خلاصه کتاب قوی سیاه
فهرست

خلاصه کتاب قوی سیاه

کتاب “قوی سیاه” نوشته نسیم نیکولاس طالب. این کتاب به ما یادآوری می‌کند که زندگی پر از پیش‌بینی‌های غیرمنتظره است و اتفاقات بزرگی که هیچ‌گاه فکرش را نمی‌کردیم، می‌توانند همه‌چیز را تغییر دهند. آیا تا به حال به لحظات خاصی فکر کرده‌اید که به یک باره زندگی‌تان را متحول کردند؟ در خلاصه کتاب قوی سیاه، با هم به کاوش در مفاهیم جالب این کتاب خواهیم پرداخت و ببینیم چطور می‌توانیم از این اتفاقات غیرمنتظره بهره‌مند شویم. آماده‌اید؟

نسیم نیکولاس در این کتاب همین طور از تله‌های منطقی صحبت می‌کند که باعث می‌شوند تصویر کلی موقعیت‌ها را از دست بدهیم. او به این وقایع ظاهراً تصادفی “قوهای سیاه” می‌گوید، وقایعی که اغلب عواقبی جدی برای فرد و حتی جوامع به همراه دارند. طالب به ما کمک می‌کند تشخیص دهیم که کی توانایی قضاوت و تصمیم‌گیری‌مان به خاطر تمایل ذاتی بشر به دسته‌بندی کردن اطلاعات در تحلیل‌های ساده و قابل فهم تضعیف می‌شود. او این کار را از طریق ارائه درکی بهتر از نقاط ضعف ما در پیش‌بینی کردن انجام می‌دهد.

توی این خلاصه کتاب به این پرسش‌ها پاسخ داده می‌شود:

چرا مثل بوقلمون فکر کردن می‌تواند برای سلامتی ضرر داشته باشد؟

چرا بزرگترین تهدید برای یک کازینو در واقع هیچ ارتباطی با شرطبندی ندارد؟

چرا دانستن و تشخیص اینکه چه چیزهایی را نمی‌دانیم می‌تواند مانع از دست دادن پس‌اندازها و اموالمان شود؟

فصل اول: قوی‌های سیاه

وقایعی هستند که آن‌ها را غیرممکن محسوب می‌کنیم اما با این حال رخ می‌دهند. ما انسان‌ها مهارت ویژه‌ای در تبدیل تمام محرک‌هایی که از محیط می‌گیریم به اطلاعات بامعنا داریم. این استعدادی که ما را قادر ساخته روش اثبات تجربی را خلق کنیم به فلسفه وجود فکر کنیم و الگوهای پیچیده ریاضی به وجود بیاوریم. اما صرف اینکه قادر هستیم در مورد دنیا فکر کنیم و آن را سامان‌دهی کنیم، بدان معنا نیست که در این زمینه خیلی خوب هستیم. به دلایلی تمایل داریم که در باورهایمان نسبت به دنیا کوته فکر باشیم. وقتی که در مورد چگونگی عملکرد دنیا عقیده خاصی پیدا کنیم، معمولاً آن‌ها را رها نخواهیم کرد. اما از آنجایی که علم انسان دائماً در حال رشد و پیشرفت است، چنین رویکرد متعصبانه‌ای کاملاً احمقانه و اشتباه است.

به عنوان مثال، تنها ۲۰۰۰ سال پیش پزشکان و دانشمندان به دانش خود از علم پزشکی اعتماد کامل داشتند، اما امروز اعتماد آن‌ها به علم و دانش آن زمان مضحک به نظر می‌رسد. کافی است تصور کنیم که به خاطر یک سرماخوردگی معمولی به یک پزشک مراجعه کنیم و او استفاده از ما و زالو تجویز کند. تعصب در مورد عقاید‌مان باعث می‌شود چشمان خود را بر روی مفاهیمی که خارج از الگوهای مورد قبول و تثبیت شده قرار دارند، ببندیم. به عنوان مثال، چطور می‌شود بدون آگاهی از وجود میکروب‌ها علم پزشکی را درک کرد؟ شاید بتوان توضیحی منطقی برای بیماری یافت، اما به دلیل نداشتن اطلاعات ضروری، این توضیح ناقص خواهد بود. این نوع تفکر متعصبانه می‌تواند منجر به یک غافل‌گیری عظیم شود. گاهی اوقات وقایع ما را به خاطر تصادفی بودن غافل‌گیر نمی‌کند، بلکه به خاطر محدود بودن چشم‌اندازمان غافل‌گیر می‌شویم. این نوع غافل‌گیری به قوی سیاه معروف است و می‌تواند باعث شود که در جهان‌بینی خود اساساً تجدید نظر کنیم.

پیش از رویت نخستین قوی سیاه، مردم فکر می‌کردند که تمام قوها سفید هستند. به همین دلیل تمام تصورات و نگاره‌هایشان از قوها سفید بود و این یعنی رنگ سفید بخش مهمی از قو به حساب می‌آمد. به همین خاطر وقتی اولین قوی سیاه دیده شد، این مسئله فهم آن‌ها را از خصیصه‌هایی که یک قو می‌تواند داشته باشد، از اساس تغییر داد. همون طور که در ادامه خواهیم دید، یک قوی سیاه می‌تواند به اندازه فهمیدن این موضوع که همه قوها سفید نیستند ساده باشد یا می‌تواند به اندازه از دست دادن همه چیز به خاطر سقوط بازار سهام عظیم و اثرگذار باشد.

فصل دوم: تأثیر قوی‌های سیاه

وقایع قوی سیاه برای کسانی که به آن‌ها توجه نمی‌کنند، عواقب تکان‌دهنده‌ای خواهند داشت. تأثیر یک قوی سیاه برای همه یکسان نیست. برخی افراد به شدت تحت تأثیر این وقایع قرار می‌گیرند و برخی دیگر چندان اثری احساس نمی‌کنند. شدت تأثیر وقایع قوی سیاه عمدتاً به میزان دسترسی افراد به اطلاعات بستگی دارد. کسی که از وجود خطرات در مسیر خودش آگاه باشد، می‌تواند از این خطرات اجتناب کند. اما اگر فردی به محیط اطراف خودش توجه نداشته باشد، در معرض خطر قرار می‌گیرد.

این مسئله را می‌توان در سناریوی زیر مشاهده کرد: فرض کنیم شخصی روی اسب مورد علاقه‌اش به نام راکت شرط می‌بندد. به دلیل وضعیت جسمانی قوی راکت، سابقه پیروزی در مسابقات گذشته، مهارت بالای سوارکار و ضعیف بودن رقبا، او معتقد است که راکت امن‌ترین گزینه برای شرطبندی بوده و به همین خاطر کل دارایی خودش را روی راکت شرط می‌بندد. هنگامی که پس از شلیک شروع مسابقه، راکت دروازه را ترک نکرده و در عوض همان جا روی زمین مسابقه دراز می‌کشد، می‌شود تصور کرد که آن شخص چقدر غافل‌گیر می‌شود. این واقعه یک قوی سیاه محسوب می‌شود. با توجه به اطلاعاتی که آن شخص جمع‌آوری کرده بود، برد راکت امن‌ترین گزینه برای شرطبندی محسوب می‌شد. اما به محض اینکه مسابقه شروع شد، او کل پول خودش را از دست داد. اما این واقعه برای همه یک مصیبت محسوب نمی‌شود. برای مثال، مالک آن اسب با شرطبندی علیه اسب خودش ثروت زیادی به دست آورد. برخلاف آن فرد عادی صاحب راکت، اطلاعات بیشتری داشت. او می‌دانست که راکت به خاطر نگهداری نامناسب و خشونتی که مسئول استبل در رفتار با او نشان داده، اخیراً آسیب دیده و توانایی مسابقه دادن را ندارد. همین اطلاعات جزئی او را از تجربه یک واقعه قوی سیاه نجات داد.

همچنین قوی‌های سیاه می‌توانند مقیاس و گستردگی متفاوتی داشته باشند. گاهی اوقات به جای اینکه تنها یک فرد تحت تأثیر چنین واقعه‌ای قرار بگیرد، یک جامعه یک واقعه قوی سیاه را تجربه می‌کند. هنگامی که چنین اتفاقی رخ می‌دهد، یک قوی سیاه می‌تواند روند دنیا را عوض کند و بر بسیاری از جوانب جامعه مثل فلسفه، الهیات و فیزیک تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، ادعای نیکولاس کوپرنیک، ستاره‌شناس لهستانی، مبنی بر اینکه زمین مرکز کیهان نیست، عواقب سهمگینی در پی داشت. به این دلیل که کشف او هم قدرت مسیحی‌های کاتولیک حاکم و هم اعتبار و صحت خود انجیل را به چالش کشید، اما در نهایت این قوی سیاه به شکل‌گیری یک اروپای مدرن منجر شد.

فصل سوم: چرا ما فقط به دنبال شواهدی هستیم که باورهای خود را تأیید کنند؟

ما به سادگی گول ابتدایی‌ترین خطاهای منطقی رو می‌خوریم. به نظر می‌رسه که انسان‌ها باهوش‌ترین حیوانات روی زمین هستند، اما هنوز راه زیادی برای رفتن داریم تا به جایگاهی برسیم که از شر تمام عادت‌های بد خودمون خلاص بشیم. یکی از این عادت‌ها خلق تصویری ذهنی بر اساس اطلاعات و تصورات اون از گذشته است. ما معمولاً باور داریم که گذشته گواه خوبی از آینده است، اما این مسئله معمولاً درست نیست. این امر ما رو در برابر اشتباهات آسیب‌پذیر می‌کنه چون عوامل ناشناخته متعددی وجود دارند که می‌تونن غلط بودن تصور ما رو ثابت کنند.

به عنوان مثال، بوقلمونی که در مزرعه‌ای زندگی می‌کنه رو در نظر بگیرید: کشاورز سال‌ها به او غذا داده، او رو برای پرسه زدن در محیط مزرعه آزاد گذاشته و سرپناهی در اختیار او گذاشته. با استناد به گذشته به عنوان راهنما، دلیلی برای نگرانی و ترس از فردا وجود نداره چون فردا هم روزی مشابه همه روزهای قبل خواهد بود. اما اگه فردا روز جشن شکرگزاری باشه، چی؟ سر اون بوقلمون قطع شده، بدنش با ادویه‌جات پر شده و غذای همون افرادی خواهد شد که به او سرپناه داده و از او نگهداری می‌کردن.

یک اشتباه مشابه میل به تأیید نام داره. ما اغلب فقط به دنبال گواه و مدرک برای باورهایی که از پیش در ذهن خودمون شکل دادیم می‌گردیم، تا جایی که حتی هر گواه و مدرکی که خلاف اون‌ها رو ثابت کنه، رو نادیده می‌گیریم. وقتی با اطلاعاتی مواجه می‌شیم که خلاف باورها و اعتقاداتمون باشه، احتمال اینکه اون رو بپذیریم کم بوده و حتی احتمال اینکه اون رو بیشتر بررسی کنیم، کمتره. اگه حاضر بشیم این موضوع رو بررسی کنیم، احتمالاً به دنبال شواهدی خواهیم گشت که این اطلاعات رو تضعیف کرده و همون باورهای قبلی ما رو اثبات کنند.

به عنوان مثال، اگه شخصی قویاً باور داشته باشه که گرمایش زمین یک توطئه است، در صورت مواجه شدن با مستندی به نام شواهد انکارناپذیر برای اثبات گرمایش زمین، احتمالاً آزرده میشه. اگه پس از این اتفاق او در اینترنت به دنبال اطلاعاتی در مورد گرمایش زمین بگرده، به احتمال زیاد از عباراتی همچون “ادعای دروغین گرمایش زمین” استفاده خواهد کرد، نه شواهد موجود برای اثبات یا رد گرمایش زمین.

در حالی که هر دوی این نوع خطاهای استدلالی غیرعلمی هستند، متأسفانه برای جلوگیری از چنین استدلال‌های نادرستی کار زیادی از دستمون برنمیاد. این مسئله ذاتی در ماست.

فصل چهارم: چگونه مغز ما روایت‌ها را شکل می‌دهد؟

نحوه طبقه‌بندی اطلاعات توسط مغز پیش‌بینی‌های دقیق رو به شدت سخت می‌کنه. در طول تکامل انسان، مغز ما روش‌های ویژه‌ای برای طبقه‌بندی اطلاعات به وجود آورده. نیاکان ما برای بقا در طبیعت به یادگیری و تطبیق سریع با محیط خطرناک خودشون نیاز داشتند و به همین دلیل این روش‌های طبقه‌بندی ذهنی برای اون‌ها بسیار کاربردی و مناسب بود. اما با تکامل بشر و پیچیده‌تر شدن محیط، این روش‌ها کاربرد خودشون رو از دست دادن.

یکی از این روش‌های نادرست طبقه‌بندی اطلاعات، مغالطه قصه‌پردازی است که در اون روایت‌های خطی خلق می‌کنیم تا موقعیت کنونی خودمون رو توصیف کنیم. دلیل این امر حجم عظیم اطلاعاتی است که روزانه با اون روبه‌رو می‌شیم. برای درک کردن این اطلاعات و منطقی بودن اون‌ها، مغز ما تنها اطلاعاتی رو که مهم محسوب می‌کنه انتخاب می‌کنه.

به عنوان مثال، احتمالاً می‌تونیم به یاد بیاریم که امروز صبح برای صبحونه چی خوردیم، در حالی که نمی‌تونیم رنگ کفش تمام افرادی که در طول روز در خیابان و فضاهای عمومی دیدیم رو به خاطر بیاریم. برای اینکه بتونیم به این اطلاعات پراکنده و نامرتبط معنا ببخشیم، اون‌ها رو به داستان‌های دارای ارتباط منطقی تبدیل می‌کنه. به عنوان مثال، هنگامی که به زندگی خودمون فکر می‌کنیم، احتمالاً فقط چند واقعه خاص رو انتخاب می‌کنیم و اون‌ها رو معنادار تلقی می‌کنیم. سپس اون‌ها رو تبدیل به یک روایت داستانی می‌کنیم که توضیح می‌ده چطور به شخصیتی که امروز هستیم تبدیل شدیم. مثلاً ممکنه کسی ادعا کنه علت علاقه وافری که به موسیقی داره اینه که در دوران کودکی هر شب مادرش برای او ترانه‌های مختلفی می‌خوند.

اما خلق چنین داستان‌هایی روش خوبی برای به دست آوردن درک ارزشمندی از دنیا نیست، چون این فرایند تنها با نگاه به گذشته عمل می‌کنه و توضیحات بی‌شماری که ممکنه برای هر یک از وقایع موجود باشه رو نادیده می‌گیره. واقعیت اینه که وقایع کوچیک و به ظاهر بی‌اهمیت می‌تونن عواقب غیر قابل پیش‌بینی و چشم‌گیری داشته باشند. برای واضح‌تر شدن این موضوع میشه که اثر پروانه‌ای رو بررسی کرد. طبق این نظریه، بال زدن پروانه‌ای در جایی از کره زمین یک ماه بعد باعث رخ دادن طوفانی در سوی دیگر اون میشه.

اگر در حین رخ دادن اتفاقات، تکتک مراحل علت و معلولی در اون فرایند رو فهرست کنیم، خواهیم تونست رابطه علّی آشکار بین وقایع ببینیم. اما از اون جایی که فقط نتیجه رو می‌بینیم (در این مورد به خصوص طوفان)، به وقایعی که همزمان با طوفان در حال رخ دادن هستند می‌نگریم و تنها کاری که می‌تونیم انجام بدیم اینه که حدس بزنیم کدوم یکی از این وقایع بر نتیجه تأثیر می‌ذاره.

فصل پنجم: کلید شفاف‌سازی واقعیات دنیای ما

ما نمی‌تونیم تفاوت بین اطلاعات توسعه‌پذیر و توسعه‌ناپذیر رو به آسونی تشخیص بدیم. ما انسان‌ها روش‌ها و الگوهای زیادی برای طبقه‌بندی اطلاعات به وجود آوردیم تا دنیا رو به مکانی قابل درک تبدیل کنیم، اما متأسفانه در تشخیص تفاوت بین انواع اطلاعات مهارت قابل توجهی نداریم، به خصوص در حیاتی‌ترین نوع این مسئله یعنی تفاوت بین اطلاعات توسعه‌پذیر و اطلاعات توسعه‌ناپذیر.

مقیاس‌پذیری یک ویژگی مطلوب برای یک فرایند شبکه یا سیستمه و به توانمندی یک سیستم در تطبیق خودش با شرایط جدید و بزرگتر از قبل اشاره می‌کنیم. اما تفاوت بین این دو نوع اطلاعات بسیار اساسی و بنیادین است. اطلاعات توسعه‌ناپذیر مثل وزن و قد حدود مشخص و آماری و ماکسیموم و مینیموم داره. وزن توسعه‌ناپذیره چون محدودیت‌های فیزیکی اجازه نمی‌دن وزن کسی از مقادیر مشخصی بالاتر یا پایین‌تر بره. هرچند که ممکنه کسی ۱۵۰ کیلو وزن داشته باشه، اما از لحاظ فیزیکی اینکه وزن کسی ۱۵۰۰ کیلو باشه غیرممکنه.

از اونجایی که ویژگی‌های اطلاعات توسعه‌ناپذیر محدوده، میشه در مورد میانگین‌ها و موارد رایج پیش‌بینی‌های معناداری انجام داد. از سوی دیگه، موارد غیر فیزیکی یا اساساً انتزاعی مثل توزیع پول یا میزان فروش آلبوم‌های موسیقی توسعه‌پذیر هستند. به عنوان مثال، اگه کسی آلبوم خودش رو به شکل دیجیتال از سامانه اشتراک موسیقی آیتیونز به فروش برسونه، هیچ محدودیتی در تعداد آلبوم‌هایی که ممکنه بفروشه وجود نداره چون میزان فروش او توسط تعداد نسخه‌های تولید فیزیکی محدود نمی‌شه. همچنین به خاطر انجام تراکنش‌ها به صورت آنلاین، کمبود عرصه فیزیکی نمی‌تونه مانع توزیع ۱ میلیارد نسخه از آلبوم او بشه.

برای دست یافتن به تصویر دقیقی از دنیا، درک تفاوت بین اطلاعات توسعه‌پذیر و توسعه‌ناپذیر حیاتیه، چون به کار گرفتن قوانین مربوط به اطلاعات توسعه‌ناپذیر برای اطلاعات توسعه‌پذیر فقط منجر به اشتباه خواهد شد. به عنوان مثال، فرض کنید فردی تصمیم داشته باشه ثروت تمام جمعیت کشور رو محاسبه کنه. ساده‌ترین روش برای این کار اینه که با جمع کردن مجموع درآمد کل جمعیت کشور و سپس تقسیم عدد به دست اومده بر تعداد شهروندان، ثروت سرانه مردم رو محاسبه کنه. اما ثروت مقیاس‌پذیره یعنی ممکنه درصد کوچیکی از جمعیت کشور درصد بالایی از ثروت رو به خودشون اختصاص بدند. با جمع‌آوری داده در مورد درآمد سالانه، تصویری از توزیع درآمد تخمین زده میشه که احتمالاً نشون‌دهنده واقعیت حقیقی شهروندان اون کشور نیست.

فصل ششم: مدیریت ریسک در قوی سیاه

ما به آنچه فکر می‌کنیم می‌دانیم، بیش از حد اعتماد داریم. همه دوست داریم که خودمون رو از آسیب دور نگه داریم و یکی از راه‌های این کار، ارزیابی و مدیریت احتمال خطره. به همین دلیله که چیزهایی مثل بیمه حوادث می‌خریم و سعی می‌کنیم که اصطلاحاً تمام تخم‌مرغ‌های خودمون رو در یک سبد نذاریم. اکثر ما نهایت تلاش خودمون رو می‌کنیم که خطرات رو با بیشترین دقت ممکن اندازه‌گیری کنیم تا فرصت‌ها رو از دست ندیم. همچنین سعی می‌کنیم کاری که شاید بعداً موجب پشیمونی بشه، انجام ندیم. برای این کار باید تمام ریسک‌های موجود رو ارزیابی کنیم و سپس احتمال رخ دادن هر کدوم از این خطرات رو نیز اندازه‌گیری کنیم.

فرض کنیم شخصی قصد خرید بیمه داشته باشه. او تمایل داره شرایطی برای بیمه‌نامه خودش پیدا کنه که از او در برابر بدترین شرایط ممکن محافظت کنه، اما همچنین قیمت بالایی نداشته باشه تا با خرید اون پول خودش رو هدر نده. او باید خطر بیماری و حوادث رو همراه با عواقب رخ دادن این وقایع بسنجه و سپس تصمیم آگاهانه‌ای بگیره.

متأسفانه ما فکر می‌کنیم تمام خطراتی که ما رو تهدید می‌کنن، می‌شناسیم و به این موضوع اطمینان بیش از حدی داریم. این مسئله مغالطه بازی انگاری نام داره و بر اساس اون ما تمایل داریم با خطرات مثل بازی برخورد کنیم. با مجموعه‌ای از قوانین و احتمالات که می‌شه قبل از شروع بازی مشخص کرد.

با این حال، برخورد با خطر به مثابه یک بازی، به نوبه خودش مخاطره‌آمیزه. به عنوان مثال، کازینوها می‌خوان تا حد ممکن پول در بیارند. به همین دلیل هم سیستم‌های امنیتی پیچیده‌ای دارن و قماربازهایی رو که پشت سر هم و به کرات برنده می‌شن رو از ورود به کازینو منع می‌کنند. اما رویکرد اون‌ها بر اساس بازی انگاری خطرات جدی که کازینوها رو تهدید می‌کنه، قماربازهای خوش‌شانس یا دزدان نیستند، بلکه می‌تونه به عنوان مثال یک آدم‌ربا باشه که فرزند صاحب کازینو رو گروگان می‌گیره یا کارمندی که در انجام امور مالیاتی کازینو کوتاهی کرده و اشتباه می‌کنه. بزرگترین خطراتی که یک کازینو رو تهدید می‌کنه ممکنه کاملاً غیرقابل پیش‌بینی باشند. همون طور که این مثال نشون می‌ده، هرچقدر هم که تلاش کنیم، هرگز قادر به محاسبه تمام خطرات نخواهیم بود. در ادامه خواهیم دید که مطلع شدن از نقص در دانش‌مون چقدر از بی‌اطلاع موندن نسبت به اون بهتره.

فصل هفتم: یادگیری از قوی سیاه برای مقابله با خطرات ناشناخته

برآورد ندانسته‌ها به ما در ارزیابی بهتر خطرات کمک خواهد کرد. همه ما اصطلاح “دانش قدرت هست” رو شنیدیم، اما گاهی اوقات ما توسط همین دانسته‌ها محدود می‌شیم. در این مواقع، تشخیص اینکه چه چیزهایی رو نمی‌دونیم، بسیار سودمندتره. اگه فقط روی مواردی که می‌دونیم تمرکز کنیم، ادراک خودمون رو از تمام نتایج احتمالی یک رخداد محدود کردیم و زمینه مناسب برای رخ دادن وقایع قوی سیاه رو خلق خواهیم کرد.

کسی که قصد خرید سهام داشته باشه، اگه فقط به دانش خودش از وضعیت رو به رشد اخیر بازار سهام توجه کنه و عوامل نامشخص بازار رو نادیده بگیره، در دام رکود اقتصادی افتاده و دارایی خودش رو از دست خواهد داد. فرض کنیم کسی قصد خرید سهام داشته باشه، اما دانش و اطلاعاتش در مورد آمار سهام محدود به دوره ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۸ باشه، یعنی ۱ سال پیش از بزرگترین سقوط بازار سهام در تاریخ آمریکا. اون شخص در وضعیت اخیر بازار سهام صعود و نزول‌های کوچیکی می‌بینه، اما وضعیت کلی بازار رو به پیشرفته. به همین دلیل به این خیال که این رویه حتماً ادامه پیدا می‌کنه، تمام پس‌انداز زندگی خودش رو خرج سهام می‌کنه. اما روز بعد، بازار سقوط کرده و او تمام دارایی‌های خودش رو از دست می‌ده. اگه اون شخص کمی بیشتر بازار رو بررسی کرده بود، مشاهده می‌کرد که در طول تاریخ دوره‌های رونق و رکود مختلفی وجود داشته و از احتمال رخ دادن یک دوره رکود پس از مدتی رونق اقتصادی باخبر می‌شد.

با منحصر کردن تمرکز خودمون بر چیزهایی که می‌دونیم، خودمون رو در معرض خطرات بزرگ قرار می‌دیم. از سوی دیگه، اگه بتونیم مواردی رو که نمی‌دونیم مشخص کنیم، در اون صورت قادر خواهیم بود خطرات و ریسک اون رو کاهش بدیم. پوکربازان این اصل رو به خوبی می‌دونن چون برای موفقیتشون در بازی اهمیت بالایی داره. اون‌ها قوانین بازی رو می‌دونن و از احتمال اینکه رقباش کارت‌هایی بهتر از اون‌ها داشته باشن باخبرند. اما به این نکته هم توجه دارن که اطلاعات مهم دیگه‌ای نیز وجود داره که اون‌ها به اون دسترسی ندارند، از جمله استراتژی رقبا و مقدار پولی که اون‌ها حاضرن از دست بدن. دانش اون‌ها از این موارد نامعلوم به اون‌ها کمک می‌کنه برای خودشون استراتژی بچینن که فقط بر کارت‌های خودشون متمرکز نباشه. به این ترتیب می‌تونن ارزیابی آگاهانه‌ای از خطرات و ریسک انجام بدن.

فصل هشتم: درک محدودیت‌های انسانی در قوی سیاه

داشتن درکی درست از محدودیت‌های انسان می‌تونه به ما در گرفتن تصمیم‌های بهتر کمک کنه. شاید بهترین دفاع در برابر تله‌های فکری مطرح شده تا اینجا، داشتن درکی درست از محدودیت‌های ابزارهای ذهنی باشه که ما برای انجام پیش‌بینی‌ها استفاده می‌کنیم. هرچند دانستن محدودیت‌های ذهن خودمون به هیچ عنوان ما رو از خطاهایی که مرتکب خواهیم شد حفظ نخواهد کرد، اما حداقل می‌تونه به ما در تقویت این توانایی‌های ذهنی و کاهش تصمیم‌گیری‌های اشتباه کمک کنه.

به عنوان مثال، ما هم مثل همه انسان‌ها از عارضه میل به شناخت رنج می‌بریم. اما اگه نسبت به این ضعف خودمون آگاه باشیم، می‌تونیم هنگام رخ دادن چنین خطایی متوجه بشیم و جلوی خودمون رو بگیریم. به همین شکل، اگه بدونیم که ما انسان‌ها دوست داریم که همه چیز رو به شکل روایت‌های صاف و ساده و الیتی طبقه‌بندی کنیم و اگه از این حقیقت مطلع باشیم که این نوع رویکرد پیچیدگی جهان رو ساده می‌کنه، در این صورت احتمال اینکه به دنبال اطلاعاتی بگردیم که دید بهتری از شمای کلی موقعیت به دست بده، بیشتر میشه. همین مقدار ناچیز تحلیل خود و دیدگاه انتقادی درونی می‌تونه یه برتری رقابتی در برابر دیگران به ما اضافه کنه.

آگاهی داشتن از کاستی‌ها قطعاً مفید و کاربردیه. اگه بدونیم که در تلاش برای بهره‌برداری از هر فرصتی همواره خطرات غیرقابل پیش‌بینی وجود داره، احتمالاً تمام دارایی و سرمایه خودمون رو در راه رسیدن به اون خرج نخواهیم کرد. هرچند که نمی‌تونیم در برابر تصادفی بودن یا ظرفیت درک محدودمون از پیچیدگی گستره جهان راهکاری پیدا کنیم، اما حداقل می‌تونیم آسیبی رو که توسط نادانی خودمون متحمل می‌شیم رو کاهش بدیم.

سخن پایانی خلاصه کتاب قوی سیاه

ما دائماً در حال پیش‌بینی کردن آینده هستیم اما در این کار مهارت بالایی نداریم. اعتماد بیش از حدی به دانش خودمون داریم و نادانی خودمون رو دست کم می‌گیریم. اتکای بیش از حدم به روش‌هایی که در ظاهر معقول هستند و ناتوانی ذاتی در درک و تعریف کردن موارد تصادفی و حتی ویژگی‌های زیستی ما همگی دست به دست هم داده و باعث میشن تصمیمات ضعیفی بگیریم. بعضاً با قوی‌های سیاه مواجه بشیم، یعنی وقایعی که فکر می‌کنیم ناممکن هستند اما در نهایت درک ما از دنیا رو تغییر می‌دن.

کتاب “قوی سیاه” به ما توصیه می‌کند که به سادگی به روابط خطی و ساده بین وقایع اعتماد نکنیم. به طور طبیعی، انسان‌ها تمایل دارند که دنیا را از طریق الگوهای واضح و قابل پیش‌بینی درک کنند. این میل ما به یافتن علت و معلول‌های مشخص می‌تواند به ما کمک کند تا پیچیدگی‌های دنیای اطراف را بهتر بفهمیم. اما واقعیت این است که در بسیاری از موارد، این ساده‌سازی‌ها ما را در پیش‌بینی آینده و درک دلایل وقایع کنونی دچار خطا می‌کند.

خلاصه کتاب می‌گوید به جای اینکه به این الگوهای ساده‌انگارانه اعتماد کنیم، باید به تنوع احتمالات توجه کنیم و از وابستگی به یک تفسیر خاص پرهیز کنیم. این بدان معناست که باید پذیرای عدم قطعیت و پیچیدگی‌های واقعی جهان باشیم. در واقع، به جای تلاش برای تعریف یک دلیل واحد برای وقوع یک اتفاق، بهتر است چندین سناریو را در نظر بگیریم و بپذیریم که ممکن است عوامل متعددی در شکل‌گیری یک نتیجه دخیل باشند.

این رویکرد به ما کمک می‌کند تا بهتر با ریسک‌ها و عدم قطعیت‌ها کنار بیاییم و در تصمیم‌گیری‌هایمان انعطاف‌پذیرتر باشیم. با درک این نکته که بسیاری از وقایع به‌سادگی قابل توضیح نیستند، می‌توانیم از آسیب‌های ناشی از پیش‌بینی‌های نادرست جلوگیری کنیم و به درک عمیق‌تری از دنیای پیچیده‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، دست یابیم.

خرید اینترنتی کتاب قوی سیاه

با خرید نسخه اصلی کتاب “قوی سیاه”، می‌توانید به درک عمیق‌تری از چگونگی تأثیرات غیرمنتظره بر زندگی و تصمیم‌گیری‌های خود دست پیدا کنید.

نسخه اصلی کتاب قوی سیاه شما ابزارهایی می‌دهد تا در مواجهه با عدم قطعیت‌ها، راهکارهای مؤثرتری پیدا کنید.

فرصت را از دست ندهید! درصورت نیاز و برای خرید کتاب قوی سیاه با تخفیف از فروشگاه کتاب خلاصینو روی لینک زیر کلیک کنید.

میخواهم کتاب قوی سیاه را بخرم.

اشتراک گذاری:

آرمان نیک بخت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید

با عضویت تو خبرنامه خلاصینو، جدیدترین خلاصه‌ کتاب‌ها رو مستقیماً دریافت کنید. همچنین از پیشنهادات ویژه ما بهره‌مند بشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *