند. در خلاصه کتاب روانشناسی پول با یاد گیری آموزش مالی و یادگیری مهارت های رفتاری مناسب میتوانید ثروتمند شوید. موفقیت مالی یک مهارت نرم است که رفتار فردی در آن اهمیت بیشتری دارد.

در دو دهه اخیر، مسائل مالی توجه نخبه‌ترین محصلین دانشگاه‌ها را جلب کرده، اما آیا این آموزش‌ها ما را به سرمایه‌گذاران بهتری تبدیل کرده است؟ شواهدی دال بر بهبود مدیریت مالی در ما دیده نمی‌شود. نگاه ما به پول بیشتر شبیه به قوانین فیزیک است و جنبه‌های روانشناختی آن را نادیده می‌گیریم. برای درک رفتارهای مالی، باید به تاریخچه طمع و ناامنی توجه کنیم.

انسان‌ها کارهای احمقانه‌ای با پول انجام می‌دهند، اما هیچکس احمق نیست. درآمد و ارزش‌های خانوادگی متفاوت است و هر فرد تجربه‌ای منحصر به فرد از ساز و کار جهان دارد. به عنوان مثال، فقرا بیشتر از ثروتمندان بلیت‌های بخت آزمایی می‌خرند، زیرا برای آن‌ها پس‌انداز کردن دشوار است و خرید بلیت بخت آزمایی به نوعی بهای یک رویا است.

بخش اول خلاصه کتاب روانشناسی پول

اکثراً فقرا، کم‌درآمدترین خانوارهای آمریکایی سالانه به طور میانگین ۴۱۲ دلار صرف خرید بلیت‌های بخت آزمایی می‌کنند که این مقدار ۴ برابر بیشتر از هزینه‌ای است که خانوارهای پردرآمد صرف می‌کنند. ۴۰ درصد از آمریکایی‌ها نمی‌توانند در شرایط اضطراری ۴۰۰ دلار پول جور کنند، و این به معنای آن است که کسانی که ۴۴۰۰ دلار صرف خرید بلیت‌های بخت آزمایی می‌کنند، معمولاً همان افرادی هستند که نمی‌توانند در شرایط اضطراری از عهده تأمین ۴۴۰۰ دلار برآیند. آن‌ها ذخیره روز مبادای خود را روی چیزی می‌گذارند که شانس برد آن یک در میلیون است.

خرید بلیت بخت آزمایی به نظر احمقانه می‌آید، اما برای بسیاری از ما دشوار است که منطق ناخودآگاه خریداران کم‌درآمد را درک کنیم. آن‌ها ممکن است فکر کنند که پس‌انداز برایشان رویاست و با افزایش حقوق ناچیزشان نمی‌توانند از عهده هزینه‌های زندگی برآیند. بنابراین، تنها زمانی می‌توانند رویای داشتن چیزهایی که دیگران دارند را لمس کنند که بلیت بخت آزمایی بخرند. این خرید، بهای یک رویا است که ممکن است دیگران درکش نکنند.

خرید بلیت بخت آزمایی در شرایط بد مالی ایده‌ای افتضاح به نظر می‌رسد، اما ریشه بسیاری از تصمیمات مالی ما را روشن می‌کند. نکته مهم این است که موضوعات مالی تازگی دارند و استفاده از پول در مبادلات اقتصادی تاریخچه‌ای طولانی دارد. اما بنیان مدرن تصمیمات مالی، پس‌انداز و سرمایه‌گذاری بر پایه مفاهیم نوپاست و شاکله سازوکار پس‌انداز بازنشستگی آمریکا تا سال ۱۹۷۸ شکل نگرفته بود.

داستان بیل گیتس و کنت ایوانز

ما احمق نیستیم، فقط تازه‌کاریم. این مسئله به دلیل تأثیر عواطف بر تصمیمات مالی مشکل‌ساز است. همه ما در زمینه پول کارهایی احمقانه انجام می‌دهیم، زیرا هنوز در این وادی نوپاییم و آنچه برای شما احمقانه به نظر می‌آید، ممکن است برای من منطقی باشد.

اقبال و بداقبالی به هم مرتبط‌اند و نشان می‌دهند که هر پیامد به جز تلاش فردی، تحت تأثیر شرایط خاصی قرار دارد. به عنوان مثال، بیل گیتس به یکی از معدود دبیرستان‌هایی رفت که دارای کامپیوتر بود و در سال ۱۹۶۸ با همکلاسی‌اش پل آلن آشنا شد. آن‌ها با هم به خلاقیت و تخصص در زمینه کامپیوتر پرداختند. گیتس باهوش و سخت‌کوش بود و به دبیرستانی پیوست که از هر یک میلیون نفر، تنها یک نفر می‌توانست به آن راه یابد.

در مقابل، دوست گیتس، کنت ایوانز، که بهترین شاگرد کلاس بود، نیز تجربیات قدرتمندی داشت. او می‌توانست یکی از بنیان‌گذاران مایکروسافت باشد، اما پیش از فارغ‌التحصیلی در حادثه‌ای کشته شد. احتمال کشته شدن در چنین حادثه‌ای در دوران دبیرستان حدوداً یک در میلیون است.

تأثیر شانس بر موفقیت

بیل گیتس با آمدن به لیک ساید شانسی یک در میلیون را تجربه کرد و کنت ایوانز هرگز نتوانست رویای مشترکش با گیتس را به سرانجام برساند. این بداقبالی نیز یک در میلیون بود. اقبال و بداقبالی هر دو واقعیاتی هستند که نشان می‌دهند اتفاقات زندگی ما تحت تأثیر نیروهایی فراتر از خودمان رقم می‌خورند. نمی‌توان یکی را پذیرفت و دیگری را رد کرد. اگر موفقیت کسی را به بخت و اقبال نسبت دهید، ممکن است به نظر بدجنس بیاید، حتی اگر واقعاً شانس در آن نقش داشته باشد.

مجله فوربس به تجلیل از سرمایه‌گذاران ثروتمندی می‌پردازد که تصمیمات جسورانه‌ای گرفتند و بخت نیز یارشان بود، اما از سرمایه‌گذاران فقیر که تصمیمات درستی گرفتند اما بداقبالی را تجربه کردند، چیزی نمی‌گوید. هر دو یک سکه را به آسمان انداختند، اما برای هر کدام یک روی سکه آمد.

بنجامین گراهام می‌گوید که میان وقت و اقبال یا تصمیمی زیرکانه تفاوت قائل شدن کار آسانی نیست. همه مارک زاکربرگ را نابغه می‌دانند که پیشنهاد یک میلیارد دلاری یاهو را رد کرد، اما مردم یاهو را سرزنش می‌کنند که پیشنهاد عالی مایکروسافت را نپذیرفت. کارآفرینان از این ماجرا چه درسی می‌توانند بیاموزند؟ تشخیص بخت و بداقبالی دشوار است و مرز میان شجاعت و حماقت باریک است.

دو نکته می‌تواند شما را به مسیری بهتر راهنمایی کند: حواستان باشد که چه کسی را می‌ستایید و چه کسی را کوچک می‌شمارید. برخی در خانواده‌هایی با ارزش‌های تحصیلی متولد می‌شوند و برخی دیگر در شرایطی کاملاً متفاوت. موفق باشید و برای رسیدن به اهدافتان تلاش کنید.

بخش دوم خلاصه کتاب روانشناسی پول

بدانید که همه موفقیت‌ها نتیجه تلاش نیستند و همه فقر و ناکامی هم پیامد کاهلی نیستند. در قضاوت درباره دیگران و خودتان، این نکته را در نظر داشته باشید. کمتر به فرد خاص یا مطالعات موردی توجه کنید و بیشتر به الگوهای گسترده بپردازید. بررسی یک فرد خاص می‌تواند خطرناک باشد، زیرا ممکن است نتایج آن قابل تعمیم به شرایط دیگر نباشد. هرچه نتیجه غیرمتعارف‌تر باشد، احتمال الگوگیری از آن کمتر است، چرا که شانس یا بداقبالی می‌تواند تأثیر زیادی داشته باشد.

نکته مهم این است که به اندازه‌ای که نقش بخت و اقبال را در موفقیت تشخیص می‌دهیم، باید نقش بداقبالی را نیز درک کنیم و خود را ببخشیم. هیچ چیز به همان بدی یا خوبی که به نظر می‌رسد نیست. قناعت یکی از عناصر حیاتی در جامعه ماست، به ویژه در میان ثروتمندان.

داستان کرت وان گت و جوزف هلر نشان می‌دهد که قناعت می‌تواند ارزشمندتر از ثروت باشد. راجا گوپتا، که از فقر به ثروت رسید، در اوج موفقیتش به دنبال میلیاردر شدن بود. در بحران مالی ۲۰۰۸، او از اطلاعات محرمانه استفاده کرد و با خرید سهام گلدمن ساکس سود کلانی به دست آورد. اما این حرص و طمع او را به زندان انداخت و حرفه‌اش را نابود کرد. باید از او پرسید چرا وقتی صاحب ثروتی چند صد میلیون دلاری است، همچنان تشنه کسب ثروت بیشتر بود و نتوانست به قناعت برسد.

رازهای وارن بافت: زمان و هنر سرمایه‌گذاری

دلیلی ندارد که آنچه دارید و آنچه را بدان نیاز دارید به خطر بیاندازید برای به دست آوردن چیزی که ندارید و نیازی هم به آن ندارید. بسیاری از افراد در برهه‌ای از زندگی‌شان حقوقی خواهند داشت یا پس‌انداز کافی برای برآورده کردن نیازهای معقولشان. اگر شما هم از این افراد هستید، چند نکته را به خاطر بسپارید: یکی از دشوارترین مهارت‌های مالی، تغییر ندادن ملاک‌هاست. وقتی کسب چیزهای بیشتر، پول بیشتر و اعتبار بیشتر زیر زبان مزه می‌کند، اوضاع خطرناک می‌شود. در این شرایط، هر گامی که به اهدافتان نزدیک‌تر می‌شوید، ملاک‌هایتان بزرگ‌تر می‌شود و حس می‌کنید عقب می‌مانید.

سرمایه‌داری نوین در تولید ثروت و حسادت تخصص دارد. میل به پیشی گرفتن از دیگران لازم است، اما زندگی بدون حس قناعت لطفی ندارد. مقایسه اجتماعی دردسرساز است. به عنوان مثال، یک بازیکن تازه‌کار بیسبال که سالانه ۵۰۰ هزار دلار درآمد دارد، در مقایسه با هم‌تیمی‌اش که ۴۳۰ میلیون دلار درآمد دارد، آس و پاس به نظر می‌رسد. این مقایسه‌ها می‌تواند به حسادت و نارضایتی منجر شود.

قناعت به معنای کم بودن نیست، بلکه درک این است که اشتهای سیری‌ناپذیر برای درآمد بیشتر می‌تواند پشیمانی به بار آورد. تنها راه برای درک ظرفیت غذا خوردن این است که آنقدر غذا بخورید که حالتان بد شود. در کسب و کار و سرمایه‌گذاری نیز باید بدانید چه زمانی باید دست از خطر کردن بکشید. برخی چیزها را نمی‌توان به خطر انداخت، مانند شهرت، آزادی و خانواده.

وارن بافت، سرمایه‌گذار فوق‌العاده‌ای است، اما موفقیت او تنها به قدرت سرمایه‌گذاری‌اش مربوط نمی‌شود، بلکه به زمان آغاز به کارش نیز بستگی دارد. او ۷۵ سال سرمایه‌گذار بوده و راز موفقیتش در زمان است. برای ثروتمند ماندن، تنها یک راه وجود دارد: تلفیق صرفه‌جویی با سوئزن.

بخش سوم خلاصه کتاب روانشناسی پول

به دست آوردن پول یک بحث است و نگاه داشتن آن بحثی دیگر. اگر بخواهم موفقیت مالی را در یک کلمه خلاصه کنم، آن کلمه “بقا” است. حدود ۴۰ درصد از شرکت‌هایی که به مرز تبدیل به شرکت سهامی آمده‌اند، با گذشت زمان تقریباً تمام ارزش خود را از دست داده‌اند. به دست آوردن پول نیازمند خطرپذیری و تلاش است، اما حفظ آن نیاز به ترس از دست دادن و صرفه‌جویی دارد. ذهنیت بقا به دو دلیل با پول رابطه کلیدی دارد: اول، دستاوردهای اندکی چنان بزرگند که ارزش جان کندن ندارند و دوم، حساب و کتاب سود مرکب.

داستان ریک گورینگ و وارن بافت نشان می‌دهد که بافت و مانگر همیشه می‌دانستند که ثروتمند خواهند شد، اما ریک به دلیل عجله‌اش در خرید سهام وام‌های اعتباری گرفت و در رکود بازار ضرر کرد. در حالی که بافت و مانگر مهارت حفظ ثروت را داشتند.

ذهنیت بقا به این معناست که پیش از دنبال کردن سودهای کلان، باید از نظر مالی در وضعیت خوبی باشید. پول نقد در زمان رکود می‌تواند از فروش ناخواسته سهام جلوگیری کند و سودهای مادام‌العمر به ارمغان آورد. برنامه‌ریزی مهم است، اما مهم‌تر از آن داشتن طرحی برای مواجهه با مشکلات است.

رویدادهای پیش‌بینی نشده مانند بحران مالی و ویروس کرونا نشان می‌دهند که امکان خطا در مسائل مالی باید در نظر گرفته شود. حاشیه امن یکی از نیروهایی است که اغلب نادیده گرفته می‌شود و با محافظه‌کاری فرق دارد.

شکست و موفقیت: درک چرخه‌های اقتصادی

محافظه‌کاری یعنی پرهیز از سطح معینی از خطر، در حالی که حاشیه امن به معنای افزایش احتمال موفقیت در سطح معینی از خطر است. خوشبینی به معنای باور به این است که همه چیز خوب پیش خواهد رفت، اما خوشبینی معقولانه به این معناست که اوضاع به کام است و رویدادهای بهتری در آینده منتظر شماست، حتی اگر در این میان با رنج و مصیبت مواجه شوید. شما می‌دانید که مشکلات پیش می‌آید و می‌توانید خوشبین باشید که در بلندمدت همه چیز بهبود خواهد یافت، اما در عین حال آگاهید که مسیر پر از چالش است.

اقتصادها و بازارها اغلب رشد را در میان ضرر و زیان تجربه می‌کنند. در ۱۷۰ سال گذشته، بازار سهام حداقل ۱۰۲ بار بیش از ۱۰ درصد سقوط کرده و در این مدت، استاندارد زندگی ما ۲۰ برابر شده است. اما همیشه دلایل ملموس برای بدبینی وجود داشته است. داشتن ذهنیتی که بتواند در عین خوشبینی بدگمان باشد، دشوار است زیرا نگرش سیاه و سفید تلاش کمتری می‌طلبد.

برای اینکه بتوانید از ثمرات خوش‌بینی در بلندمدت بهره‌مند شوید، به بدگمانی کوتاه‌مدت نیاز دارید. بسیاری از امور در کسب و کار و سرمایه‌گذاری بر اساس ایده دم دراز کار می‌کنند. این بدان معناست که شکست امری طبیعی است و ما معمولاً این واقعیت را نادیده می‌گیریم. وقتی شکست رخ می‌دهد، اغلب واکنش‌های اغراق‌آمیز نشان می‌دهیم.

بخش چهارم خلاصه کتاب روانشناسی پول

انیمیشن “کشتی بخار ویلی” والت دیزنی را به عنوان انیمیشن‌ساز به جهان معرفی کرد، اما داستان موفقیت او در کسب و کار داستان دیگری است. نخستین استودیوی دیزنی ورشکسته شد و تولید فیلم‌هایش بسیار گران تمام می‌شد. در اواسط دهه ۱۹۳۰، دیزنی بیش از ۴۰۰ کارتون تولید کرده بود که بیشترشان موجب از دست رفتن سرمایه شدند. اما “سفید برفی و هفت کوتوله” همه چیز را تغییر داد و ۸ میلیون دلار در ۶ ماه نخست سال ۱۹۳۸ به دست آورد.

سرمایه‌گذاران خطرپذیر معمولاً انتظار دارند نیمی از سرمایه‌گذاری‌هایشان شکست بخورد و تنها چند مورد خوب عمل کنند که بتوانند بازگشت سرمایه را جبران کنند. به عنوان مثال، آمازون در سال ۲۰۱۸، ۶ درصد از سود سهام S&P 5500 را به خود اختصاص داد و رشدش مدیون آمازون پرایم و وب سرویس‌های آمازون بود. این محصولات نتیجه تلاش‌های متعدد آمازون بودند.

ایده اینکه تعداد معدودی از چیزها بیشترین نتایج را به همراه دارند، نه تنها در سبد سرمایه‌گذاری بلکه در رفتار سرمایه‌گذاران نیز صدق می‌کند. موفقیت به عنوان یک سرمایه‌گذار در واکنش به وحشت و هراس نمایان می‌شود. نابغه سرمایه‌گذاری کسی است که در زمان‌های بحرانی رفتار معقولی داشته باشد.

در دنیای کسب و کار، شکست و خطا طبیعی است. جف بزوس، پس از شکست گوشی‌های فای فون، گفت که در حال کار بر روی ناکامی‌های بزرگتری هستند. از دست دادن سرمایه عظیم برای آمازون اشکالی ندارد زیرا محصولات موفق دیگری مانند وب سرویس‌های آمازون می‌توانند آن را جبران کنند. اینجاست که دم‌ها به نجاتتان می‌آیند.

به قول جورج سورس، مهم نیست که درست می‌گویید یا در اشتباه هستید؛ مهم این است که وقتی حق با شماست، چقدر پول درمی‌آورید و وقتی در اشتباه هستید، چقدر پول از دست می‌دهید.

بخش پنجم خلاصه کتاب روانشناسی پول

می‌توانید در نیمی از موارد راه را اشتباه بروید و هنوز هم پول پارو کنید. آزادی و کنترل بر زندگی، خواسته اصلی انسان‌هاست و همه می‌خواهند پولدارتر شوند تا خوشبخت‌تر و شادتر باشند. شادی مسئله پیچیده‌ای است و هر کس با دیگری فرق دارد، اما وجه مشترک همه این است که می‌خواهند اختیار و کنترل زندگیشان دست خودشان باشد.

داستان درک سیورز، کارآفرین موفق، نشان می‌دهد که او با درآمد سالانه ۲۰ هزار دلار و پس‌انداز ۱۲ هزار دلار، شغل ثابتش را رها کرده و تمام وقت به موسیقی پرداخته است. او مطمئن بود که می‌تواند هزینه‌های زندگی‌اش را تأمین کند و این آزادی را تجربه کند. وقتی این داستان را برای دوستم تعریف کردم، او گفت که این ماجرا چیز خاصی ندارد. اما برای سیورز، تحول واقعی زمانی اتفاق افتاد که توانست زندگی‌اش را بر اساس انتخاب‌های خود شکل دهد.

گفت پس فروش شرکتت چی؟ گفتم نه، آن ماجرا تحولی بزرگ در زندگیم نبود، فقط پول بیشتری به حسابم واریز کرد. تحول حقیقی زمانی اتفاق افتاد که ۲۲ سالم بود. ایالات متحده ثروتمندترین کشور جهان است، اما شواهد کمی نشان می‌دهد که شهروندانش امروز شادتر از دهه ۱۹۵۰ هستند، زمانی که ثروت و درآمد کمتر بود.

تحول واقعی: از شغل ثابت به زندگی آزادانه

آنچه در زمانه ما اتفاق افتاده، شباهتی به پیشرفت ندارد. دلیلش نوع مشاغل ماست؛ ساعت‌های کاری ما با تمام شدن ساعت کار تمام نمی‌شود و همواره در مغزمان در حال کاریم. اگر شغلتان ساخت ماشین است، وقتی در خط تولید نیستید، کار چندانی نمی‌توانید انجام دهید. اما اگر شغلتان اندیشه محور است، مغزتان همیشه مشغول است و این یعنی کار پایان ندارد.

شاید ساعت‌های کاریتان کمتر باشد، اما حس می‌کنید هر ۲۴ ساعت روز و ۷ روز هفته مشغول کارید. در مقایسه با نسل‌های پیشین، دیگر کنترلی بر زمانتان ندارید و از آنجا که کنترل زمان عاملی کلیدی در ایجاد شادی است، نباید از اینکه با وجود ثروت بیشتر هنوز حس شادی نداریم متعجب شویم.

در اواسط سال ۲۰۰۰ در هتلی در لس‌آنجلس کار می‌کردم و در آن زمان ظواهر و مادیات بر هر چیز دیگری تقدم داشت. اگر یک ماشین فراری می‌دیدید، به طور طبیعی فکر می‌کردید که صاحب آن ثروتمند است. اما پس از آشنایی با برخی از این افراد، فهمیدم که همیشه اینطور نیست. بسیاری از آن‌ها آدم‌های معمولی بودند که درصد بالایی از حقوقشان را صرف خرید ماشین می‌کردند.

یادم می‌آید فردی به نام راجر که ماشین پورشه‌ای داشت، اما یک روز با ماشین هوندای قدیمی آمد. وقتی پرسیدم چه شد، گفت نتوانسته وام ماشین را پرداخت کند و ماشینش را پس گرفتند. او هیچ شرمی نداشت و طوری صحبت می‌کرد که انگار درباره مسابقه فوتبال حرف می‌زند. لس‌آنجلس پر از امثال راجر است؛ سرمایه‌داری نوین به آدم‌ها کمک می‌کند تا تظاهر کنند و ما ثروت را از روی ظواهر قضاوت می‌کنیم. نمی‌توانیم حساب‌های بانکی یا صورتحساب سهام دیگران را ببینیم، پس برای اندازه‌گیری موفقیت مالی به ظواهر توجه می‌کنیم.

ماشین، خانه و عکس‌های اینستاگرام، اما ثروت چیزی است که نمی‌بینید. ثروت یعنی ماشین‌های خوبی که هنوز معامله نشده‌اند، الماس‌هایی که خریداری نشده‌اند، ساعت‌هایی که هنوز پشت دستی بسته نشده‌اند، لباس‌هایی که نادیده گرفته شده‌اند و پروازهای درجه یکی که رد شده‌اند. ثروت یعنی دارایی‌های مالی که هنوز به چشم نیامده‌اند.

ما ثروت را اینگونه نمی‌بینیم زیرا نمی‌توان به چیزهای نادیده معنا و هویت بخشید. ریحانا پس از ولخرجی‌های فراوان به مرز ورشکستگی رسید و از مشاور مالی‌اش شکایت کرد. مشاور پاسخ داد که واقعاً لازم بود به او بگوید که پولش را صرف خرید این چیزها کند. در نهایت، پولی برایش نمی‌ماند و او فقط با این چیزها می‌ماند. این حرف خنده‌دار است، اما واقعیت دارد؛ بله، باید این را به آدم‌ها گوشزد کنید.

بخش ششم خلاصه کتاب روانشناسی پول

بیشتر آدم‌ها وقتی می‌گویند دلشان می‌خواهد میلیونر شوند، منظورشان این است که می‌خواهند یک میلیون دلار پول خرج کنند، که این در واقع در تضاد با میلیونر بودن است. بیلان سرمایه‌گذار معروف می‌گوید برترین راه برای حس کردن پول، صرف خرید چیزهای خوب است، اما راه واقعی پولدار شدن این است که پولی را که دارید خرج نکنید.

باید در تعریف تفاوت میان پولداری و ثروتمندی احتیاط کنید. پولداری به درآمد کنونی فرد اشاره دارد، در حالی که ثروت به درآمدی اشاره می‌کند که خرج نشده است. آدم‌هایی که خودروی گران‌قیمتی دارند، ممکن است پولدار به نظر برسند، حتی اگر با قرض آن را خریده باشند. تشخیص آدم‌های پولدار آسان است؛ آن‌ها معمولاً هر کاری می‌کنند تا به چشم بیایند، اما ثروت به چشم نمی‌آید.

ثروت ارزش انتخاب‌ها و انعطاف‌پذیری را به شما می‌دهد. مقایسه میان رژیم گرفتن و ورزش می‌تواند مفید باشد؛ کاهش وزن دشوار است و نیاز به خویشتنداری دارد. ثروت هم مانند این است؛ دشوار است و نیاز به خودداری دارد.

افراد از نظر پس‌انداز به سه دسته تقسیم می‌شوند: آن‌هایی که پس‌انداز می‌کنند، آن‌هایی که فکر می‌کنند نمی‌توانند پس‌انداز کنند و آن‌هایی که فکر می‌کنند نیازی به پس‌انداز ندارند. انباشتن ثروت بیشتر به میزان پس‌انداز مربوط می‌شود تا درآمد.

داستانی از دهه ۱۹۷۰ نشان می‌دهد که کنترل مصرف و صرفه‌جویی می‌تواند به ثروت کمک کند. ثروت تنها مجموعه باقیمانده چیزهایی است که خرج می‌کنید. اگر ثروت را مستلزم کسب پول بیشتر بدانید، ممکن است بدبینی به سراغتان بیاید. اما اگر از دیدگاه صرفه‌جویی به آن بنگرید، نتیجه واضح‌تر می‌شود.

چگونه با کمتر خرج کردن، بیشتر پس‌انداز کنیم؟

بنابراین، می‌توانید بدون داشتن درآمد بالا، ثروت انباشته کنید، اما بدون افزایش نرخ پس‌اندازتان، شانسی برای انباشتن ثروت نخواهید داشت. اهمیت این دو کاملاً مشخص است. ارزش ثروت به نیازهای شما بستگی دارد؛ اگر بیاموزید که به پول کمتری راضی و شاد باشید، فاصله‌ای میان داشته‌ها و خواسته‌هایتان به وجود می‌آید.

نرخ پس‌انداز بالا به معنای این است که هزینه‌هایتان کمتر از چیزی است که می‌توانست باشد. پس‌انداز بیشتر به این معناست که پس از تأمین نیازهای اساسی زندگی، نوبت به تأمین راحتی و سرگرمی می‌رسد. اما اگر از این سطح فراتر بروید، نشان‌دهنده این است که می‌خواهید با خرج کردن، دارایی‌تان را به رخ دیگران بکشید.

موثرترین راه برای افزایش پس‌انداز، بیشتر کردن درآمد نیست، بلکه کاهش غرور و افزایش تواضع است. با کمتر خرج کردن، می‌توانید بیشتر پس‌انداز کنید. اگر کمتر به امیال خود توجه کنید و نظرات دیگران را در مورد خودتان نادیده بگیرید، امیال کمتری خواهید داشت و نیازی به خرج کردن نخواهید داشت.

برخی افراد پس‌انداز می‌کنند تا برای خرید خانه یا ماشین جدید یا دوران بازنشستگی اندوخته‌ای داشته باشند. اما نیازی نیست که هدف شما از پس‌انداز خرید چیزی خاص باشد. پس‌انداز بدون هدف مشخص، گزینه‌های بیشتری و قدرت انعطاف‌پذیری در اختیارتان قرار می‌دهد و به شما این امکان را می‌دهد که برای به دست آوردن گزینه‌های بهتر منتظر فرصت‌های مناسب بمانید.

بخش هفتم خلاصه کتاب روانشناسی پول

شما که نرم‌افزار حسابداری نیستید، انسانید و انسانی با احساسات. کمی طول کشید تا به این حقیقت پی ببرم، اما وقتی روشن شد، فهمیدم که این یکی از مهم‌ترین جنبه‌های مسائل مالی است. هدف شما در تصمیمات مالی نباید این باشد که کاملاً عاقلانه رفتار کنید؛ کافیست تا حدودی منطقی باشید. منطقی بودن واقع‌گرایانه‌تر است و احتمال اینکه در بلندمدت بر سر تصمیماتتان بمانید را افزایش می‌دهد.

مسائل مالی که در دانشگاه تدریس می‌شوند، به دنبال یافتن راهبردهای سرمایه‌گذاری بهینه هستند، اما در دنیای واقعی، مردم به دنبال راهبردهایی هستند که آرامش خواب شبانه‌شان را فراهم کند. سرمایه‌گذار معقول تصمیماتش را بر پایه اعداد و ارقام می‌سازد، در حالی که سرمایه‌گذار منطقی در اتاق همایش و در حضور همکارانش تصمیم می‌گیرد.

اسکات ساگان، استاد دانشگاه استنفورد، می‌گوید که اموری که پیش از این هرگز اتفاق نیفتاده‌اند، همیشه اتفاق می‌افتند. تاریخ به ما کمک می‌کند انتظاراتمان را بسنجیم، اما نمی‌تواند نقشه‌ای برای آینده باشد. بسیاری از سرمایه‌گذاران به اشتباه به داده‌های پیشین به عنوان نشانه‌ای برای شرایط آینده تکیه می‌کنند.

سرمایه‌گذاری عملی قابل اندازه‌گیری نیست و سرمایه‌گذاران احساس دارند. به همین دلیل نمی‌توان با توجه به اعمال پیشینشان، پیش‌بینی کرد که گام بعدی آنها در چه مسیری خواهد بود.

  چگونه در برابر خطرات مالی مقاوم باشیم؟

امکان اشتباه در تصمیمات مالی، جایی برای خطا در نظر بگیرید تا بتوانید در برابر دامنه‌ای از نتایج احتمالی تاب بیاورید و به شرایط مطلوب برسید. بزرگترین دستاوردها به ندرت به آسانی به دست می‌آیند و به زمان نیاز دارند. کسانی که در راهبردهایشان جایی برای خطا در نظر می‌گیرند، نسبت به دیگران در موقعیت بهتری قرار دارند. بیل گیتس در زمان تأسیس مایکروسافت، دیدگاه محافظه‌کارانه‌ای داشت و می‌خواست پولی در بانک داشته باشد تا بتواند حقوق یک سال کارمندانش را پرداخت کند. وارن بافت نیز در سال ۲۰۰۸ به سهامداران برکشایر هاتوی گفت که با پولی بیش از نیازش شرکت را اداره می‌کند و حاضر نیست خواب راحتش را با سود بیشتر عوض کند.

پیش‌بینی امکان خطا شما را در برابر اتفاقات پیش‌بینی نشده محافظت می‌کند. در نبرد استالینگراد، واحد زرهی آلمان با مشکلاتی غیرمنتظره مواجه شد؛ تانک‌ها به دلیل موش‌ها که درونشان لانه کرده بودند، کار نمی‌کردند. این نشان می‌دهد که خطرات عجیب و غریب، بیشترین آسیب را می‌زنند زیرا شما هیچ برنامه‌ای برای مقابله با آنها ندارید.

بزرگترین اشتباه در رابطه با پول، اتکا به حقوق سر ماه برای تأمین هزینه‌های کوتاه‌مدت است. بدون داشتن پس‌انداز، شکافی میان هزینه‌های آنی و آتی به وجود نمی‌آورید. پیش‌بینی اینکه پس‌اندازتان را در چه راهی صرف خواهید کرد، به معنای زندگی در جهانی پیش‌بینی‌پذیر است که در واقعیت وجود ندارد. هر برنامه مالی که فقط آمادگی مقابله با خطرات شناخته‌شده را داشته باشد، حاشیه امن کافی ندارد و در شرایط واقعی دوام نمی‌آورد. مهم‌ترین بخش هر طرح، برنامه‌ریزی و آمادگی برای پیش نرفتن امور طبق برنامه است.

بخش هشتم خلاصه کتاب روانشناسی پول

تو تغییر می‌کنی. دنیل گیلبرت، روانشناس دانشگاه هاروارد، می‌گوید که در هر مرحله از زندگی‌امان تصمیماتی می‌گیریم که تأثیر عمیقی بر آینده‌مان دارد. وقتی به آن آدم آینده تبدیل می‌شویم، معمولاً از تصمیماتی که گرفتیم راضی نیستیم. به همین دلیل، جوان‌ها پول زیادی برای پاک کردن تتوهایی که در نوجوونی کردند، می‌پردازند یا برای جدایی از کسانی که در جوانی با آنها بودند، تلاش می‌کنند.

هر چیزی قیمتی دارد و کلید بسیاری از مسائل مالی این است که قیمت آن را بدانید و حاضر باشید برایش خرج کنید. مشکل اینجاست که قیمت بسیاری از چیزها تا زمانی که خودتان تجربه‌اش نکرده‌اید، به دستتان نمی‌رسد. جنرال الکتریک در سال ۲۰۰۴ بزرگ‌ترین شرکت جهان بود، اما در بحران مالی ۲۰۰۸ دچار آشوب شد و سهامش به شدت سقوط کرد. جف ایمل، مدیرعامل وقت، به خاطر این مشکلات سرزنش شد، اما او در سال ۲۰۱۷ گفت که بسیاری از امور در عمل دشوارتر از آن چیزی هستند که به نظر می‌رسند.

سرمایه‌گذاری موفق هزینه‌ای دارد که با پول پرداخت نمی‌شود. این هزینه‌ها شامل نوسان، ترس، تردید و پشیمانی هستند که معمولاً نادیده گرفته می‌شوند. هزینه سرمایه‌گذاری موفق فوری نیست و مانند برچسب قیمت کالا نیست که بتوانید ببینید. بلیت‌های دیزنی‌لند ۱۰۰ دلار است، اما بسیاری از مردم به این نتیجه می‌رسند که پرداخت این پول ارزشش را دارد. نوسانات بازار سرمایه نیز هزینه‌ای به شمار می‌آید و سودهای بازار هیچ‌گاه رایگان نبوده و نخواهد بود. برای این سودها نیز باید هزینه‌ای بپردازید، و راهش این است که خودتان را متقاعد کنید که ارزشش را دارد.

کلید موفقیت در بازارهای مالی

حباب‌های کسب و کارهای اینترنتی در اوایل سال‌های ۲۰۰۰ باعث کاهش ثروت خانوارها به میزان بیش از ۳.۲ تریلیون دلار شدند. این حباب‌ها نشان می‌دهند که چقدر ویرانگر هستند و چرا دوباره تکرار می‌شوند. پاسخ معمول به این سوال این است که مردم حریص هستند، اما واقعیت این است که هیچ‌کس احمق نیست. مشکل اینجاست که حباب‌ها به راحتی قابل شناسایی نیستند و سرمایه‌گذاران اغلب از روی سادگی از دیگران الگو می‌گیرند.

سرمایه‌گذاران با افق‌های زمانی متفاوت، دارایی‌ها را تنها بر اساس یک قیمت منطقی می‌بینند. برای مثال، در سال ۱۹۹۹، سهام یاهو با قیمت‌های غیرمنطقی معامله می‌شد، اما سرمایه‌گذاران با افق‌های کوتاه‌مدت هر قیمتی را می‌پرداختند. حباب‌ها زمانی شکل می‌گیرند که سودهای کوتاه‌مدت سرمایه‌گذاران را به بازارهای کوتاه‌مدت جذب می‌کنند و این باعث می‌شود که افق زمانی کاهش یابد.

نکته مهم این است که وقتی پای پول در میان است، باید افق زمانی خود را بدانید و خود را درگیر بازی کسانی نکنید که هدفی متفاوت از شما دارند. بدبینی در این میان جذابیت بیشتری دارد و اغلب توجه بیشتری را جلب می‌کند، در حالی که خوش‌بینی به معنای غفلت از خطرات است. بدبینی می‌تواند به عنوان یک ابزار محافظتی در برابر ناکامی‌ها عمل کند و به شما کمک کند تا در مواجهه با چالش‌ها هوشیارتر باشید.

تأثیرات روانی بر اقتصاد

زمستان سال ۱۹۴۶ چنان سخت بود که میزان دریافت کالری هر فرد به کمتر از ۸۰۰ کالری در روز رسید. حالا تصور کنید که یک استاد دانشگاه در آن زمان مقاله‌ای می‌نوشت و می‌گفت که اقتصاد ما ۱۵ برابر رشد خواهد کرد، امید به زندگی دو برابر خواهد شد و بازار سهام سودهایی تولید خواهد کرد که کمتر کشوری در تاریخ دیده است. اگر کسی این حرف‌ها را می‌زد، احتمالاً با تمسخر روبه‌رو می‌شد. اما در واقع، این پیش‌بینی‌ها در نسل بعد از جنگ ژاپن به حقیقت پیوست.

بدبینی معمولاً جذاب‌تر و موجه‌تر به نظر می‌رسد. جان استوارت میل در سال ۱۸۴۰ گفت که مردم کسی را خردمند می‌دانند که در اوج امیدواری، ناامیدی را فریاد بزند. این بدبینی به دلیل غریزی است؛ ارگانیسم‌هایی که بیشتر به تهدیدات توجه دارند، شانس بیشتری برای بقا دارند. همچنین، مسائل مالی به دلیل تأثیرات ساختاری‌شان، توجه بیشتری را جلب می‌کنند. حتی اگر فردی صاحب سهام نباشد، سقوط بازار بر زندگی‌اش تأثیر می‌گذارد.

مسئله بعدی این است که ارزیابی‌های بدبینانه از شرایط، بدون توجه به تغییرات بازار، رایج‌تر است. به عنوان مثال، لستر براون در سال ۲۰۰۸ پیش‌بینی کرد که چین تا سال ۲۰۳۰ به ۹۸ میلیون بشکه نفت در روز نیاز خواهد داشت و این در حالی است که تولید فعلی جهان ۸۵ میلیون بشکه است. در حالی که این پیش‌بینی‌ها ترسناک به نظر می‌رسند، بازارها به طور طبیعی خود را با شرایط جدید سازگار می‌کنند. در نهایت، شرایط بسیار بد و بسیار خوب نمی‌توانند مدت زیادی پایدار بمانند، زیرا عرضه و تقاضا به روش‌های پیش‌بینی‌ناپذیر خود را تنظیم می‌کنند.

بخش پایانی خلاصه کتاب روانشناسی پول

پیشرفت‌ها معمولاً بسیار آهسته‌تر از آنچه که انتظار می‌رود، اتفاق می‌افتند، در حالی که ناکامی‌ها با سرعتی شگفت‌انگیز رخ می‌دهند و نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت. می‌توان تراژدی‌های ناگهانی و یک‌شبه را به وفور یافت، اما معجزه‌ای که به همین سرعت اتفاق بیفتد، به ندرت دیده می‌شود.

در پنجم ژانویه ۱۸۸۹، روزنامه دیترویت فری پرس پرواز انسان را رد کرد و آن را ناممکن دانست. سال‌ها گذشت تا مردم متوجه شوند که برادران رایت چه کار بزرگی انجام می‌دهند. مردم آن‌قدر پرواز را محال می‌دانستند که وقتی برادران رایت در سال ۱۹۰۵ در اوهایو به پرواز درآمدند، آن را حقه‌ای بی‌اهمیت تلقی کردند. این روند بیداری و آگاهی نسبت به پرواز انسان، چندین سال طول کشید.

اکنون می‌توان این آگاهی کند و چندساله را با سرعت واکنش و توجه مردم به عوامل بدبینی مانند ورشکستگی یا جنگ مقایسه کرد. رشد همواره زمان‌بر و کند است، در حالی که ویرانی و ناکامی می‌تواند در کسری از ثانیه اتفاق بیفتد و از دست رفتن اطمینان لحظه‌ای بیشتر طول نمی‌کشد.

آنگاه که به باور برسید، اندیشیدن درباره رشد اقتصادی، کسب و کارها و سرمایه‌گذاری‌ها به ذهن‌تان می‌آید. داستان‌ها در اقتصاد مانند سوختی عمل می‌کنند که به بخش‌های ملموس اجازه فعالیت می‌دهند یا ترمزی هستند که ما را عقب نگه می‌دارند. در مدیریت پول، دو نکته را باید در نظر داشته باشید: هرچه بیشتر بخواهید چیزی حقیقت داشته باشد، احتمال بیشتری دارد که داستانی را باور کنید که بر آن صحه می‌گذارد.

پیش‌بینی‌پذیری در بازار: توهم کنترل و عدم اطمینان در سرمایه‌گذاری

در مستندی به نام “راز جاودانه زیستند”، از زنی ۱۱۱ ساله پرسیدند شادترین روز زندگی‌اش چه روزی بود و او به آتش‌بس سال ۱۹۱۸ اشاره کرد. او گفت که به خاطر این روز خوشحال بود زیرا می‌دانست که دیگر جنگی نخواهد بود. اما ۲۱ سال بعد، جنگ جهانی دوم رخ داد و ۷۵ میلیون نفر جان باختند. بسیاری از چیزهایی که فکر می‌کنیم حقیقت دارند، در واقع داستان‌های خوشایند هستند که بر نحوه تفکر ما درباره پول تأثیر می‌گذارند.

این داستان‌ها می‌توانند جذاب یا ترسناک باشند. پیش‌بینی بازار سهام و اقتصاد دشوار است، زیرا ما تنها انسان‌هایی هستیم که فکر می‌کنیم همه چیز تحت کنترل ماست. وقتی به دلایلی نامعلوم تصمیمی می‌گیرید، ممکن است از تصمیمی پیروی کنید که برای شما درست است اما برای دیگران فاجعه‌بار.

تحقیقات نشان می‌دهد که پیش‌بینی‌های بازار معمولاً نادرست هستند و ما در توهم پیش‌بینی‌پذیری به سر می‌بریم. در حالی که علم اخترفیزیک به اجسام و نحوه حرکتشان می‌پردازد، علوم مالی تحت تأثیر احساسات و رفتارهای انسانی قرار دارد. ما تمایل داریم که زندگی‌مان را مانند یک سفر به پلوتون کنترل کنیم، اما واقعیت این است که کسب و کار و سرمایه‌گذاری عرصه‌ای از عدم اطمینان است.

مشاوره مالی نیز پیچیده است و نمی‌توان به سادگی گفت که با پولتان چه کنید، زیرا هر فرد نیازها و خواسته‌های متفاوتی دارد. حقایق مربوط به پول کلی هستند، اما انسان‌ها به طرق مختلف این حقایق را بر مسائل مالی خود اعمال می‌کنند.

اشتراک گذاری:

رویا سعادتی

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید

با عضویت تو خبرنامه خلاصینو، جدیدترین خلاصه‌ کتاب‌ها رو مستقیماً دریافت کنید. همچنین از پیشنهادات ویژه ما بهره‌مند بشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *