آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چگونه برخی افراد به موفقیتهای بزرگ دست مییابند؟ کتاب جادوی فکر بزرگ به انگلیسی (magic of thinking big) نوشته دیوید جی. شوارتز، به شما میآموزد که چگونه با تغییر نگرش و افزایش اعتماد به نفس، میتوانید زندگی خود را دگرگون کنید. درخلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ، خلاصهای از مفاهیم کلیدی این کتاب را بررسی خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که چگونه میتوانید از این اصول در زندگی روزمره خود استفاده کنید تا به اهداف خود دست یابید. این کتاب با ارائه تکنیکها و استراتژیهای عملی، به شما کمک میکند تا از محدودیتهای ذهنی فراتر بروید و به اهداف خود نزدیکتر شوید.
مقدمه خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
چند سال پیش، در یک جلسه مدیران فروش یکی از شرکتها، به موضوعی بسیار جالب برخوردم. معاونت بازاریابی شرکت با هیجان منتظر شروع سخنرانیش بود. او میخواست نکته مهمی را مطرح کند. در کنار او، موفقترین نماینده شرکت ایستاده بود که توانسته بود درآمد فروشش را به حدود ۶۶۰ هزار دلار برساند، در حالی که درآمد بقیه نمایندگان به طور متوسط حدود ۱۲ هزار دلار بود.
معاون بازاریابی به اعضای گروه گفت: “به هری نگاه کنید و بگویید چه خصوصیتی دارد که شما ندارید؟” او اشاره کرد که هری ۵ برابر بیشتر از بقیه درآمد دارد، اما آیا او از شما باهوشتر است؟ مسلماً نه! بر اساس ارزیابیها، هوش هری در حد متوسط است. او بیشتر از بقیه کار نکرده و حتی بیشتر مرخصی گرفته است. منطقه کاری او هم بهتر نیست. پس چه چیزی باعث موفقیت او شده است؟
معاون مدیرعامل گفت: “فرق هری با شما این است که او پنج برابر بزرگتر از شما فکر میکند.” این جمله تأثیر عمیقی بر من گذاشت. هر چه بیشتر فکر کردم و با افراد بیشتری صحبت کردم، متوجه شدم که موفقیت افراد بیشتر به وسعت فکرشان بستگی دارد تا به مقدار هوششان.
اگر بزرگ فکر کردن اینقدر مؤثر است، چرا همه این کار را نمیکنند؟ واقعیت این است که ما بیشتر از آنچه فکر میکنیم تحت تأثیر طرز فکر محیط اطرافمان هستیم. متأسفانه، بیشتر این افکار کوچک و ناچیز هستند. محیط اطراف ما میخواهد ما را شکست دهد و به ما میگوید که سرنوشتمان به دست خودمان نیست.
اما حقیقت این است که موفقیت هزینهای ندارد. هر قدمی که به جلو بردارید، سودی هم به همراه دارد. در واقع، رقابت برای شغلهای سطح پایین بسیار بیشتر از شغلهای سطح بالا است. شغلهای سطح بالا در مکانهای کم رفت و آمد منتظر افرادی هستند که جرأت بزرگ فکر کردن را دارند.
کتاب “معجزه بزرگ فکر کردن” بر اساس منابع عالی و افکار بزرگترین متفکران تاریخ نوشته شده است. این کتاب به شما نشان میدهد که چگونه بزرگ فکر کردن میتواند زندگی شما را تغییر دهد. اگر شما هم به دنبال موفقیت و تحقق آرزوهایتان هستید، این کتاب میتواند راهنمای خوبی برای شما باشد. از همین حالا شروع کنید و کشف کنید که چگونه طرز فکرتان میتواند جادو کند! خرید کتاب جادوی فکر بزرگ
فصل اول خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
باور کنید که میتوانید موفق شوید و حتماً موفق خواهید شد! موفقیت یعنی داشتن چیزهای مثبت و عالی در زندگی، مثل یک خانه زیبا، تعطیلات دلپذیر، امنیت مالی و فراهم کردن بهترین امکانات برای فرزندان. موفقیت یعنی به دست آوردن تحسین دیگران و رهبری با احترام در کار و زندگی اجتماعی. همچنین، موفقیت به معنای رهایی از نگرانیها، ترسها و ناامیدیهاست و به شما شادی و رضایت بیشتری از زندگی میدهد.
هر انسانی خواهان موفقیت است و هیچکس از زندگی در حد متوسط لذت نمیبرد. یکی از مهمترین آموزههای موفقیت این است که ایمان میتواند کوهها را جابهجا کند. باور کنید که شما میتوانید کوهی را حرکت دهید! اما باید بدانید که فقط آرزو کردن کافی نیست. شما نمیتوانید با آرزو کردن به یک زندگی بهتر برسید. اما با ایمان و تلاش، میتوانید به موفقیت دست یابید.
ایمان به شما نیرو، مهارت و انرژی لازم برای انجام کارها را میدهد. وقتی به خودتان میگویید “من میتوانم”، راهحلها به ذهنتان میرسند. هر روز جوانان در مشاغل جدید شروع به کار میکنند و آرزو دارند که به اوج برسند، اما بسیاری از آنها ایمان لازم برای رسیدن به موفقیت را ندارند. اگر به خودتان باور نداشته باشید، هرگز به اوج نخواهید رسید.
اسامی پنج نفر از افرادی را که سالهاست در کسب قدرت و مسئولیت شغلی از من جلوتر هستند، نوشتم. دو نفر از آنها همسایگان سابقم بودند که به مناطق کوچکتر و بهتری نقل مکان کرده بودند. دو نفر دیگر افرادی بودند که من برای آنها کار کردهام و سومی هم برادر همسرم بود. بعد از نوشتن این اسامی، از خودم پرسیدم این پنج دوست من چه ویژگیهایی دارند که من ندارم.
به لحاظ هوش، متوجه برتری خاصی در آنها نشدم و حتی نتوانستم به برتری آنها از نظر تحصیلات یا عادات شخصی نسبت به خودم اعتراف کنم. در نهایت به ویژگی دیگری رسیدم که دربارهاش زیاد شنیده بودم: ابتکار عمل. هرچند از پذیرفتن این نکته ناراحت بودم، اما مجبور به پذیرش آن شدم. سابقهام نشان میداد که در مقایسه با دوستان موفقم در رتبه پایینتری قرار دارم.
ساعت هشت صبح بود و ذهنم به طور شگفتآوری روشن بود. برای اولین بار به نقطه ضعف خود پی بردم و فهمیدم که همیشه بهانههای کوچکی برای عقب ماندن از دیگران داشتم. درون خود را عمیقتر کاوش کردم و متوجه شدم که علت فقدان ابتکار من این است که از درون اعتقاد نداشتم که ارزشمند هستم.
آن شب را صرف مرور این موضوع کردم که چگونه ذهنم را به کار گرفته بودم تا بر ضد خودم عمل کنم. دریافتم که خودم را ارزان فروختهام و این خصلت در هر کاری که انجام میدادم، ظاهر میشد. آنگاه برایم روشن شد که تا به خود ایمان نیاورم، هیچکس دیگری به من ایمان نخواهد آورد.
از آن به بعد تصمیم گرفتم که دیگر احساس نکنم در درجه د هستم و خود را ارزان نفروشم. صبح روز بعد، با اعتماد به نفس تازهای که پیدا کرده بودم، در طول مصاحبه شغلیام، برای اولین بار احساس قدرت کردم. امیدوار بودم که جرأت کنم ۷۵۰ یا حتی ۱۰۰۰ دلار بیشتر از حقوق فعلیم تقاضا کنم، اما پس از آن که دریافتم ارزشمند هستم، تا ۳۵۰۰ دلار بالا بردم و آن را به دست آوردم.
پس از دو سال از آن شغل، به اندازهای شهرت کسب کردم که بتوانم مؤسسهای را راهاندازی کنم. سپس با رکود اقتصادی مواجه شدم، اما این هم به ارزش من افزود، زیرا من یکی از بهترین گیرندگان کار در صنعت بودم. شرکت دوباره سازماندهی شد و به من مقدار شایان توجهی سهام و حقوق بیشتری دادند.
چگونه افکار مثبت را جایگزین منفی کنیم؟
آقای پیروزی و آقای شکست دو سرکارگری هستند که در کارخانه تفکر ذهن شما کار میکنند. آقای پیروزی مسئول تولید افکار مثبت است و به شما نشان میدهد که چرا میتوانید موفق شوید. در حالی که آقای شکست افکار منفی و تحقیرآمیز تولید میکند و به شما میگوید که چرا نمیتوانید و چرا ضعیف هستید.
این دو سرکارگر به شدت مطیع هستند و به محض دریافت فرمان از شما، به عمل میپردازند. اگر به خود بگویید که امروز روز بدی است، آقای شکست به عمل فراخوانده میشود و دلایل متعددی برای اثبات این ادعا به شما ارائه میدهد. اما اگر به خود بگویید که امروز روز خوبی است، آقای پیروزی به کار میافتد و به شما میگوید که امروز میتوانید کارهای زیادی انجام دهید و از فرصتها بهرهبرداری کنید.
هرچه بیشتر به آقای شکست کار بدهید، او قویتر میشود و فضای بیشتری از ذهن شما را اشغال میکند. بنابراین، تنها کار عاقلانه این است که آقای شکست را اخراج کنید و به آقای پیروزی اجازه دهید که افکار مثبت را تولید کند.
در حال حاضر، جمعیت آمریکا به سرعت در حال رشد است و این به معنای ایجاد فرصتهای جدید در صنایع و بازارهای مختلف است. این زمان عالی برای فعال بودن و بهرهبرداری از این فرصتهاست. افرادی که میتوانند دیگران را تحت نفوذ قرار دهند و رهبری کنند، در حال حاضر در موقعیتهای رهبری قرار دارند و شما نیز میتوانید یکی از آنها باشید.
اما موفقیت شخصی تضمین شده نیست. بسیاری از افراد با وجود فرصتهای فراوان، هنوز هم در تلاش هستند و موفق نمیشوند. این به این دلیل است که آنها به خودشان ایمان ندارند و احساس میکنند که بیاهمیت هستند.
برای موفقیت، باید به خود ایمان داشته باشید و به دنبال فرصتها باشید. اولین گام به سوی موفقیت این است که به خودتان ایمان بیاورید و فکر کنید که میتوانید موفق شوید.
چند راهنمایی برای تقویت نیروی ایمان شما:
به موفقیت فکر کنید، نه به شکست.
تفکر موفق را جایگزین تفکر ناموفق کنید.
وقتی با وضعیت دشواری مواجه میشوید، به خود بگویید “من میبرم” نه “احتمالاً میبازم”.
به خود یادآوری کنید که بهتر از آنی هستید که فکر میکنید.
افراد موفق معمولاً آدمهای معمولی هستند که به خودشان ایمان دارند. اندازه ایمان شما تعیینکننده اندازه موفقیت شماست. اگر به اهداف بزرگ فکر کنید، موفقیتهای بزرگ کسب خواهید کرد.
شما باید خودتان را آموزش دهید و به مشاهده و تجربه بپردازید. با مشاهده رفتار افراد موفق و ناموفق، میتوانید درسهای ارزشمندی بیاموزید. هدف شما باید این باشد که عمل موفقیتآمیز را به عادت تبدیل کنید.
در نهایت، شما آزمایشگاهی در اختیار دارید که میتوانید در آن کار و مطالعه کنید. این آزمایشگاه شامل انسانها و تجربیات زندگی شماست. با مشاهده و یادگیری، میتوانید به موفقیتهای بزرگ دست یابید و از زندگی خود لذت ببرید.
فصل دوم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
اگر میخواهید برای برنده شدن آماده شوید، باید مردم را موضوع مطالعهتان قرار دهید. برای این کار، مردم را با دقت زیر نظر بگیرید تا اصل و قوانین موفقیت را کشف کنید و سپس آنها را در زندگیتان به کار ببندید. اکنون زمان آن است که آستینها را بالا بزنید و شروع کنید.
آدمهای ناموفق یک بیماری فکری دارند که افکارشان را نابود میکند و اسم این بیماری “بهانه آوردن” است. همه آدمهای ناموفق نوع حاد این بیماری را دارند و اغلب آدمهای متوسط حداقل به نوع خفیف آن دچارند. بهانه آوردن، تفاوت بین افراد پیشرو و آنهایی را مشخص میکند که به شکل تأسفآوری به کار فعلیشان چسبیدهاند و دائم نگرانند که آن را از دست ندهند.
هرچه شخص موفقتر باشد، کمتر عذر و بهانه میآورد. زندگی آدمهای موفق را بررسی کنید تا متوجه شوید که تمام بهانههایی را که یک شخص معمولی میآورد، یک شخص موفق هم میتواند بیاورد، اما نمیآورد. هیچگاه نشنیدهام که یک آدم موفق، چه مدیرعامل باشد، چه افسر ارتش، چه فروشنده یا نویسنده، بهانهای قابل قبول برای توجیه ناکامیهایش داشته باشد.
دلیل تراشی، مانند همه بیماریها، اگر خوب درمان نشود، وخیمتر میشود. قربانی این بیماری به این مسیر ذهنی میرود که “باید کارم را خوب انجام دهم” و بهانههایی برای حفظ ظاهر پیدا میکند. این بهانهها میتوانند شامل نداشتن سلامتی، نداشتن تحصیلات، پیری، جوانی، بدشانسی، و غیره باشند.
وقتی قربانی بهانهای پیدا کرد، به آن چنگ میزند و ناموفق بودنش را برای خود و دیگران توجیه میکند. افکار ما، چه مثبت و چه منفی، با تکرار تقویت میشوند. قربانی بیماری بهانه آوردن، از ابتدا میداند که بهانهاش تا حدی دروغ است، اما هرچه بیشتر تکرارش میکند، این امر بیشتر برایش مشتبه میشود و بهانه مانند یک دلیل قوی میشود که او را از موفقیت باز میدارد.
چهار بهانه رایج و راههای مقابله با آنها
بهانه نداشتن سلامتی: درباره بیماریتان صحبت نکنید. هرچه بیشتر درباره ناخوشیها صحبت کنید، حالتان بدتر میشود.
خوشحال باشید که سالم هستید. به جای شکایت از ناخوشیها، از تندرستیتان خوشحال باشید.
به خودتان بگویید بهتر است از خستگی بمیرید تا از کار نکردن.
بهانه نداشتن هوش: هرگز خودتان را کمهوش و دیگران را باهوش تصور نکنید. استعدادهایتان را کشف کنید و به آنها اعتماد کنید.
به خودتان یادآوری کنید که طرز فکر شما مهمتر از هوش شماست.
از تواناییهای فکریتان استفاده کنید و به جای حفظ کردن اطلاعات، بر خلق و اجرای ایدهها تمرکز کنید.
بهانه سن: به سنتان خوشبینانه نگاه کنید و به خود بگویید هنوز جوانید.
به دنبال افقهای جدید باشید و شور و شوق جوانی را در خودتان ایجاد کنید.
به یاد داشته باشید که زندگی طولانیتر از آن است که تصور میکنید و فرصتهای آینده را برای کارهایی که واقعاً میخواهید انجام دهید، در نظر بگیرید.
بهانه بدشانسی: قانون علت و معلول را قبول کنید. شانس خوب افراد نتیجه آمادگی و برنامهریزی است.
به جای اینکه مشکلات را به بدشانسی ربط دهید، به دنبال علتهای مشخص باشید.
موفقیت با رعایت ضوابط خاص به دست میآید و به تسلط بر اصولی که موفقیت را تضمین میکند، نیاز دارد.
با این راهکارها میتوانید بهانهها را کنار بگذارید و بر روی موفقیت خود تمرکز کنید. به یاد داشته باشید که موفقیت نیازمند تلاش، برنامهریزی و ایمان به خود است.
فصل سوم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
ترس رو کنار بذارید! وقتی دوستانتون میگن «نگران نباش، این فقط زایدهٔ فکر و خیالته»، نذارید آرومتون کنه. واقعاً، ترس وجود داره و باید اول قبولش کنیم. بعدش باید بشناسیمش. خیلی از ترسها ریشههای روانی دارن: نگرانی، اضطراب، و سردرگمی. اینا از افکار منفی ناشی میشن.
فکر کنید، اگر پزشکی متوجه بشه که بدنتون عفونت داره، آیا فقط میگه «این فقط فکر و خیالته»؟ نه! باید درمانش کنه. بنابراین، ترس هم باید درمان بشه. اینجاست که اعتماد به نفس به کار میاد. هیچکس با اعتماد به نفس متولد نمیشه. اونا که میگیدید با اعتماد به نفس هستن، خودشون با تلاش و پشتکار به اینجا رسیدن.
اقدام کن! یادتون باشه، «اقدام، ترس رو از بین میبره». وقتی با مشکلات مواجه میشید، نباید معطل کنید. فرصتها رو از دست ندید! امید خوبه، ولی برای موفقیت باید اقدام کنید. از خودتون بپرسید: «برای از بین بردن ترسم چه کار میتونم بکنم؟» ترستون رو مهار کنید و دست به کار بشید.
حافظهت رو کنترل کن! حافظهتون مثل یک بانک فکر میکنه. هر روز سپردههای فکری جدید و قدیمی توش میذارید. وقتی به مشکل میخورید، از این بانک برداشت میکنید. اگر همیشه فقط افکار منفی رو برداشت کنید، به بدترین حالت ممکن میرسید.
بنابراین، هر روز، افکار مثبت رو در این بانک واریز کنید. یاد تمام چیزهای خوبی که دارید، همسر، دوستان، سلامتی و… بیفتید. این کار کمک میکنه که اعتماد به نفستون بالا بره و حس بهتری پیدا کنید.
فقط مثبتها! وقتی تجربههای منفی رو به یاد میآورید، سعی کنید روی جنبههای خوبش تمرکز کنید. منفیها رو فراموش کنید. این کار رو تمرین کنید تا ذهنتون عادت کنه فقط به چیزهای خوب فکر کنه.
مردم رو درست بشناسید! وقتی با دیگران برخورد میکنید، دو نکته رو فراموش نکنید: ۱) طرف مقابل هم مهمه. ۲) شما هم مهم هستید. به خودتون و بقیه احترام بذارید.
اعتماد به نفس رو تمرین کن! با اعتماد به نفس عمل کنید. مثلاً، همیشه در ردیفهای جلو بشینید و به چشمان بقیه نگاه کنید. وقتی صحبت میکنید، بلند و قاطع حرف بزنید. لبخند بزنید، حتی در مواقعی که احساس خوبی ندارید. خنده میتونه حس بد رو به کلی عوض کنه.
پنج تمرین مهم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
نشستن در ردیف جلو: اعتماد به نفس رو بالا میبره.
نگاه به چشمها: به دیگران ثابت میکنید که از خودتون مطمئنید.
سرعت راه رفتن: کمی تندتر راه برید. احساس قدرت میکنید.
صحبت کردن با صدای بلند: صداتون رو قوی کنید.
لبخند زدن: حتی در بدترین شرایط، لبخند بزنید و حالتون رو بهتر کنید.
فصل چهارم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
چند وقت پیش با مسئول کارگزینی یکی از بزرگترین شرکتهای صنعتی کشور صحبت میکردم. او هر سال چهار ماه به دانشگاههای مختلف سرک میکشد تا از بین دانشجویان ترم آخر افرادی را برای دوره آموزش مدیریت استخدام کند. او از طرز فکر اغلب جوانها دلسرد شده بود؛ دانشجویانی که همه جزو سه نفر اول کلاسشان بودند، اما در نهایت، به امنیت شغلی بیشتر از پیشرفت و چالشهای کاری اهمیت میدهند.
با وجود فرصتهای شغلی و پیشرفتهای صنعتی، جوانها بیشتر به فکر شرایط بازنشستگی و راحتی کار هستند. این واقعیت نشان میدهد که بسیاری از آنها خود را در موقعیتهای محدود نگه میدارند و ریسک نمیکنند. اینجا سوال پیش میآید: چرا باید چنین طرز تفکری داشته باشند؟
بزرگترین ضعف ما معمولاً خودکمبینی است. برای شناخت تواناییهایتان، پنج امتیاز برتر خود را بنویسید و از دوستان نزدیک کمک بگیرید. سپس، اسامی افرادی را بنویسید که به موفقیتهای بزرگی دست یافتهاند، ولی به اندازه شما توانایی ندارند.
استفاده از کلمات بزرگاندیشانه
جملات مثبت: به جای اینکه بگویید «حالم خوب نیست»، بگویید «عالیام، ممنون! شما چطورید؟» این باعث میشود حس بهتری پیدا کنید.
تعریف از دیگران: همیشه از دیگران به خوبی یاد کنید و بر ویژگیهای مثبتشان تاکید کنید. این کار باعث میشود حس خوب در اطراف شما پخش شود.
خبر خوب: وقتی درباره اهداف و برنامهها صحبت میکنید، از جملات مثبت استفاده کنید. بگویید «خبر خوبی دارم!» تا دیگران را هم به مثبتاندیشی ترغیب کنید.
فکر بلندمدت: به جای تمرکز بر مشکلات امروز، به فرصتهای فردا فکر کنید. با بزرگ فکر کردن، میتوانید ارزشها و اهداف بزرگتری را مد نظر قرار دهید.
کسانی که بزرگ فکر میکنند، همیشه آینده را در نظر دارند. مثلاً یک مشاور املاک میتواند با نشان دادن پتانسیلهای یک زمین روستایی، مشتریان را به خرید ترغیب کند. یا یک مدیر فروش که ارزش واقعی مشتری را بر اساس خرید سالانهاش محاسبه میکند.
به خودتان و دیگران به چشم فرصتی برای رشد نگاه کنید. به جای کوچک شمردن خود، روی قابلیتها و تواناییهایتان تمرکز کنید. با کلمات مثبت، تفکر بلندمدت و تعریف از دیگران، میتوانید به بزرگترین نسخه خود تبدیل شوید. به یاد داشته باشید، بزرگ فکر کنید و به بزرگی برسید!
فصل پنجم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
خب، بزارید یه چیز رو روشن کنیم: خیلی از مردم فکر میکنن خلاقیت فقط مال علم یا هنر هست. مثلاً وقتی اسم خلاقیت میاد، یاد اختراعات بزرگ یا رمانهای معروف میافتیم. اما واقعیت اینه که خلاقیت فقط به این چیزا محدود نیست. حتی تو زندگی روزمره هم میتونیم خلاق باشیم.
مثلاً یه خانوادهای رو در نظر بگیرید که میخواد پسرش رو به دانشگاه بفرسته. این خانواده با برنامهریزی و تلاش میخواد این هدف رو به دست بیاره. این خودش یه نوع خلاقیته! یا فرض کنید یه روحانی تصمیم میگیره جلساتش رو بیشتر کنه، چون میخواد به مردم بیشتر کمک کنه. این هم نشوندهنده تفکر خلاقه.
خلاقیت یعنی پیدا کردن راههای بهتر برای انجام کارها. این کار میتونه تو خونه باشه، محل کار یا حتی تو اجتماع. حالا بیایید ببینیم چطور میتونیم این خلاقیت رو تقویت کنیم.
اول از همه، به خودتون ایمان داشته باشید. این خیلی مهمه! اگه فکر کنید میتونید، ذهنتون به دنبال راهحلها میره. مثلاً یک کلمه «ناممکن» رو از دیکشنریتون حذف کنید. این کلمه خیلی مخربه! وقتی به چیزی فکر میکنید که به نظرتون ناممکنه، ذهنتون رو قفل میکنید و هیچ ایدهای به ذهنتون نمیاد.
دوم، تجربیات جدید رو امتحان کنید. میتونید به رستورانهای جدید برید، کتابهای متفاوت بخونید و حتی دوستان جدید پیدا کنید. سفر به جاهای تازه هم میتونه دید شما رو باز کنه. وقتی از روزمرگی خارج بشید، خلاقیت به راحتی به سراغتون میاد.
سوم، به جای دنبالروی دیگران، پیشرو باشید. این خیلی مهمه! هیچوقت نگید «اینجا همه این کار رو اینطور میکنن». به جای این، بپرسید «چطور میتونم این کار رو بهتر انجام بدم؟». این طرز فکر به شما کمک میکنه همیشه دنبال راههای نو و بهتری باشید.
و آخرش، همیشه از خودتون بپرسید چطور میتونید کارها رو بهتر انجام بدید. روزی ۱۰ دقیقه وقت بذارید و به این فکر کنید که چطور میتونید کار امروز رو به بهترین شکل انجام بدید. مثلاً بپرسید «چطور میتونم انگیزه بیشتری به همکارام بدم؟» یا «چطور میتونم خدمات بهتری به مشتریام ارائه بدم؟». این تمرینها خیلی ساده به نظر میان، اما واقعاً مؤثرن.
خلاقیت مثل یه گل نیاز به مراقبت داره. ایدهها رو بنویسید، بهشون فکر کنید و بهشون رسیدگی کنید. همچنین یادتون باشه که ایدهها خیلی فرارند. اگه بهشون توجه نکنید، به سرعت فراموش میشن.
در نهایت، فراموش نکنید که خوب گوش دادن خیلی مهمه. انسانهای بزرگ خوب گوش میزنن و انسانهای کوچیک فقط حرف میزنن. با آدمهای مختلف که نظرات متفاوتی دارن نشست و برخواست کنید. اینطوری افکار جدیدی به ذهنتون میاد و خلاقیتتون شکوفا میشه.
فصل ششم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
چرا بعضی از آدمها به ما احترام میگذارند و بعضیها نه؟ آیا تا به حال به این فکر کردید که چرا یک فروشنده با یه مشتری خیلی مودبانه برخورد میکنه و به یکی دیگه بیتوجهی میکنه؟ یا چرا بعضی آدما وقتی به خانمها نزدیک میشن، نهایت احترام رو رعایت میکنن، ولی با یه خانم دیگه رفتار عادیتری دارن؟ شاید سوالهای دیگهای هم براتون پیش اومده باشه: چرا بعضی کارمندا به حرفهای مدیرشون بیشتر توجه میکنن و بقیه نه؟
واقعاً این رفتارها چیه که باعث میشه ما با بعضیها بهخوبی ارتباط برقرار کنیم و با بقیه نه؟ جوابش خیلی ساده است: طرز فکر. اون چیزی که ما از خودمون داریم، توی رفتارهامون هم منعکس میشه. آدمهایی که خودشان را باارزش میدونند، معمولاً با دیگران هم همینطور رفتار میکنند.
فرض کنید کسی خودش رو دست کم میگیره. این شخص به صورت ناخودآگاه با دیگران هم این حس رو منتقل میکنه و شاید نتونه به خوبی خودش رو نشون بده. برع
همونطور رفتار میکنه و این حس رو به دیگران هم منتقل میکنه.
وقتی ما به خودمون احترام بگذاریم، اطرافیان هم به ما احترام میگذارند. مثلاً وقتی به ظاهر خودمون اهمیت میدیم، هم از نظر ذهنی و هم از نظر احساسی احساس بهتری داریم. برای همینه که ظاهرتون میتونه تأثیر زیادی روی طرز فکر و احساسات شما بذاره.
حالا بیاید با هم یه نکته جالب رو بررسی کنیم: ظاهر و تأثیرش روی قضاوتها. واقعیت اینه که خیلی از مردم بر اساس ظاهر قضاوت میکنن. حتی اگر به شخصیت و اخلاق کسی اهمیت بدیم، اول از همه به ظاهری که داره نگاه میکنیم. مثل این میمونه که با یک بستهبندی خوب، ارزش یک محصول رو بیشتر میکنیم.
حالا شاید بپرسید: «ولی اگه پول ندارم که لباسهای گرون بخرم چی؟» خوب، در این مورد کیفیت از کمیت مهمتره. میتونید چند لباس با کیفیت بخرید که بهخوبی شما رو معرفی کنه. اگه لباسها و ظاهرتون تمیز و مرتب باشه، احساس بهتری پیدا میکنید و این حس به دیگران هم منتقل میشه.
نتیجهاش چیه؟ شما باید به خودتون و کارهاتون اهمیت بدید. روزی چند بار از خودتون بپرسید: «آیا من اینجا ارزشمندی هستم؟» این طرز فکر باعث میشه خودتون رو جدی بگیرید و به دیگران هم این حس رو منتقل کنید.
همیشه به یاد داشته باشید: ظاهر شما حرف میزنه. پس مطمئن بشید که این حرف، یک پیام مثبت و اعتماد به نفس رو منتقل میکنه. با این رویکرد، هم به خودتون احترام میذارید و هم احترام دیگران رو جلب میکنید.
فصل هفتم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
دوست عزیز، به نظرت چقدر محیط اطراف ما تأثیر داره؟ واقعاً، ذهن انسان یه سیستم معجزهآساست! وقتی که انرژی و فکر خودمون رو به یه سمت درست هدایت کنیم، میتونیم به موفقیتهای بزرگی برسیم. ولی اگه توی مسیر نادرستی بیفتیم، ممکنه به یه شکست بزرگ دچار بشیم.
ذهن ما خیلی حساس و لطیفه. حالا بیایید به این فکر کنیم که چه چیزی ذهن رو به حرکت درمیآره. خیلیها رژیمهای غذایی دقیقی دارن و همهمون میدونیم که غذاهایی که میخوریم، روی بدنمون تأثیر میذاره. بدن ما از همون غذایی ساخته شده که مصرف میکنیم. حالا غذای ذهن چیه؟ غذای ذهن در واقع محیط اطراف ماست! هر چیزی که میبینیم و میشنویم، روی افکار و احساسات ما اثر میذاره.
اگه فکر کنی در یه کشور دیگه بزرگ شده بودی، احتمالاً شخصیت و سلیقهات هم خیلی فرق میکرد. چون ما واقعاً محصول محیطمون هستیم. حتی عادتها و طرز فکر ما هم از اطرافیانمون تأثیر میگیره. پس چطور میتونیم این تأثیرات رو مدیریت کنیم؟
باید بدونیم که افرادی که باهاشون معاشرت میکنیم، میتونن ما رو مثبت یا منفی تحت تأثیر قرار بدن. نشستن و صحبت کردن با آدمهای منفی، ما رو منفیباف میکنه. برعکس، اگر با افرادی که افکار بلندی دارن، معاشرت کنیم، خودمون هم بلندپرواز میشیم.
خلاصه اینکه، موفقیت و خوشبختی ما خیلی به فضای فکریمون بستگی داره. اگه میخوایم به موفقیت برسیم، باید محیط اطرافمون رو به نفع خودمون مدیریت کنیم.
حالا چند تا راهکار بهت میگم: ۱. به محیط اطرافت آگاه باش. نذارید آدمهای منفی دور و برت باشند. ۲. از افراد موفق مشاوره بگیر. ۳. برای ذهنت استراحت بگذار. ۴. از گفتگوهای منفی دوری کن.
به یاد داشته باش که هر کاری که میکنی، سعی کن درجه یک باشی! اینطوری میتونی آیندهت رو بسازی.
فصل هشتم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چطور میتونید نگرشهای خودتون رو بهتر کنید؟ واقعاً ما همیشه داریم ذهن دیگران رو میخونیم و اونها هم همین کار رو با ما میکنند. ممکنه به نظر سخت بیاد، اما در واقع این کار ناخودآگاه انجام میشه. مثلاً وقتی که کسی رو میبینید، میتونید از رفتار و حالت چهرش بفهمید که چه احساسی داره. حتی لازم نیست حرف بزنه!
شما میتونید احساسات یه فروشنده یا یک دوست رو فقط با نگاه کردن به حرکاتش بفهمید. بازیگران معروف هم وقتی در نقشهای مختلف بازی میکنند، باید احساسات شخصیتشون رو به خوبی منتقل کنن. این موضوع به ما یاد میده که نگرشها فقط به کلام مربوط نیستند، بلکه با زبان بدن و لحن صدا هم قابل فهمیدن هستند.
ما همه انسانها نیاز داریم که احساس کنیم مهم هستیم. این احساس ارزشمندی میتونه روابط ما رو تقویت کنه. مثلاً وقتی به کسی احساس اهمیت میدید، اون فرد تمایل بیشتری به همکاری و کمک به شما داره. بنابراین، باید سعی کنید به دیگران احساس ارزشمندی بدید.
چند تا راهکار برای این کار دارم: ۱. همیشه از دیگران تشکر کنید و به کارهایی که برای شما میکنند، ارزش قائل باشید. ۲. افراد رو با اسمشون خطاب کنید. این کار احساس خوبی بهشون میده و نشان میده که بهشون اهمیت میدید. ۳. به تحسین و تشویق کردن دیگران بپردازید. این کار باعث میشه احساس ارزشمندی بیشتری کنن و تمایل داشته باشن بهتر عمل کنند.
همچنین، فراموش نکنید که همیشه با انرژی و شور و شوق با دیگران برخورد کنید. لبخند واقعی و پرانرژی بزنید و سعی کنید در هر موقعیتی مثبتی رو ایجاد کنید. وقتی شما انرژی مثبت رو پخش کنید، دیگران هم تحت تأثیر قرار میگیرند.
و در نهایت، یادتون باشه که باید طرز فکر اول خدمت رو در خودتون ایجاد کنید. وقتی که به دیگران خدمت میکنید، خودتون هم احساس بهتری خواهید داشت و به احتمال زیاد نتایج خوبی هم خواهید گرفت. پس همیشه سعی کنید بیشتر از حد توقعات دیگران برایشون کار کنید و ببینید چطور موفقیتها سراغ شما میاد!
فصل نهم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
این فصل به اهمیت روابط انسانی و حمایت از دیگران در دستیابی به موفقیت پرداخته است. نویسنده تأکید میکند که موفقیت هر فردی وابسته به ارتباط و همکاری با دیگران است و بدون حمایت آنها، دستیابی به اهداف دشوار میشود.
نکات کلیدی:
دوستی و حمایت: انسانها به حمایت یکدیگر نیاز دارند؛ مدیران، فروشندگان، نویسندگان و سیاستمداران همگی به روابط مثبت با دیگران وابستهاند.
نگرش مثبت: برای جلب حمایت دیگران، باید نگرش مثبتی نسبت به آنها داشته باشیم. ایجاد روابط دوستانه و مؤثر، بهبود مییابد اگر بر نکات مثبت تمرکز کنیم.
ده قانون لیندون جانسون:
اسم افراد را به خاطر بسپارید.
در معاشرتها بیتعارف باشید.
خودخواه نباشید و نظرات دیگران را محترم بشمارید.
ویژگیهای جالب در خود ایجاد کنید.
رفتار خود را بهبود دهید و به سوءتفاهمها نپردازید.
محبت به دیگران را تمرین کنید.
الهامبخش باشید.
ابتکار عمل: برای ایجاد دوستی، خودتان پیش قدم شوید و از دیگران انتظار نداشته باشید.
هنر شنیدن: گوش دادن فعال به دیگران نه تنها دوستی را تقویت میکند بلکه به درک بهتر آنها نیز کمک میکند.
فکر مثبت: به جنبههای مثبت افراد توجه کنید و اجازه ندهید نظرات منفی دیگران شما را تحت تأثیر قرار دهد.
احترام به تفاوتها: پذیرفتن تفاوتها و عدم تلاش برای اصلاح دیگران از اصول مهمی است که باید مدنظر داشته باشیم.
در نهایت، موفقیت به توانایی برقراری روابط مثبت و موثر با دیگران بستگی دارد. با تمرین و ترویج این اصول، میتوانیم در زندگی شخصی و حرفهای خود پیشرفت کنیم.
فصل دهم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
خب، اول بگم که برای موفقیت، عمل کردن خیلی مهمه. خیلی از افراد فکر میکنن که فقط ایدههای خوب کافیه، ولی اینطور نیست. ایده بدون عمل مثل یه دمنوش سرد میمونه؛ هیچ تاثیری نداره. افراد موفق همیشه اهل عمل و اقدام هستن.
اونا منتظر نمیمونن که شرایط ایدهآل بشه تا کاری بکنن. اگه فقط بشینیم و منتظر بمونیم، ممکنه هیچ وقت جلو نریم. باید ترسها رو کنار بذاریم و همون کارهایی رو که فکر میکنیم لازمه، همین حالا شروع کنیم.
خیلیها دوست دارن کارهای جدید رو شروع کنن، ولی وقتی به لحظه اقدام میرسن، بهانههایی میارن و عقب میمونن. مثلاً یکی میخواد کسبوکار جدیدی راه بندازه، اما وقتی زمانش میرسه، میگه «اوه، شاید بعداً بهتر بشه» یا «فعلاً شرایط مناسب نیست». این یعنی که در جا زدن!
فرق بین آدمهای فعال و منفعل خیلی واضحِ. آدمهای فعال کارها رو به نتیجه میرسونن و با اعتماد به نفس جلو میرن، در حالی که منفعلها هیچ وقت به نتیجه نمیرسن.
باید همیشه به خودمون یادآوری کنیم که عمل کردن و اقدام کردن خیلی مهمتر از فکر کردن به ایدههاست. وقتی کاری رو شروع میکنیم، حتی اگه کوچک باشه، به ما اعتماد به نفس میده و ما رو به سمت موفقیت میبره.
نکات کلیدی خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
فعال بودن: اقدام کنید و به اجرا برسید.
منتظر نشوید: هیچ وقت منتظر شرایط ایدهآل نباشید. موانع همیشه وجود دارند.
جنگ با ترس: ترس رو با اقدام کردن کم کنید. هر کاری که ازش میترسید، اول انجامش بدید.
حرکت مکانیکی: حتی کارهای کوچیک و کسلکننده رو بدون فکر شروع کنید. این حرکت به شما انگیزه میده.
فوری عمل کنید: همین حالا شروع کنید. هیچ وقت به آینده نندازید.
پیش قدم شوید: داوطلب انجام کارها بشید و فرصتها رو از دست ندید.
به یاد داشته باشید، ایدهها وقتی با عمل همراه بشن، ارزشمند میشن.
فصل یازدهم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
چطوری! ببین، شکستها میتونن واقعاً دردناک باشن، اما موضوع اصلی اینه که چطور میتونیم ازشون به نفع خودمون استفاده کنیم. مددکاران اجتماعی میگن که آدمهایی که توی جامعه به حاشیه رفتن، خیلی وقتها از نظر سن و تحصیلات با هم متفاوتن، اما یک چیز مشترک دارن: همشون حس شکست و ناامیدی رو تجربه کردن.
وقتی به محلههای فقیرتر میریم، میبینیم که این افراد با دردهاشون به ما میگن چطور به اینجا رسیدن. مثلاً میگن “همسرم منو ترک کرد” یا “همه چیزم رو از دست دادم”. وقتی از این محلهها به جاهای بهتر میریم، افراد با وضعیتهای اجتماعی متفاوت هم دقیقاً همون دلایل رو برای ناامیدی شون مطرح میکنن.
اینکه افراد موفق از شکستهاشون چطور درس میگیرن، خیلی مهمه. وقتی یکی از این افراد زمین میخوره، سریع بلند میشه و ازش درس میگیره. برعکس، کسی که تسلیم میشه، در همون جا میمونه و دیگه تلاشی نمیکنه.
مثلاً یکی از دوستام که توی مدیریت موفقه، همیشه میگه که شکستها رو فرصتی برای یادگیری میدونه. حتی اگر توی کارش همه پسرفت کنه، میگه “دارم چیز یاد میگیرم” و به جلو میره. این طرز فکر واقعاً کلید موفقیته.
حالا بیایید به آمار نگاه کنیم. مثلاً در سفرهای هوایی، احتمال یک حادثه خیلی کم شده، اما وقتی هم حادثهای رخ میده، همه چیز بررسی میشه تا بفهمند چرا این اتفاق افتاده. این یعنی همیشه میشه از مشکلات درس گرفت.
به جای اینکه فقط به شانس بد فکر کنیم، باید شرایط رو تحلیل کنیم و از هر تجربهای استفاده کنیم. اگه با یه چالشی مواجه شدیم، باید از خودمون سوال کنیم که چه راه حلی وجود داره.
حالا برای اینکه از شکست به پیروزی برسیم، چند راهکار هست:
1.چالشها رو بررسی کنید و ازشون درس بگیرید. ۲. جرأت داشته باشید و از خودتون انتقاد کنید. ۳. به شانس تقصیر نندازید و مشکلات رو تحلیل کنید. ۴. پشت کار رو با روشهای جدید ترکیب کنید. ۵. جنبههای مثبت رو پیدا کنید و ناامیدی رو دور کنید.
فصل دوازدهم خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
هدفگذاری باعث رشدتان میشود. همه پیشرفتهای انسانی، از اختراعات و کشفیات پزشکی گرفته تا موفقیتهای کسب و کار، قبل از آنکه محقق شوند، در ذهنها وجود دارند. مثلاً، گردش ماهوارهها به دور زمین، یک تصادف نبوده، بلکه نتیجه ذهنیت دانشمندانی بوده که تسخیر فضا را به عنوان هدف در نظر گرفته بودند.
هدف، چیزی است که میخواهیم به آن برسیم. این فراتر از یک رویاست؛ یک توهم غیرواقعی نیست. هدف پیام واضحی است که ما را به تلاش وادار میکند. بدون تعیین هدف، هیچ چیزی رقم نمیخورد. اگر هدف نباشد، زندگی برای انسانها معنا ندارد و حرکتشان هیچ جهت مشخصی ندارد. اهمیت هدف برای موفقیت، مثل اهمیت هوا برای زندگی است. هیچ انسانی بدون هدف نمیتواند موفق شود، همانطور که هیچکس بدون هوا نمیتواند زندگی کند.
پس، مقصدتان را مشخص کنید. دیوید ماهونی، که کارش را با هفتهای ۲۲۵۵ دلار در بخش نامههای یک آژانس تبلیغاتی شروع کرده بود، در ۲۷ سالگی معاون مدیرعامل آن آژانس شد و در ۳۵ سالگی به ریاست کمپانی رسید. او درباره هدفش میگوید که شرکتهای موفق، اهداف ۱۰ تا ۱۵ سال آیندهشان را زودتر انتخاب میکنند. مدیران باید از خود بپرسند که ۱۰ سال آینده میخواهند در چه موقعیتی باشند و تلاششان را بر اساس آن معیار بررسی کنند.
اگر میخواهید به تصور آیندهتان برسید، باید بدانید چه میخواهید باشید. این طرز فکر تحلیلی، درست مثل کسب و کاری است که به خاطر غفلت از برنامهریزیهای آیندهنگرانه به رکود میافتد. انسانی که اهداف بلندمدت ندارد، به یکی از مهرههای بیهدف در بازی زندگی تبدیل میشود.
بدون هدف، رشد انسان متوقف میشود. مثلاً، هفته پیش مرد جوانی به خاطر مشکل کاری نزد من آمد. او باهوش و باوقار بود، اما نمیدانست چه شغلی میخواهد. بعد از صحبت، متوجه شدم که او باید اول مقصدش را مشخص کند. اگر نمیداند به کجا میخواهد برود، هیچکس نمیتواند به او کمک کند.
مثالی از یک مرد جوان
یک مرد جوان که چهار سال پیش تحصیلاتش را تمام کرده بود، به خاطر تغییر شغل به من مراجعه کرد. او باهوش و باوقار بود، اما در مورد آیندهاش سردرگم بود و نمیدانست به کدام شغل علاقه دارد. این یک مشکل شایع است و معمولاً نمیتوان با مصاحبههای تصادفی به نتیجه رسید. آزمون و خطا در این زمینه جواب نمیدهد.
من به او گفتم که برای موفقیت در یک مسیر جدید، اول باید بداند به کجا میخواهد برود. برای همین، از او خواستم که تصویری از آیندهاش در ۱۰ سال بعد ترسیم کند. او در نهایت گفت که میخواهد شغلی با درآمد خوب و یک خانه راحت داشته باشد. این اظهارات نشاندهنده عدم تفکر عمیق او درباره آیندهاش بود.
به او توضیح دادم که اگر مقصدش را مشخص نکند، نمیتوانم به او کمک کنم. این گفتوگو ما حدود دو ساعت طول کشید و تمام تمرکز ما روی تعیین اهداف زندگی بود. او درک کرد که باید قبل از هر چیز، مقصدش را مشخص کند.
برای کمک به او، دو راهکار مفید پیشنهاد کردم:
۱. آیندهاش را به سه بخش شغل، خانه و جامعه تقسیم کند. این کار به او کمک میکند تا ذهنش را مرتب کند و تصویر واضحتری از آیندهاش داشته باشد.
۲. به سوالاتی مانند “میخواهم در زندگی چه کار کنم؟” پاسخهای دقیقی بدهد.
سپس از او خواستم که به مشخصات زندگیاش در ۱۰ سال آینده فکر کند: سطح درآمدش، مسئولیتها، نوع زندگیاش، و حتی دوستان و ارزشهایش. این تفکر به او کمک میکند تا اهدافش را بهتر درک کند و ببیند که چگونه کارش بر سایر جنبههای زندگیاش تأثیر میگذارد.
دو کار مفید وجود دارد: اول، آیندهتان را به سه بخش کار، خانه و جامعه تقسیم کنید. این کار به شما کمک میکند تا از آشفتگی ذهنی جلوگیری کنید. دوم، برای سؤال «میخواهم در زندگی چه کار کنم» جوابهای واضح و دقیقی پیدا کنید.
یادتان باشد که تا وقتی که هدفتان رسیدن به بهترین نیست، پیشرفتی ایجاد نمیشود. آرزوهایتان باید ملموس و تحت کنترل باشند. اگر بخواهید به زندگی متوسط بسنده کنید، به آن میرسید. اما اگر هدف درستی تعیین کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید، انرژیتان بیشتر میشود.
پس از همین حالا شروع کنید. اهدافتان را مشخص کنید و برای رسیدن به آنها قدم بردارید. یادتان نرود، تغییر مسیر هرگز به معنی منصرف شدن از هدف نیست. بر روی خودتان سرمایهگذاری کنید و تلاش کنید به بهترین نسخه از خودتان تبدیل شوید.
فصل آخر خلاصه کتاب جادوی فکر بزرگ
حالا بیایم درباره اصول رهبری و چگونگی فکر کردن مثل رهبران صحبت کنیم. اولاً، خیلی مهمه که بفهمیم موفقیت به تنهایی به دست نمیاد و برای رسیدن به بالاترین سطح، باید همکاری دیگران رو جلب کنیم. این یعنی باید توانایی رهبری داشته باشیم.
این چهار اصل رهبری که میخواهیم بررسی کنیم، به ما کمک میکنه تا هر جا که هستیم، چه در مدیریت، کارآفرینی یا حتی در خانه، افراد رو به سمت تحقق اهدافمون هدایت کنیم.
اصل اول: با کسانی که میخواهید همراهتان شوند تبادل نظر کنید. این به شما کمک میکنه تا از دیدگاههای دیگران آگاه شوید و بهترین راهحلها رو پیدا کنید.
اصل دوم: به انسانیترین راه برخورد با چالشها فکر کنید. رهبران واقعی نظرات دیگران رو میشنوند و به جای دیکته کردن، با همفکری تصمیم میگیرند.
اصل سوم: به موفقیت فکر کنید و به آن ایمان داشته باشید. رهبرانی که به پیشرفت معتقدند، با تلاش و سختکوشی به موفقیت میرسند.
اصل چهارم: زمانی رو برای خلوت کردن با خود اختصاص بدید و روی تواناییهای ذهنیتان کار کنید. این زمان به شما کمک میکنه تا ایدههای جدیدی پیدا کنید و خلاقیتتان رو تقویت کنید.
وقتی با این چهار اصل آشنا بشید و در زندگیتان پیادهسازی کنید، میتوانید به رهبری موفق تبدیل بشید. مهمتر از همه، بزرگ فکر کنید و همیشه به دنبال بهبود و پیشرفت باشید.
خرید اینترنتی کتاب جادوی فکر بزرگ
با خرید نسخه اصلی کتاب جادوی فکر بزرگ، دیگران را با افکار مثبت خود تحت تأثیر قرار دهید و به آنها انگیزه بدهید.
نسخه اصلی کتاب جادوی فکر بزرگ، به شما میآموزد که چگونه با تغییر نگرش خود میتوانید به موفقیتهای بزرگ دست یابید.
فرصت را از دست ندهید! درصورت نیاز و برای خرید کتاب جادوی فکر بزرگ با تخفیف از فروشگاه کتاب خلاصینو روی لینک زیر کلیک کنید.