کتاب قانون ده برابر (The 10X Rule) اثر گرنت کاردون (Grant Cardone) است. این کتاب به بررسی اصول موفقیت و استراتژیهای مؤثر برای دستیابی به اهداف بزرگ و بلندپروازانه میپردازد. در خلاصه کتاب قانون ده برابر، به بررسی نکات کلیدی و درسهای آموزنده این کتاب خواهیم پرداخت تا به شما کمک کنیم با ایجاد تغییر در نگرش و رفتار خود، به موفقیتهای بزرگتر دست یابید. بیایید با هم به دنیای «قانون ده برابر» گام بگذاریم و زندگیمان را به یک سفر هیجانانگیز تبدیل کنیم!
آیا آمادهاید که زندگیتان را متحول کنید و به اوج موفقیت برسید؟ در کتاب «قانون ده برابر»، گرنت کاردون به ما میآموزد که چگونه با رویکردی جسورانه و برنامهریزی دقیق، میتوانیم به اهدافی فراتر از آنچه که تصور میکنیم، دست یابیم. این کتاب به ما یادآوری میکند که برای دستیابی به موفقیت، باید به جای تفکر معمولی، تفکری «ده برابر» داشته باشیم و اقداماتی فراتر از حد انتظار انجام دهیم.
کاردون با ارائه مثالهای واقعی و استراتژیهای کاربردی، ما را تشویق میکند که از منطقه راحتی خود خارج شویم و به چالشهای بزرگتر بپردازیم.
قانون ده برابر: راهی به سوی موفقیت
قانون ده برابر نوشته گرانت کاردن، تنها تفاوت بین موفقیت و شکست را بیان میکند. کتاب قانون ده برابر اشارات واضحی در باب طراحی مسیر موفقیت ارائه میدهد. این خلاصه کتاب به شما میآموزد چرا این استراتژی ناشناخته جواب میدهد و اینکه چطور آن را در عمل انجام دهید و در این بین ابزارهایی برای رسیدن به موفقیتی فراتر از آنچه که تصور میکردید در اختیارتان میگذارد.
چطور با عبور از محدودیتها و تعیین اهداف جسورانه در موج موفقیت پیش بروید؟ اندیشمندان زیادی تلاش کردند تا تعریفی جامع از موفقیت ارائه دهند و جوهرهی این مفهوم را در قالب عبارت گیرا و رسا بیان کنند. اما متأسفانه اغلب این تلاشها برای تعریف موفقیت به شکست محکوم شدند. اگر بخواهیم به موضوع موفقیت به شکل واقعبینانه نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که اکثر مربیان سبک زندگی تنها به فروش ایدههای نامطمئن و ظاهری میپردازند و با تبلیغ شعار، افراد ناآگاه را به خودشان جلب میکنند. اما حقیقتاً نمیدانند که چطور باید دیگران را به سوی کامیابی هدایت کنند.
کتابی که در دست دارید، شیوهای واقعی برای پیروزی ارائه میدهد. این کتاب که بر اساس تجربیات یکی از مربیان فروش موفق و مشهور نگاشته شده، به طور عملی توضیح میدهد که چطور هر یک از شما میتوانید با بهکاربردن قوانین ساده و مهم به سوی موفقیت حرکت کنید و دستاوردهای شگفتانگیزی کسب کنید.
در خلاصه کتاب قانون ده برابر به پرسشهای زیر پاسخ داده میشود:
چرا باید در هنگام تصمیمگیری کودکان و الگو و سرمشق خودمان قرار دهیم؟
و با تمام قوا در دریای زندگی پارو بزنید؟
چرا نباید خودتان را بیش از حد درگیر جلب رضایت مشتریان و مخاطبان کنید؟
منظور از قانون ده برابر این است که ده برابر فعالیت کنید تا به موفقیتی تا ده برابر بیشتر از قبل دست پیدا کنید. اگر در میان قفسههای کتابفروشیها گشتی بزنید، کتابهای بیشماری پیدا میکنید که وعدهی افشای اسرار یک زندگی موفق را میدهند. با وجود همهی این گزینهها، به سختی میشود کتابی درخور و مناسب پیدا کرد. بنابراین قبل از اینکه درگیر فرمولهای مختلف کامیابی بشوید، به قانون ده برابر توجه کنید. این روش شیوهای قطعی برای موفقیت در همهی ابعاد زندگی است.
آیا موفقیت نیازمند تلاش بیشتر است؟
قانون ده برابر بر این نکته تأکید دارد که موفقیت همواره نیازمند تلاش بیش از آن مقداری است که در ابتدای راه تصور میکردید. کافی است به گذشتهی خودتان نگاه کنید و ببینید که برای دستیابی به اهدافتان در هر مرحله از زندگی همیشه نیازمند تلاشی ده برابری نسبت به آنچه قبلاً فکر میکردید بودید. موفقیت در زمینهی کسب و کار نیز از این قانون پیروی میکند و شما زمانی به پیروزی میرسید که ده برابر بیشتر از رقبایتان سرمایهگذاری کنید.
پس اگر میخواهید محصولی را هم به فروش برسانید و تصور میکنید با ده تماس در روز در این کار موفق میشوید، پیشنهاد میکنم از همان ابتدای کار تعداد تماسهای روزانهی خودتان را به صد مورد برسانید. البته تلاش مضاعف فقط در دستیابی شما به اهداف روزمره مؤثر نیست، بلکه قانونی که ما در این کتاب به آن اشاره میکنیم به شما کمک میکند تا در همهی زمینهها به دستاوردهای بیشتر و بیشتری برسید.
تلاش بیشتر منجر به اهداف بزرگتر میشود
بعد از اینکه تلاش خودتان را به ده برابر افزایش دادید، باید برای اجرای بخش دوم این قانون آماده شوید. تمام اهداف شما باید ده برابر بزرگتر و بالاتر از محدودهی واقعبینانهی اهداف باشد. به عبارت دیگر، باید هدفی را انتخاب کنید که از رویاییترین رویاهاتان نیز فراتر باشد. ممکن است این حرف به ظاهر غیرممکن برسد، اما در واقع زمانی که هدفی در دسترس و نزدیک انتخاب میکنید، حتی وقتی به آن رسیدید، باز هم احساس ناامیدی خواهید داشت.
بدتر از این، اگر در آن کار شکست بخورید، به شدت خودتان را سرزنش کرده و احساس ناتوانی میکنید. در صورتی که نرسیدن به انتظاری فوقالعاده بالا، بسیار خوشایندتر از رسیدن به یک هدف معمولی است، زیرا خودتان میدانید که چندین برابر بیشتر از قبل تلاش کردهاید. برای مثال، فرض کنیم رویای شما این باشد که نویسنده شوید. هدف اصلی و ده برابری شما باید نوشتن یک رمان باشد، نه نوشتن یک داستان کوتاه دو صفحهای. چون حتی اگر به هدف دوم دست پیدا کردید، همچنان خودتان را یک نویسندهی واقعی تلقی نمیکنید.
به این ترتیب، منظور از قانون ده برابر تلاش سختتر و داشتن رویایی بزرگتر است. قانون ده برابر به شما در غلبه بر چالشهای غیرمنتظره و رسیدن به حداکثر پتانسیلهایتان کمک میکند. تاریخ بارها و بارها به ما نشان داده که داشتن یک محصول عالی برای رسیدن به موفقیت کافی نیست. موفقیت واقعی در بازار زمانی حاصل میشود که شما بتوانید محصول درست و مناسب را عرضه کنید و هر لحظه برای حل مسائل پیشبینی نشده و غیرمنتظره آماده باشید.
برای همین است که قانون ده برابر برای آمادگی فرد برای روبرو شدن با چالشهای از پیش تعیین نشده نیز راهکاری دارد. اما این راهکار چیست؟ اگر آنطور که این قانون توصیه کرده، هدفی بالا انتخاب کنید و ده برابر بیشتر از سایرین برای رسیدن به آن فعالیت کنید، عملاً میتوانید با هر آنچه سر راه شما قرار میگیرد به خوبی مواجه شوید و از پس هر مسئله به خوبی بربیایید.
فرض کنید که در زمانی که اکثر افراد برای فروش ده هزار قلم کالا هدفگذاری میکنند، شما تصمیم بگیرید که صد هزار قلم کالا بفروشید. این هدف بزرگ به این معنی است که شما با ایجاد ظرفیت عملیاتی بیشتر در شرکت خودتان میتوانید با دریافت سفارشات بیشتر به موفقیت برسید، در حالی که دیگران در همین موقعیت با شکست مواجه میشوند، زیرا هم هدف کوچکی برای خودشان برگزیدهاند و هم تلاش خودشان را به اندازهی آن هدف کم و کوچک کردهاند.
دستورالعملها برای موفقیت از نگاه کتاب قانون ده برابری
قانون ده برابر دستورالعملهای مشخصی برای موفقیت ارائه میدهد. مردم موفقیت را از آن دیگران میدانند و خودشان را برای کامیابی توانمند یا شایسته نمیدانند. لازم است تا چنین باوری را از ذهن خودتان خارج کنید و به یاد داشته باشید که موفقیت هیچ حد و مرزی ندارد و همهی انسانها میتوانند با رعایت قوانین کامیابی به پیروزی برسند. برخلاف عقیدهی برخی که موفقیت یک بازی مجموعه صفر میدانند که حتماً یک بازنده و یک برنده دارد، به نظر من کامیابی میتواند نتایج متنوعی داشته باشد و امکان پیروزی همهی افراد در بیمخالف وجود دارد.
هر کسی که بتواند ذهنیت ده برابری را در خودش تقویت کند، میتواند به نتیجهی مطلوب خودش دست پیدا کند و موفقیت یک نفر به معنی شکست دیگری نیست. اگر برای وارد کردن تلفن همراه پیشرفتهای اقدام میکنید و در این کار موفق شدید، در بازار تلفن همراه موجی از رشد و حرکت به راه انداختید و این فعالیت را به یک پیروزی برای همه تبدیل کردید. حتی اگر برخی رقبا در ابتدا به شما حسادت بورزند، اما افرادی هم هستند که به این کار شما از منظر مشارکت در یک پیروزی مینگرند و یاد میگیرند که خودشان هم به این شیوه عمل کنند.
ابزار هایی که برای موفقیت لازم است
بنابراین، قانون ده برابر ابزاری است که به شما کمک میکند تا پتانسیلهای واقعی خودتان را بروز دهید. نویسندهی این کتاب را در نظر بگیرید. او تا بیست و پنج سالگی به مصرف الکل و مواد مخدر اعتیاد داشت، اما در مقطعی از زندگی به این نتیجه رسید که زندگی رضایتبخشی ندارد. بنابراین تلاش کرد تا نگرش و عمل خودش را تغییر دهد و خود را به جایگاهی رساند که هیچکس تصورش را نمیکرد.
در ادامهی این خلاصه کتاب به شما میآموزیم که چطور شما نیز میتوانید با بهکارگیری قانون ده برابر زندگی خودتان را متحول کنید. به هنگام مواجه شدن با چالشها از نهایت توان خودتان استفاده کنید. آیا تا به حال عبارت “چهار مرتبه عمل” به گوشتان خورده است؟ ماحصل این روش این است که ما در مواجهه با موقعیتهای مختلف میتوانیم به چهار شیوه واکنش نشان دهیم: میتوانیم کاری نکنیم، عقبنشینی کنیم، به شکل معمولی و در حد توانمان عمل کنیم، یا با تمام توان خودمان در آن موقعیت عمل کنیم. آخرین گزینه همان کلید موفقیت است.
برای مثال به کودکان توجه کنید. کودک وقتی با چالش روبرو میشود، هر کاری که از دستش برمیآید انجام میدهد و هرگز دست از تلاش برنمیدارد. شما هم میتوانید به شیوهی کودکان عمل کنید. یعنی به جای اینکه مشخص کنید به چند ساعت زمان برای انجام یک کار نیاز دارید، با تمام توان خودتان به انجام آن فعالیت بپردازید و این شیوه را به یک عادت در خودتان تبدیل کنید.
مثلاً فرض کنید که میخواهید محصول خودتان را به یکی از افراد تأثیرگذار در بازار بفروشید. بهتر است به جای اینکه در مورد بودجه و قیمت با او بحث کنید، فقط همهی توان خودتان را برای به نتیجه رسیدن فروش به کار ببرید. هر تحقیقی که لازم است انجام دهید، اما هزینهی اضافهای برای جلب نظر او انجام ندهید. بلکه به جای این کار، تا زمانی که کالای مورد نظرتان فروخته نشده، دست از تلاش برندارید. دنبال کردن این مسیر به معنای مسئولیتپذیری شماست.
رسیدن به موفقیت با هدفگذاری دهبرابری
یادتان باشد که موفقیت چیزی نیست که برای شما اتفاق بیفتد. بله، آن چیزی که به خاطر شما رخ میدهد. پس خودتان را به چشم یک قربانی یا کسی که میشود او را بازی داد نبینید، بلکه خودتان را بازیگر میدان ببینید. از چالشها استقبال کنید و به جای دیدن خطرات و ریسکها در هر موقعیت، به فرصتهایی که پیش رو دارید فکر کنید. همچنین به خاطر داشته باشید که متوسط بودن یعنی کمتر از عالی بودن. متوسط بودن کار آسانی است، اما رسیدن به تعالی در هر امری سخت است و این فقط و فقط وظیفهی شماست که از محدودهی متوسط پا فراتر بگذارید.
واقعیت این است که دنیا پر از چیزهای متوسط است. کافی است نگاهی به اطرافتان بیندازید و ببینید که چه تعداد از مردم میخواهند جزو طبقه میانی جامعه باشند. اما متوسط بودن به معنای کنار آمدن با شرایط و شاید فکر کردن به فردا یا پسفردا است و فراتر از این هم نمیرود. طبقهی متوسط همواره در معرض این خطر هستند که به جایگاههای زیر متوسط تنزل کنند. بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ مثال خوبی از این اتفاق است که چطور ممکن است گروههای متوسط جامعه به راحتی موقعیت خود را از دست بدهند و به فقر کشیده شوند. پس متوسط بودن کافی نیست.
اول مفهوم یک زندگی متوسط را برای خودتان تعریف کنید و بعد اهدافی ده برابری برای آن تعیین کنید. اگر این روش به درستی اجرا شود، در سالهای آینده به موفقیت و کامیابی دست پیدا میکنید. برای رسیدن به بهترین نتایج باید با تمام توانتان کار کنید. همانطور که گفتیم، قانون صفر و یک در زندگی صادق نیست، اما میتوانیم برای افزایش احتمال پیروزی در هنگام استفاده از قانون ده برابر، همهی توان خود را برای انجام کار صرف کنیم.
به عبارت دیگر، برای رسیدن به هدف، همهی تلاش، انرژی و پتانسیلهای خود را به کار بگیریم. پس ابتدا باید اهدافی را تعیین کنیم که به قدر کافی بزرگ و انگیزهبخش باشند و سپس نهایت تلاشتان را برای دستیابی به آنها به کار بگیرید. البته باید بدانید که عمل کردن با تمام توان به معنی فکر کردن خارج از چارچوبهای موجود و پیدا کردن راهحلهای جدید است.
مواجهه با چالشها و مسئولیت پذیری
مطمئناً اگر اهداف درست و بزرگی انتخاب کرده باشید، با چالشهایی در همان ابعاد مواجه خواهید شد. چنین مسائل بزرگی اغلب میتواند ارادهی انسانها را در هم بشکند و آنها را از مسیر خود منحرف کند. پس باید هوشمندانه عمل کنید و تا آخرین لحظه از تلاش و انرژی خود برای رسیدن به موفقیت استفاده کنید. برای پیروزی در برابر چنین مسائلی باید مرتبا به اهداف خود فکر کنید. هدف شما باید تمام ذهن شما را فرا بگیرد و تبدیل به مأموریت اصلی شما در زندگی شود.
در این مورد هم میتوانید از کودکان سرمشق بگیرید. وقتی یک کودک با چیز جدیدی مواجه میشود، تمام فکر و ذهنش مشغول آن شده و همهی انرژی خود را صرف آن وسیله یا فعالیت میکند. شما نیز برای کامیابی باید مانند کودکان عمل کنید. این کار شما برای اطرافیانتان هم سودمند است، زیرا وقتی آنها میبینند که شما تا چه حد بر هدفتان متمرکز شدید، اغلب از شما تبعیت میکنند و سعی خواهند کرد تا اهداف بلندپروازانه خود را بشناسند.
من بودهام در راه رسیدن به اهداف بسیار مهم، اما بهانهتراشی برای انجام کارهای سخت و سرزنش کردن خود در هنگام شکست هم از اهمیت بسزایی برخوردار است. در تمامی لحظات برای رشد کردن تلاش کنید و کنترل زمان و احساسات خود را به دست بگیرید. اجرای قانون ده برابر در زندگی یعنی این موضوع را به خاطر بسپارید که همیشه باید به رشد کردن ادامه دهید. حرکت در جادهی موفقیت یعنی گام به گام رشد کردن. پس اگر در این راه و حین مبارزه برای تحقق هدفتان شکست بخورید، باز هم بهتر از عقبنشینی است.
بنابراین برای اینکه بر روی هدفتان متمرکز بمانید، باید آن دسته از تأثیرات بیرونی که سعی در کنترل زندگی شما دارند را از خودتان دور کنید و در رسیدن به اهدافی که میخواهید به آنها برسید، پافشاری کنید. برای مثال، در زمان رکود اقتصادی، مردم دچار ترس و اضطراب شده و میخواهند زودتر اموالشان را به مکانی امن منتقل کنند. اما لازم نیست شما هم در این موقعیت مانند دیگران عمل کنید، بلکه فقط به دستیابی به اهداف خودتان فکر کنید.
نگرش مثبت داشتن
نکتهی مهم دیگری که باید به خاطر داشته باشید این است که نگران زیاد دیده شدن خودتان نباشید. ممکن است فکر کنید که پافشاری و تلاشهای مکرر شما دیگران را خسته و آزرده میکند و یا باعث ناراحتی آنها از شما و شرکتتان میشود. اما به چشم دیگران آمدن بهتر از گمنامی و ناشناخته بودن است. شرکتهایی مانند کوکاکولا یا فیسبوک را در نظر بگیرید. آیا زیاد در معرض دید بودن به آنها آسیب رسانده است؟
پس شما نیز برای آنکه حقیقتاً به موفقیت برسید، باید کنترل فعالیتهای روزمره و احساسات خود را به دست بگیرید. خیلی از مردم نگران مدیریت زمانشان هستند و البته زمان محدود است، اما به نظر من سوال این نیست که در زمان محدود به کدام یک از دو گزینه موجود میتوانید دست پیدا کنید، بلکه سوال مهم و اصلی این است که چطور میتوانید ذهنیتی را در خودتان ایجاد کنید که انجام هر کاری را در آن زمان امکانپذیر کند.
زمانتان را مدیریت کنید
تنها تاکتیک عملی در اینجا تلاش برای رسیدن به دستاوردهای بیشتر در زمان کمتر است. به زمان باقیمانده توجه کنید و سپس سختتر و سختتر تلاش کنید. خواهید دید که میتوانید زمان را به خوبی مدیریت کنید. زندگی نویسندهی این کتاب نمونهای عملی از این راهکارهاست. او بعد از تولد دخترش یک ساعت زودتر از خواب بیدار میشود تا با کودک تازه متولد شدهاش وقت بگذراند و اجازه دهد تا همسرش کمی بیشتر استراحت کند. در عین حال نیز مانند گذشته کارهایش را به سرانجام میرساند.
البته باید یادآوری کنم که همان قدر که ساختار و زمانبندی روزتان اهمیت دارد، احساساتی که تجربه میکنید نیز حائز اهمیت است. زیرا احساساتی همچون ترس و غرور مانع از پیشروی در مسیر رسیدن به اهداف میشوند. ترس از خطر کردن از بهرهمندی از فرصتها جلوگیری میکند و غرور نابهجا هم به شما اجازه نمیدهد به بازخوردهای سازنده گوش بسپارید. بنابراین به هنگام روبرو شدن با چنین احساساتی به یاد داشته باشید که باید آنچه حس میکنید را به درستی مدیریت کنید و حرکت به سمت هدفتان را ادامه دهید.
اهدافی که معنادار هستند تعیین کنید
اهدافی معنادار برای خودتان تعیین کنید. اکنون شما هر آن چیزی که برای به کار بردن قانون ده برابر در زندگیتان لازم دارید میدانید. تنها یک نکتهی دیگر باقی میماند: اینکه چگونه اهدافتان را انتخاب میکنید. کاری که باید از انجام آن پرهیز کنید، دنبال کردن کسانی است که اهداف تحمیل شده بر خودشان را میپذیرند.
در موضوع رضایت مشتریان، مدیران شرکتها مرتبا به کارکنان خود یادآوری میکنند که رضایت مشتریان برای این سازمان مهم است، اما در واقع این حرف آنها فقط تقلیدی از دیگران است، چون اغلب شرکتها آنقدر مشتری ندارند که بتوانند برای آنها تأکید کنند. گام اول برای آنها این است که دست از تقلید و تکرار اهداف دیگران بردارند و سپس به افزایش تعداد مشتریان خود بپردازند.
با اعمال قانون ده برابر در محیط کارتان، لازم نیست نگران نارضایتی مشتریان باشید، زیرا همیشه محصول یا خدماتی فراتر از انتظار آنها را ارائه میدهید. این یعنی شما به خوبی آگاه هستید که هر چه تعداد افراد بیشتری با رضایت دربارهی برند شما صحبت کنند، به اهداف بزرگتری میرسید. البته باید بدانید که بازخورد مشتریان، حتی اگر یک انتقاد منفی باشد، برای شما ارزشمند است، زیرا نشان میدهد که چطور میتوانیم شرکت خود را بهبود ببخشید.
هدف دیگری که بهتر به آن توجه کنیم، شناخته شدن نام شرکتتان توسط مخاطبان است. نام و آوازهی شرکت با ارزشترین دارایی یک سازمان است و در ذهن مخاطبان هموزن و مترادف هدفی که شرکت دنبال میکند. برای مثال، اغلب مردم وقتی به امپیتری پلیر فکر میکنند، نام اپل را به خاطر میآورند. وقتی به سرویسهای حمل و نقل اینترنتی فکر میکنند، نام اوبر برایشان تداعی میشود. بنابراین شما نیز باید مانند این شرکتهای موفق عمل کنید و با افتخار محصولتان را ارائه دهید.
پس قدم اول بعد از تعیین چشمانداز این است که وارد میدان عمل شوید. ابتدا لیست اهدافتان را بنویسید و خلاصهای از اقداماتی که باید برای تحقق این اهداف صورت دهید، یادداشت کنید. سپس با نهایت توان خودتان به انجام آنها همت بگمارید. اگر هدفتان فروش صد هزار واحد از محصولتان است، باید دقیقاً بدانید که چطور میتوانید به آن برسید. آیا لازم است بودجهی بازاریابی شرکت خود را افزایش دهید یا باید یک استراتژی تبلیغاتی خوب در پیش بگیرید؟
بعد از نوشتن فهرستتان، مرتبا آن را بررسی و بر اساس میزان بازدهی و عملکردشان، آنها را اصلاح کنید.
سخن پایانی خلاصه کتاب قانون ده برابر
اصلیترین پیام کتاب این است که کاربرد قانون ده برابر، تغییر اهداف و تمرکز بر خود به منظور دستیابی به نتایج فراتر از حد انتظار است. با داشتن نگرش قانون ده برابر، فکر و رویای خود را رشد دهید، سختتر از قبل تلاش کنید، تعهد کاری بیشتری از خود نشان دهید و در نهایت برای رسیدن به اهدافی که زمانی برایتان دور از انتظار بودند، مصمم شوید.