خلاصه کتاب تربیت بدون فریاد
فهرست

خلاصه کتاب تربیت بدون فریاد

کتاب تربیت بدون فریاد به انگلیسی (ScreamFree Parenting) نوشته ادوارد هال یک راهنمای جامع برای والدینی است که می‌خواهند فرزندان خود را بدون استفاده از فریاد، تهدید یا تنبیه تربیت کنند. این کتاب به والدین کمک می‌کند تا با ایجاد فضای امن و مهربان در خانه، فرزندانی مسئولیت‌پذیر، با اعتماد به نفس و شاد تربیت کنند. در خلاصه کتاب تربیت بدون فریاد، خلاصه‌ای از اصول و تکنیک‌های کاربردی مطرح‌شده در این کتاب را بررسی خواهیم کرد.

مقدمه

هدف من از نوشتن این کتاب ساده است: آرام کردن دنیا، به ویژه از طریق ارتباطات. با پیاده کردن اصول این کتاب در زندگی‌تان، می‌توانید روابطی شاد، متعادل و پر از احترام متقابل با فرزندانتان ایجاد کنید. آرامش آنقدر هم که فکر می‌کنید دور نیست. این کتاب به شما کمک می‌کند تا با روشی منطقی و بدون فریاد، تربیت کنید.

والدین باید خونسردی خود را حفظ کنند، به ویژه در زمان‌های سخت. کودکان به والدینی نیاز دارند که متعادل و خویشتندار باشند. والدین در تلاش برای ایجاد محیطی محبت‌آمیز و مملو از همکاری و احترام هستند، اما این کار در دنیایی که بی‌مسئولیتی و لذت‌طلبی رواج دارد، دشوار است.

تربیت بدون فریاد به شما یاد می‌دهد که چگونه خود را آرام کنید و از این طریق ارتباط خود را با فرزندتان حفظ کنید. این روش به شما کمک می‌کند تا روابطی عاری از واکنش‌های احساسی برقرار کنید و در عین حال پیوند خود را با فرزندتان حفظ نمایید.

تربیت موضوعی نیست که فقط به کودکان مربوط باشد، بلکه مربوط به والدین است. مهم‌ترین کاری که می‌توانیم برای فرزندان‌مان انجام دهیم، یادگیری تمرکز بر رفتار خود است. اگر بر خود تمرکز کنید، رابطه سالم‌تر و شادتری با تمام اعضای خانواده خواهید داشت.

بخش اول خلاصه کتاب تربیت بدون فریاد

سوال مهمی که باید به آن پاسخ دهیم این است که آیا واقعاً باید فرزند خود را کنترل کنیم؟ اگر تربیت به معنای کنترل فرزندان نیست، پس چه چیزی است؟ در یک روز شنبه، وقتی فرزندانم، هانا و براندون، از خواب بیدار شدند، به دلیل دیر خوابیدن ما، صبحانه را با گریه و ناله شروع کردند. تصمیم گرفتم آنها را به وافل هاوس ببرم، اما در آنجا با چالش‌هایی روبرو شدم. براندون، پسر دو ساله‌ام، به شدت بی‌تابی می‌کرد و وقتی چنگالش را به زمین پرتاب کرد، کنترل خود را از دست دادم و واکنش‌های هیجانی‌ام باعث شد که اوضاع بدتر شود.

این تجربه به من نشان داد که بزرگ‌ترین دشمن والدین، واکنش‌های هیجانی ماست. اگر نتوانیم خود را کنترل کنیم، چگونه می‌توانیم بر رفتار فرزندانمان تأثیر بگذاریم؟ احساس عجز و سردرگمی در والدین می‌تواند به مشکلات بیشتری منجر شود. به عنوان مثال، وقتی من در رستوران فریاد زدم و به براندون گفتم که باید رفتار بهتری داشته باشد، این واکنش نه تنها او را آرام نکرد، بلکه باعث شد که دیگران هم به ما خیره شوند و من را در موقعیتی خجالت‌آور قرار دهد.

ما باید یاد بگیریم که بر خود تمرکز کنیم و نه بر فرزندانمان. این بدان معناست که باید خود را تحت کنترل درآوریم تا بتوانیم به درستی بر رفتار فرزندانمان تأثیر بگذاریم. تربیت بدون فریاد به ما یاد می‌دهد که چگونه بر خود مسلط باشیم و از این طریق بر فرزندانمان تأثیر مثبت بگذاریم. اگر ما بتوانیم در هر موقعیتی رفتار صحیحی داشته باشیم، احتمال تأثیر مثبت بر فرزندانمان بیشتر خواهد شد.

مهم‌ترین کاری که می‌توانیم برای فرزندانمان انجام دهیم، این است که بر خود تمرکز کنیم و از بار سنگین مسئولیت به جای آنها رها شویم. این نوع تربیت بیشتر به ما مربوط می‌شود تا به آنها، و اگر ما الگوی خوبی برای خودآگاهی و مسئولیت‌پذیری باشیم، فرزندانمان نیز این صفات را خواهند آموخت. به عنوان مثال، اگر ما بتوانیم در موقعیت‌های چالش‌برانگیز خونسردی خود را حفظ کنیم، فرزندانمان نیز یاد خواهند گرفت که چگونه در شرایط سخت رفتار کنند.

این سفر آسانی نیست. وقتی توجه خود را به درون متمرکز می‌کنید، متوجه می‌شوید که چه زمانی هیجانات شما از حد مجاز می‌گذرد و امیدوارید دیگران شما را به آن حد نرسانند. همچنین می‌فهمید که چه مقدار از درس‌هایی را که سعی دارید به فرزندتان بیاموزید، خود هنوز یاد نگرفته‌اید. تمرکز بر خود، سفر خودخواهانه‌ای نیست، بلکه کشف زمینه‌هایی است که هنوز نیاز به رشد دارند.

به عنوان مثال، وقتی فرزندتان غیرقابل کنترل می‌شود، آیا اگر عواطف و احساسات خود را کنترل می‌کردید، نتیجه متفاوتی نمی‌گرفتید؟ در گذشته، چه چیزی مانع از تمرکز بیشتر بر خودتان شده است؟ آیا ترس از خودمحوری مانع این کار بود؟ اگر نتوانید خود را کنترل کنید، نمی‌توانید کنترل امور را در دست بگیرید. به یاد داشته باشید که فرزندان شما نمی‌توانند شما را از کوره در ببرند. این شما هستید که باید مسئولیت رفتار خود را به عهده بگیرید.

ما همواره در پاسخ به دیگران کنترل خود را از دست می‌دهیم. به عنوان مثال، وقتی از دخترتان می‌خواهید اتاقش را مرتب کند و او جواب منفی می‌دهد، کنترل شما به دست او می‌افتد. این نوع تعاملات به جنگ و مبارزه تبدیل می‌شود و هیچ یک از طرفین پیروز نمی‌شوند. در واقع، وقتی نیاز دارید که فرزندتان به خاطر شما تسلیم شود، در واقع بر اساس قدرت معامله‌ای عمل می‌کنید که در آن از او می‌خواهید وضعیت هیجانی شما را کنترل کند.

کنترل هیجانات در تربیت فرزندان

فریاد کشیدن بر سر فرزندان تنها یک پیام را منتقل می‌کند: “من را آرام کنید.” وقتی ما در مقابل رفتار فرزندمان با فریاد واکنش نشان می‌دهیم، در حقیقت از آنها می‌خواهیم که اضطراب و تنش ما را فرو بنشانند. این وضعیت به فرزندان یاد می‌دهد که آنها می‌توانند با کنترل هیجانی ما بازی کنند.

بنابراین، باید از این الگوهای رفتاری دوری کنیم و به جای کنترل دیگران، بر خود تمرکز کنیم. مسئول بودن به معنای ترغیب و تشویق فرزندان به رفتار خودانگیخته است. این تغییر از کنترل رفتار فرزندان به تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیری‌های آنها نیازمند تغییر بنیادی در رویکرد ما به تربیت است.

شما می‌توانید کنترل پاسخ‌های هیجانی خود را در دست بگیرید و این اولین قدم برای پس گرفتن دستگاه کنترل از راه دور از فرزندتان است. در لحظات عصبانیت، معمولاً شتاب‌زده عمل می‌کنیم و بر دیگران تمرکز می‌کنیم. همه ما ماشه‌ای داریم که با کشیده شدن آن کنترل خود را از دست می‌دهیم. این ماشه می‌تواند صحنه‌ای، صدایی یا کلمه‌ای خاص باشد. به عنوان مثال، وقتی فرزندتان می‌گوید: “من ازت متنفرم” یا “تو همیشه سر کار هستی”، ممکن است به شدت عصبانی شوید.

دکتر جیمز دابسون در کتابش به درستی می‌گوید که تربیت کار آدم‌های ترسو نیست. در یک صحنه از فیلم “خانه خراب”، استیو مارتین تصمیم می‌گیرد به جای خشم، با آرامش با دخترش برخورد کند. نتیجه این برخورد مثبت است و دخترش به او اعتماد می‌کند. اما اگر او کنترل خود را از دست بدهد و عصبانی شود، رابطه‌اش با دخترش آسیب می‌بیند و این باعث می‌شود که دخترش واکنش دفاعی نشان دهد.

شاید بگویید که دختر مستحق چنین رفتاری است، اما برای حفظ اقتدار در خانواده و تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیری‌های فرزندانتان، ابتدا باید خود را آرام کنید و نگرانی‌های خود را کنترل کنید. به یاد داشته باشید که وقتی کنترل خود را از دست می‌دهید، به دیگران این قدرت را می‌دهید که بر احساسات شما تأثیر بگذارند.

مثلاً وقتی در فروشگاه هستید و فرزندتان می‌خواهد چیزی بخرد، اگر شما تسلیم شوید، دیگر فرزندانتان هم از شما می‌خواهند که خواسته‌هایشان را برآورده کنید. این نوع واکنش‌ها به جنگ و مبارزه تبدیل می‌شود و هیچ یک از طرفین پیروز نمی‌شوند. در نهایت، باید به یاد داشته باشید که هیچ چیز با ارزش‌تر از پذیرش حقیقت نیست و برای حفظ روابط سالم، باید قواعد و اصولی را تعیین کنید.

چالش‌های تربیت فرزند

در ادامه خلاصه کتاب تربیت بدون فریاد می آموزیم که تربیت فرزند کار دشواری است و هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که این کار آسان است. اما این کار می‌تواند رضایت‌بخش باشد و به رشد و بالندگی شما و فرزندانتان کمک کند. به عنوان مثال، وقتی با چالش‌های تربیتی روبرو می‌شوید، اگر آنها را به عنوان فرصتی برای رشد ببینید، می‌توانید به نتایج مثبت‌تری دست یابید.

در یک سریال تلویزیونی، پدر یک دختر نوجوان با حرکات دست و فریاد خود را ابراز می‌کند و این تصویر به ما یادآوری می‌کند که بی‌خردی یعنی تکرار یک رفتار و انتظار نتیجه‌ای متفاوت. آیا تا به حال در موقعیتی وحشت‌زده شده‌اید و کنترل خود را از دست داده‌اید؟ معمولاً این واکنش‌های هیجانی، اوضاع را بدتر می‌کند و به نتایجی می‌انجامد که از آن می‌ترسیم.

به عنوان مثال، وقتی دخترم هانا چهار ساله بود و ما به خانه جدیدی نقل مکان کرده بودیم، براندون دو ساله‌ام به نرده‌های پله آویزان شده بود. وقتی او را دیدم، ترس و اضطراب شدیدی به من دست داد. اگر شما هم در آن لحظه بودید، چه احساسی داشتید؟ این احساسات طبیعی هستند و به ما کمک می‌کنند تا نسبت به خطرات آگاه شویم.

نزدیک‌ترین روابط، به ویژه در خانواده، میزان نگرانی و اضطراب را افزایش می‌دهند. اما اگر بتوانیم این نگرانی را به عنوان یک فرصت برای رشد فردی در نظر بگیریم، می‌توانیم از آن بهره‌برداری کنیم. نگرانی شما درباره فرزندتان نشان‌دهنده علاقه و توجه شما به اوست. هرگاه چنین احساسی به سراغتان آمد، بدانید که فرصتی برای رشد در انتظار شماست.

در آن لحظه که براندون به نرده‌ها آویزان شده بود، من با گزینه‌های مختلفی روبرو بودم: می‌توانستم هیچ کاری نکنم، تسلیم اضطراب شوم و فریاد بزنم یا آرامش خود را حفظ کنم. اگر فریاد می‌زدم، ممکن بود او از ترس پایین بیفتد. بنابراین، انتخاب من این بود که به جای واکنش هیجانی، آرامش خود را حفظ کنم و به او نزدیک شوم.

این مثال نشان می‌دهد که هر بار که با فرزند خود وارد تعامل می‌شوید، با چنین معماهایی روبرو هستید. انتخاب شما در این لحظات می‌تواند تأثیر زیادی بر نتیجه‌گیری و روابط شما داشته باشد.

چگونه می‌توانیم با خونسردی به رشد فرزندان کمک کنیم؟

فرزندان ما همیشه با خطر جدی روبرو نیستند تا ما فرصت رشد پیدا کنیم. در هر تعامل و گفتگوی کوچک، امکان رشد وجود دارد. به یاد ماجرای پله‌ها می‌افتم. وقتی پسرم براندون به نرده‌ها آویزان شده بود، من در حال سخنرانی درباره تربیت بدون فریاد بودم و انگیزه بیشتری برای حفظ خونسردی داشتم. در آن لحظه، به خودم گفتم که باید آرامش را حفظ کنم و ارتباطم را با او برقرار کنم.

با کمی مکث و بستن چشم‌ها، آرامش خود را پیدا کردم و سپس به او سلام کردم. در حالی که به آرامی از پله‌ها پایین می‌رفتم، او را تصدیق کردم و در نهایت او را به آرامی پایین آوردم. این تجربه به من نشان داد که با حفظ خونسردی و تمرکز بر خود، می‌توانم به رشد و پختگی دست پیدا کنم.

اگر شما هم والد سرخورده‌ای هستید، بدانید که زندگی هنوز تسلیم نشده است. هر چالشی که با آن روبرو هستید، فرصتی برای رشد شماست. اگر می‌خواهید فرزندانتان با شما صحبت کنند و زندگی خود را با شما در میان بگذارند، باید از واکنش‌های افراطی پرهیز کنید و به رشد خود ادامه دهید.

به عنوان مثال، جولیان، مادری که تحت فشار بود، متوجه شد که باید بر خود تمرکز کند. او به کشیش کلیسا مراجعه کرد و با صحبت درباره احساساتش، توانست آرامش خود را پیدا کند. این تجربه به او کمک کرد تا با دخترش ارتباط بهتری برقرار کند و در نهایت، آنی نیز متوجه شد که مادرش قصد کنترل او را ندارد.

حفظ خونسردی به معنای ایجاد حریم است. ما به عنوان والدین مسئولیم که فضایی برای رشد و فردیت اعضای خانواده ایجاد کنیم. این حریم باید محترم شمرده شود و به همه اعضای خانواده اجازه دهد تا در آن فضا رشد کنند. در نهایت، ایجاد چنین حریمی بهترین راه برای حفظ آرامش و خویشتنداری است.

به یاد داشته باشید که فرزندان ما به دنیا آمده‌اند تا جای ما را بگیرند و ما باید به آن‌ها کمک کنیم تا در این مسیر رشد کنند.

استیو مارتین در فیلم “پدری” به خوبی چالش‌های پدرانه را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که چطور مسئولیت‌های بیش از حد می‌تواند ما را در دام گرفتار کند. در این فیلم، مارتین پس از فارغ‌التحصیلی پسرش، در خیال‌پردازی‌هایش غرق می‌شود و به یاد خاطرات گذشته می‌افتد. اما وقتی پسرش مرتکب خطایی می‌شود، او در کابوس‌هایش به شدت نگران می‌شود.

این خیال‌پردازی‌ها می‌توانند هم مثبت و هم منفی باشند. لحظاتی وجود دارد که ما از ارتباط با فرزندانمان احساس رضایت می‌کنیم، اما در مواقعی نیز این خیال‌پردازی‌ها به کابوس تبدیل می‌شوند و ما نگران می‌شویم که فرزندانمان در دام اشتباهات گرفتار شوند. این احساسات معمولاً زمانی به سراغ ما می‌آید که رابطه خوبی با فرزندانمان نداریم.

ما به عنوان والدین می‌دانیم که بیشترین نفوذ را بر زندگی فرزندانمان داریم، اما نمی‌توانیم مسئولیت تمام انتخاب‌های آن‌ها را به عهده بگیریم. در واقع، ما نسبت به فرزندانمان مسئول هستیم، نه به جای آن‌ها. این نکته مهم است که باید به یاد داشته باشیم که وقتی به جای فرزندانمان مسئولیت را به عهده می‌گیریم، زندگی ما حول محور آن‌ها می‌چرخد و این می‌تواند به روابط آسیب بزند.

بخش دوم خلاصه کتاب تربیت بدون فریاد

در این فصل، ما به اهمیت ایجاد روابط بلندمدت با فرزندانمان می‌پردازیم. با در نظر داشتن پایان، می‌توانیم نوع ارتباطی که می‌خواهیم با فرزندانمان داشته باشیم را تصور کنیم و بر اساس آن برنامه‌ریزی کنیم. به عنوان مثال، اگر دوست داریم فرزندانمان مستقل و مسئول باشند، باید به آن‌ها اجازه دهیم که در تصمیم‌گیری‌ها شرکت کنند و از اشتباهاتشان یاد بگیرند.

هدف ما این است که شخصیتی را که آرزو داریم فرزندانمان داشته باشند و نوع ارتباطی که می‌خواهیم با آن‌ها برقرار کنیم، تصور کنیم و تمرین کنیم. برای این کار، ابتدا باید مکانی آرام و خلوت پیدا کنیم و سپس به آینده فرزندانمان فکر کنیم. تصور کنید که فرزند کوچک شما در ۲۵ سالگی چه شکلی خواهد داشت. آیا ازدواج کرده است؟ آیا فرزند دارد؟ چه شغلی دارد و چه نوع شخصیتی از خود نشان می‌دهد؟

سوالات زیادی وجود دارد که باید به آن‌ها پاسخ دهید: آیا فرزندانتان مستقل و مسئولیت‌پذیر هستند؟ آیا از نظر جسمی سالم و فعال‌اند؟ ارزش‌های عمیق آن‌ها چیست و چگونه در جامعه رفتار می‌کنند؟ همچنین، به آینده خودتان فکر کنید. آیا شما همسر دارید؟ سلامت جسمانی‌تان چگونه است؟ آیا هنوز کار می‌کنید یا بازنشسته شده‌اید؟

این سؤالات به شما کمک می‌کند تا به عمق آرزوهای قلبی خود پی ببرید. سی. اس. لوئیس می‌گوید که این افکار نه خیال‌های خام، بلکه آرزوهای جدی هستند. هرچه بیشتر به این آرزوها بپردازید، بیشتر به سمت اقداماتی می‌روید که نتایج مطلوب را به بار می‌آورند.

هدف نهایی تربیت این است که فرزندان خود را برای بزرگسالی آماده کنیم. جری شین فلد می‌گوید که وظیفه ما این است که فرزندانمان را آموزش دهیم و سپس از سر راه آن‌ها کنار برویم. ما نمی‌توانیم آن‌ها را مجبور کنیم، اما می‌توانیم آن‌ها را به سمت انتخاب‌های درست هدایت کنیم.

اگر می‌خواهید فرزندانتان مسئول رفتارهای خود باشند، باید به آن‌ها بیاموزید که در نهایت خودشان مسئول اعمالشان هستند. ویژگی‌های یک فرد خودگردان شامل داشتن هدف، صداقت، و مسئولیت‌پذیری است. آیا این ویژگی‌ها همان صفاتی نیستند که شما برای فرزندانتان آرزو می‌کنید؟

نکته کلیدی این است که اگر می‌خواهید فرزندانتان خودگردان بار بیایند، باید خودتان نیز فردی خودگردان باشید. این مستلزم ایجاد فضایی است که در آن فرزندان بتوانند خود تصمیم بگیرند و با عواقب آن روبرو شوند. به این ترتیب، می‌توانیم به آن‌ها اصول زندگی را بیاموزیم و سپس آن‌ها را آزاد بگذاریم تا خودشان انتخاب کنند که آیا این اصول را به کار ببرند یا نه.

تفاوت نگرش والدین در سال آخر دبیرستان

زمانی که در سال آخر دبیرستان تدریس می‌کردم، با دو نوع والدین مواجه شدم: آن‌هایی که می‌توانستند نتایج پایانی را نادیده بگیرند و آن‌هایی که نمی‌توانستند. برای والدینی که نمی‌توانستند نتیجه نهایی را رها کنند، سال آخر مانند یک کابوس بود. هرچه زمان به ورود به کالج نزدیک‌تر می‌شد، تنش و نگرانی در خانواده بیشتر می‌شد. این والدین به کنترل تمام جنبه‌های زندگی فرزندشان می‌پرداختند و در عین حال، روابطشان با فرزندانشان به شدت آسیب می‌دید.

در مقابل، والدینی بودند که به تنش سال آخر به روشی متفاوت پاسخ می‌دادند. آن‌ها این سال را به عنوان فرصتی برای آماده‌سازی فرزندانشان برای زندگی مستقل می‌دیدند و به جای کنترل، آرامش خود را حفظ می‌کردند. این والدین به فرزندانشان آزادی و مسئولیت بیشتری می‌دادند و می‌دانستند که این بهترین راه برای آماده‌سازی آن‌ها برای پرتاب به زندگی بزرگسالی است.

تجربه سال آخر دبیرستان برای هر دو گروه والدین نتیجه طبیعی رفتارهای گذشته آن‌ها بود. والدینی که همواره سعی در کنترل فرزندانشان داشتند، با مشکلات بیشتری روبرو بودند و والدینی که خودفرمانی را در فرزندانشان تقویت کرده بودند، سال آخر را آسان‌تر سپری کردند.

سؤالاتی که باید به آن‌ها پاسخ دهید شامل این است که چه احساسی درباره آینده فرزندانتان دارید و چقدر با آرزوهای آن‌ها آشنا هستید. آیا فرزندان شما تا چه حد خودگردان هستند و چه گام‌هایی به سوی خودفرمانی برداشته‌اند؟ همچنین، مفهوم “رها کردن نتیجه نهایی” برای شما چه معنایی دارد؟

حریم خصوصی در تربیت فرزند

کودکان به فضایی برای آزمایش و خطا نیاز دارند. آن‌ها باید حریم خصوصی داشته باشند تا بتوانند خود را کشف کنند و تصمیم‌های خود را بگیرند. اگر این فضا را نداشته باشند، به دو گزینه محدود می‌شوند: یا سرکش و یاغی می‌شوند یا به خواسته‌های دیگران تسلیم می‌شوند.

والدین باید به فرزندانشان اجازه دهند که حریم خصوصی داشته باشند و این حق را به آن‌ها بدهند. این بدان معنا نیست که والدین باید از فرزندانشان دور شوند، بلکه باید به آن‌ها احترام بگذارند و به آن‌ها یاد بدهند که چگونه از حریم خود استفاده کنند.

اگر فرزندان ما تصمیم‌های ضعیف بگیرند، بهتر از این است که آن‌ها را وادار کنیم برای فرار از نگرانی ما تصمیم بگیرند. اگر ما بتوانیم نگرانی خود را کنترل کنیم و به آن‌ها فضای لازم را بدهیم، احتمال اینکه آن‌ها تصمیمات نادرستی بگیرند کمتر می‌شود. این نوع ارتباط به آن‌ها کمک می‌کند تا احساس استقلال و مسئولیت‌پذیری کنند و در نهایت به بزرگسالانی خودگردان تبدیل شوند.

ترس‌هایتان نباید باعث واکنش‌های شما شود، چون این کار تنها به شرایطی که از آن می‌ترسید دامن می‌زند. اگر شما مدام به اتاق پسر نوجوانتان سرک بکشید تا شاید نشانه‌ای از رفتار نادرست پیدا کنید، او یاد می‌گیرد که پنهان‌کاری کند و به شما اعتماد نکند. ایجاد حریم شخصی برای فرزندانتان بسیار مهم‌تر از ترس از کارهایی است که ممکن است در آن حریم انجام دهند.

هرچه نگرانی شما از انتخاب‌های فرزندانتان کمتر شود، شگفتی شما از انتخاب‌های آن‌ها بیشتر خواهد شد. به عنوان مثال، مکالمه‌ای بین یک مادر و دخترش نشان می‌دهد که چگونه احترام به حریم شخصی می‌تواند به نتایج مثبت منجر شود. وقتی مادر به دخترش اجازه می‌دهد که اتاقش را به دلخواه خود مرتب کند، دختر به تدریج مسئولیت را می‌پذیرد و اتاقش را مرتب‌تر نگه می‌دارد.

برای ایجاد حریم شخصی برای فرزندانتان، باید نگرانی‌های خود را کنار بگذارید و به آن‌ها فضای کافی بدهید. این کار به شما کمک می‌کند تا آرامش بیشتری داشته باشید و از نتایج نهایی کمتر نگران باشید. به آن‌ها اجازه دهید اتاقشان را به میل خود نگه دارند و در عین حال، به آن‌ها یادآوری کنید که هر از چند گاهی باید بهداشت را رعایت کنند.

همچنین، به فرزندان خود پول توجیبی بدهید و اجازه دهید خودشان تصمیم بگیرند که چگونه آن را خرج کنند. این کار به آن‌ها احساس استقلال می‌دهد و به شما این امکان را می‌دهد که نگرانی‌های خود را کنار بگذارید.

از طرف دیگر، به احساسات فرزندانتان احترام بگذارید و نیازی به دانستن همه جزئیات احساسات آن‌ها نداشته باشید. این کار به آن‌ها کمک می‌کند تا احساسات خود را بهتر بیان کنند و به شما اعتماد بیشتری پیدا کنند.

اهمیت ابراز مخالفت و گفتگو بدون تنش

اجازه دهید فرزندانتان مخالفت‌های خود را ابراز کنند و برای استدلال خود ارزش قائل شوند. این کار به ایجاد احترام متقابل در روابط شما کمک می‌کند. همچنین، در گفتگوها به جای نگاه کردن مستقیم به چشم آن‌ها، فعالیت‌های مشترکی انجام دهید که فضای راحت‌تری برای گفتگو فراهم کند.

در نهایت، ایجاد حریم شخصی برای فرزندانتان به شما کمک می‌کند تا بدون فریاد زدن و نگرانی، روابط بهتری با آن‌ها برقرار کنید. این کار نه تنها به فرزندان شما احساس استقلال می‌دهد، بلکه به شما نیز این امکان را می‌دهد که آرامش بیشتری داشته باشید و از رشد آن‌ها شگفت‌زده شوید.

سخت‌ترین چیزی که در مورد حریم فرزندتان شما را آزار می‌دهد چیست؟ آیا فرزندتان هرگز از علامتی مبنی بر ممنوعیت استفاده کرده است؟ آیا پیش آمده که هنگام بوسیدن یا در آغوش گرفتن او، خود را عقب بکشید یا او این کار را بکند؟ عمیق‌ترین نگرانی شما از حریم فرزندتان چیست؟ تا چه حد فرزندتان آزاد است که از شما متنفر باشد، با شما مخالفت کند و خشم خود را نسبت به شما نشان دهد؟

روش تربیتی که باید تمرین کنید، این است که به جای مقاومت، به علایق فرزندانتان توجه کنید و آن‌ها را تشویق کنید که کارهایی را که دوست دارند، انجام دهند. به عنوان مثال، در سریال “سفر ستاره”، یکی از شخصیت‌های منفی به نام “برگ” وجود دارد که نمایانگر افرادی است که هیچ اراده فردی ندارند و به یک وجدان جمعی تعلق دارند. این شخصیت‌ها حریم فردی را از بین می‌برند و به نوعی به جذب افراد به خود می‌پردازند.

متأسفانه، بسیاری از ما با مدل تربیتی مشابه “برگ‌ها” بزرگ شده‌ایم، جایی که والدین سعی می‌کنند قدرت خود را بر فرزندان اعمال کنند تا آن‌ها را رام کنند. این نوع تربیت در نهایت به جنگ قدرت منجر می‌شود و رابطه‌ای که بر مبنای قدرت شکل می‌گیرد، فضایی برای پیوند و اتصال باقی نمی‌گذارد.

نقش اعتماد و ثبات والدین در تربیت فرزند

والدینی که احساس تهدید می‌کنند، معمولاً در تلاشند تا سلطه و نفوذ خود را حفظ کنند و هرگونه اختیاری از سوی فرزندشان را تهدیدی علیه خود می‌دانند. در نتیجه، این جنگ قدرت می‌تواند به روابط آسیب بزند و مانع از ایجاد ارتباط عمیق و سالم بین والدین و فرزندان شود.

اغلب والدین تنها زمانی با فرزندانشان ارتباط برقرار می‌کنند که در یک موقعیت مبارزاتی قرار دارند. اگر مبارزه‌ای در کار نباشد، نگرانی این والدین کم می‌شود، اما از طرفی، ارتباط و اتصالی هم وجود ندارد و این فاجعه است. فرزندانی که در این شرایط بزرگ می‌شوند یا سرکش هستند و به دنبال جلب توجه دیگران، یا گم شده‌اند و هرگز نباید نگران آن‌ها بود.

تربیت بدون فریاد رویکرد متفاوتی را معرفی می‌کند. به جای اینکه به فرزندان بگوییم “مبارزه بیهوده است”، باید به خود بگوییم که فرزندان ما در حال آزمایش ما هستند. آن‌ها می‌خواهند ببینند آیا می‌توانند به ما اعتماد کنند و آیا ما ثابت و استوار هستیم یا خیر. این آزمون‌ها ممکن است به حالت جنگ و مبارزه تبدیل شوند، اما در واقع، فرزندان در حال تلاش برای بررسی قدرت و ثبات والدین هستند.

وقتی فرزندان دستکش خود را به زمین می‌اندازند، در واقع از والدین می‌خواهند که مسئولیت را بپذیرند. والدین باید به جای اینکه به جنگ بروند، با آرامش و خونسردی به این آزمون‌ها پاسخ دهند. این رویکرد به والدین این امکان را می‌دهد که از قدرت فرزندان برای ایجاد ارتباط و نظم استفاده کنند.

به عنوان مثال، وقتی فرزندتان حوصله‌اش سر رفته است، به جای اینکه به مبارزه بپردازید، می‌توانید با او همدلی کنید و بگویید که خودتان هم دوست ندارید در ماشین باشید. این نوع پاسخ‌دهی به فرزندان کمک می‌کند تا احساس کنند که والدینشان درکشان می‌کنند و این می‌تواند به کاهش تنش و ایجاد ارتباط مثبت منجر شود.

بخش سوم خلاصه کتاب تربیت بدون فریاد

والدین باید از قدرت و توان فرزندان برای ایجاد انگیزه و نظم استفاده کنند و به جای مقاومت در برابر آن‌ها، با آن‌ها همگام شوند. این رویکرد نه تنها به بهبود روابط کمک می‌کند، بلکه به فرزندان نیز این احساس را می‌دهد که درک می‌شوند و مورد حمایت قرار می‌گیرند.

برای ارتباط بهتر با فرزندتان، می‌توانید به او بپیوندید و با هم احساساتتان را درک کنید. والد بدون فریاد هرگز مبارزه را نمی‌پذیرد. به عنوان مثال، وقتی فرزندتان می‌گوید “نمی‌توانم تکلیفم را انجام دهم”، به جای اینکه نگران شوید، می‌توانید به او کمک کنید تا راه‌حل‌هایی پیدا کند.

یک مادر در سمیناری با من تماس گرفت و نگران بود که آیا همسرش به تکالیف فرزندشان نظارت می‌کند یا نه. او متوجه شد که این نگرانی تنها به او فشار می‌آورد و در واقع، فرزندش می‌تواند بدون نظارت او هم تکالیفش را انجام دهد. نظارت بیش از حد بر تکالیف فرزندان می‌تواند انگیزه آن‌ها را کاهش دهد و احساس نارضایتی را در آن‌ها ایجاد کند.

وقتی والدین بر انجام تکالیف فرزندانشان نظارت می‌کنند، در واقع به آن‌ها می‌گویند که “من به جای تو مسئول هستم”. این نوع نگرش باعث می‌شود که فرزندان احساس کنند که باید والدینشان را راضی نگه دارند و این فشار می‌تواند تمرکز آن‌ها را مختل کند. بنابراین، والدین باید خونسردی خود را حفظ کنند و اجازه دهند فرزندانشان تلاش کنند.

به جای اینکه در برابر ابراز احساسات فرزندتان واکنش هیجانی نشان دهید، باید به خودتان بگویید که این احساسات بخشی از رشد آن‌هاست. وقتی فرزندتان می‌گوید “ازت متنفرم”، به جای اینکه به این جمله واکنش نشان دهید، باید از خود بپرسید که چرا او این احساس را دارد و چگونه می‌توانید به او کمک کنید.

هدف تربیت بدون فریاد این است که فرزندان خود را به عنوان بزرگسالانی مستقل تربیت کنید که بتوانند خواسته‌های خود را ابراز کنند و مسئولیت رفتارهایشان را بپذیرند. این کار نیازمند تغییر نگرش والدین است تا به جای تمرکز بر کنترل، بر روی ارتباط و همدلی با فرزندانشان تمرکز کنند.

نقش زبان در ایجاد خودباوری و اعتماد به نفس در کودکان

زبان و گفتار نقش مهمی در شکل‌دهی به زندگی شما و فرزندانتان دارند. از همان ابتدا، کودکان به دقت به لحن و کلمات شما گوش می‌دهند و این تأثیرات می‌تواند در رفتار و نگرش آن‌ها نسبت به خود و دیگران نقش بسزایی داشته باشد. به عنوان مثال، وقتی مادر یک دختر به او می‌گوید که “باید سبزیجات بخوری وگرنه دچار کمبود ویتامین می‌شوی”، این جمله می‌تواند تأثیر منفی بر روی نگرش کودک نسبت به غذا و سلامتی‌اش بگذارد.

القاب و برچسب‌هایی که والدین به فرزندان خود می‌زنند، می‌تواند تأثیر عمیقی بر روی شخصیت و رفتار آن‌ها داشته باشد. این القاب، چه مثبت و چه منفی، می‌توانند به شکل‌گیری هویت فرزندان کمک کنند. به عنوان مثال، اگر یک کودک به عنوان “نابغه” یا “تنبل” شناخته شود، این برچسب‌ها می‌توانند بر روی خودباوری و تلاش او تأثیر بگذارند.

والدین باید مراقب باشند که به فرزندان خود برچسب نزنند و به جای آن، به آن‌ها آزادی و فضای لازم برای رشد و یادگیری بدهند. این کار به فرزندان کمک می‌کند تا به صورت بزرگسالانی خودگردان و مستقل رشد کنند. همچنین، والدین باید از نگرانی‌های خود درباره آینده فرزندانشان دست بردارند و به آن‌ها اجازه دهند که خودشان مسیر زندگی‌شان را پیدا کنند.

ما اغلب با قشقرق‌ها و خوابیدن فرزندانمان دست و پنجه نرم کرده‌ایم و وقتی آن‌ها به خانه دوستانشان می‌روند، فهرستی از عادات و نیازهایشان را به میزبان می‌دهیم. اما وقتی آن‌ها به خانه برمی‌گردند و می‌گویند که غذایی را خورده‌اند که دوست ندارند، ما سعی می‌کنیم آن‌ها را به سلیقه‌های قبلی خود برگردانیم. این رفتار ناشی از نگرانی ماست که می‌خواهیم پیشگویی کنیم و کنترل اوضاع را در دست بگیریم.

اما این کار چه تأثیری بر فرزندان ما دارد؟ القاب و برچسب‌هایی که به آن‌ها می‌زنیم، می‌تواند تأثیر عمیقی بر روی شخصیت و رفتارشان بگذارد. عباراتی مانند “دختر بابا” یا “پسر مامان” ممکن است به تدریج احساس مالکیت را در آن‌ها ایجاد کند و آن‌ها را در قالب‌های خاصی محدود کند. این برچسب‌ها می‌توانند به فرزندان ما بگویند که چه انتظاراتی از آن‌ها وجود دارد و این می‌تواند آزادی آن‌ها را برای رشد و تغییر محدود کند.

به عنوان والدین، ما باید سعی کنیم تا از برچسب زدن به فرزندان خود پرهیز کنیم و به آن‌ها اجازه دهیم تا شخصیت منحصر به فرد خود را پیدا کنند. این کار به آن‌ها کمک می‌کند تا بدون فشار و انتظارات خاص، به رشد و تکامل خود ادامه دهند. همچنین، باید از مقایسه آن‌ها با خواهر و برادرها و استفاده از القاب منفی خودداری کنیم.

والدین به عنوان راهنما

فرزندان شما در حال جستجوی فرصت‌های جدید برای تغییر و رشد هستند. بنابراین، به جای اینکه انتظار داشته باشید آن‌ها همیشه یکسان رفتار کنند، باید خودتان را تغییر دهید و به آن‌ها اجازه دهید که در مسیر خود پیش بروند. این تغییر در نگرش شما می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا به بهترین نسخه از خود تبدیل شوند و در نهایت، به رشد و تکامل شخصیتشان کمک کند.

باید به یاد داشته باشید که فرزندان شما متعلق به خودشان هستند و نباید آن‌ها را در قالب‌های خاصی محدود کنید. با حمایت و تشویق آن‌ها به کشف و یادگیری، می‌توانید به آن‌ها کمک کنید تا به بزرگسالانی مستقل و مسئولیت‌پذیر تبدیل شوند.

وقتی دو کودک در صندلی عقب ماشین نشسته‌اند و خطی برای مشخص کردن حریم خود می‌کشند، این نشان‌دهنده‌ی نیاز آن‌ها به مرزها و آزادی است. مرزها هم آزادی را محدود می‌کنند و هم به ما آزادی می‌دهند. بدون حریم شخصی، زندگی دچار هرج و مرج می‌شود و هیچ قانونی برای تشخیص درست و غلط وجود نخواهد داشت. از سوی دیگر، جایگاه بدون حریم شخصی، فضایی برای انتخاب و ابراز احساسات را از بین می‌برد.

والدین باید به عنوان راهنما و حامی، جایگاه هر یک از فرزندان را در خانواده مشخص کنند. این کار به ایجاد جو عاطفی مناسب در خانواده کمک می‌کند. والدین باید با آرامش و تصمیم‌گیری‌های سنجیده، جایگاه هر کودک را در کنار میز شام تعیین کنند. این ساختار به فرزندان کمک می‌کند تا احساس امنیت و ثبات داشته باشند.

چالش‌های والدین در ایجاد ساختار و نظم در خانواده

در تربیت، دو جنبه وجود دارد: جنبه شخصی که شامل تفریح و سرگرمی است و جنبه حرفه‌ای که شامل مسئولیت‌ها و انضباط می‌شود. والدین باید به هر دو جنبه توجه کنند و به فرزندان خود نشان دهند که می‌توانند همزمان از زندگی لذت ببرند و در عین حال به قوانین و مقررات احترام بگذارند.

گاهی والدین به دلیل عشق و محبت، در اعمال مقررات کوتاه می‌آیند و این می‌تواند به الگوهای نادرست منجر شود. این الگوها باید تغییر کنند و والدین باید بر نقش خود در ایجاد ساختار و نظم در خانواده تمرکز کنند. با ایجاد حریم شخصی و تعیین جایگاه هر فرد، والدین می‌توانند به فرزندان خود کمک کنند تا احساس امنیت و آزادی کنند.

والدین باید به فرزندان خود فضایی برای رشد و کشف بدهند و به آن‌ها اجازه دهند که در این حریم شخصی خود باشند. این کار به آن‌ها کمک می‌کند تا به شخصیت‌های مستقل و مسئولیت‌پذیر تبدیل شوند.

کودکان به طور طبیعی در تلاشند تا حریم خود را گسترش دهند و در عین حال نیاز به حدود و ساختار دارند. این دو خواسته متضاد می‌تواند برای والدین چالش‌برانگیز باشد. وظیفه والدین این است که در عین تعیین حدود، آزادی فرزندان را نیز محترم بشمارند. این کار آسان نیست، اما ضروری است.

کودکان به ساختار نیاز دارند و فقدان آن می‌تواند آن‌ها را دچار سردرگمی کند. وقتی والدین به خواسته‌های فرزندان تسلیم می‌شوند، این می‌تواند به ایجاد قدرت بیش از حد در کودکان منجر شود. در این شرایط، هر دو طرف به محبت و ساختار نیاز دارند، اما این وظیفه کودکان نیست که این ساختار را تعیین کنند.

والدین باید با آرامش و بدون واکنش‌های احساسی، حدود و ساختار را در زندگی فرزندان خود وارد کنند. این کار می‌تواند با مقاومت کودکان مواجه شود، اما والدین باید به اصول خود پایبند بمانند. ایجاد تعادل در ساختار خانواده بسیار مهم است. افراط و تفریط در تعیین حدود می‌تواند به جو متشنج یا دیکتاتوری منجر شود.

به عنوان مثال، اگر خانواده‌ای ساختاری کاملاً دموکراتیک داشته باشد، ممکن است هر کس بخواهد حریم خود را گسترش دهد و این می‌تواند به بی‌نظمی منجر شود. از سوی دیگر، ساختار بسیار سختگیرانه می‌تواند به عدم رضایت و طغیان منجر شود. بنابراین، والدین باید به دنبال ایجاد تعادل بین این دو جنبه باشند.

پذیرش مسئولیت توسط والدین

والدین باید مسئولیت رفتارهای خود را بپذیرند و به فرزندان خود بیاموزند که هر انتخابی پیامدی دارد. این آگاهی به فرزندان کمک می‌کند تا مسئولیت رفتارهای خود را بپذیرند و با پختگی و کمال به زندگی ادامه دهند. والدین باید با پذیرش پیامدهای رفتارهای خود، به فرزندان نشان دهند که این پیامدها بخشی از زندگی است.

این مسیر از این به بعد سخت‌تر می‌شود، زیرا باید شاهد باشید که فرزندتان عواقب کارهای خود را تحمل کند. ماریان، مادری مطلقه، با دخترش جولیا رابطه‌ای آزاردهنده داشت. هر روز صبح جولیا با گریه و تنبلی برای رفتن به مدرسه مشکل داشت و ماریان با فریاد و غر زدن واکنش نشان می‌داد. اما یک روز ماریان تصمیم گرفت به جای فریاد زدن، بر رفتار خود تمرکز کند و به جولیا گفت که اگر حاضر نشود، او را به مدرسه نمی‌برد.

نتیجه این تصمیم، غیبت جولیا از مدرسه و عدم شرکت در مراسمی بود که برایش مهم بود. ماریان با این کار به جولیا درس مسئولیت‌پذیری داد و نشان داد که عواقب رفتارهایش به خودش مربوط است. این تجربه به جولیا کمک کرد تا بفهمد که هر انتخابی پیامدی دارد و او باید با عواقب آن روبرو شود.

والدین باید در مواجهه با خطاهای فرزندان خود خونسردی خود را حفظ کنند و اجازه دهند پیامدهای طبیعی رفتارهایشان را تجربه کنند. این کار به فرزندان کمک می‌کند تا از اشتباهات خود درس بگیرند و مسئولیت‌پذیر شوند. اگر والدین به جای تسلیم شدن در برابر خواسته‌های فرزندان، به آن‌ها اجازه دهند که عواقب کارهای خود را تحمل کنند، روابط خانوادگی بهبود می‌یابد و فرزندان یاد می‌گیرند که انتخاب‌هایشان پیامد دارد.

والدین گاهی در مسئولیت تربیت فرزندانشان کوتاهی می‌کنند و این می‌تواند به عدم پذیرش عواقب رفتارهایشان منجر شود. ادوین اچ. فریدمان به این موضوع اشاره می‌کند که وقتی والدین قولی می‌دهند، مانند خرید یک سگ برای فرزندشان، این قول می‌تواند به‌طور شتاب‌زده و احساسی داده شود. اما عمل به این قول، فراتر از خرید یک حیوان خانگی، به فرزند پیام‌هایی درباره نظم و اعتماد به نفس منتقل می‌کند.

اهمیت صداقت و اعتماد

کودکان به تدریج متوجه می‌شوند که والدینشان انسان‌های کاملی نیستند و این پندار زدایی می‌تواند به روابط آن‌ها آسیب بزند. وقتی والدین به قول‌های خود عمل می‌کنند، این به فرزندان نشان می‌دهد که زندگی و دنیا نظم و قانون دارد و افراد می‌توانند روی همدیگر حساب کنند. در واقع، عمل به قول‌ها به اعتبار و صداقت والدین مربوط می‌شود و اگر فرزندان به این باور برسند که نمی‌توانند روی حرف‌های والدین حساب کنند، عواقب منفی برای هر دو طرف به وجود می‌آید.

والدین باید در تعیین حدود و اجرای مقررات ثابت قدم باشند و این کار می‌تواند دشوار باشد. اگر والدین در گفتار و کردار خود ثابت قدم نباشند، فرزندان نمی‌توانند به آن‌ها اعتماد کنند. برای مثال، سوزان، مادری شوخ‌طبع، نمی‌تواند به تهدیدهای خود جدی بگیرد و این باعث می‌شود که فرزندانش حرف‌های او را جدی نگیرند.

توماس، یکی دیگر از والدین، با پسر نوجوانش مشکل داشت و محدودیت‌های شدیدی برای او تعیین کرده بود، اما بدون تعیین زمان یا شرطی برای پایان دادن به این محدودیت‌ها. این باعث می‌شود که پسرش احساس نارضایتی کند و اعتمادش به پدرش کاهش یابد.

بهبود روابط خانوادگی

والدین باید به این نکته توجه کنند که عمل به قول‌ها و تعیین حدود باید با صداقت و جدیت همراه باشد. این کار به فرزندان کمک می‌کند تا از اشتباهات خود درس بگیرند و به والدین اعتماد کنند. اگر والدین بتوانند به وعده‌های خود عمل کنند و پیامدهای رفتارهای فرزندان را به آن‌ها نشان دهند، روابط خانوادگی بهبود می‌یابد و فرزندان یاد می‌گیرند که هر انتخابی پیامدی دارد.

برای آغاز یک سفر موفق در تربیت فرزندان، باید بر خودتان تمرکز کنید. این کار نه تنها به نفع شماست، بلکه اطرافیانتان نیز از آن بهره‌مند خواهند شد. روابط صمیمانه و شاداب که آرزویش را دارید، در این مسیر به دست می‌آید، اما به سرعت شکل نمی‌گیرد. تمرین و ممارست در این زمینه ضروری است؛ به این معنا که با تکرار و تمرین، الگوهای جدیدی خلق می‌کنید و الگوهای منفی را تغییر می‌دهید.

تربیت فرزندان یک فعالیت مشترک است و نیاز به همکاری و رشد هر دو طرف دارد. این فرآیند به شما کمک می‌کند تا نه تنها به فرزندانتان، بلکه به خودتان نیز توجه کنید. توجه به خود به معنای خودخواهی نیست، بلکه یک ضرورت برای سلامت روانی و عاطفی شماست. اگر نتوانید به خودتان توجه کنید، نمی‌توانید از خانواده‌تان مراقبت کنید.

در این راستا، مفهوم عشق به خود و عشق به دیگران باید در تعادل باشد. بسیاری از افراد عشق به خود را با خودخواهی اشتباه می‌گیرند. در واقع، عشق به خود باید به شما کمک کند تا بتوانید به دیگران نیز عشق بورزید. برنارد اهل کلرو، راهبی فرانسوی، در کتابش به تعادل بین عشق به خود و عشق به دیگران پرداخته و مراحل مختلف عشق را توضیح می‌دهد.

عشق به خود و عشق به دیگران در تربیت مؤثر

اولین مرحله عشق، خودخواهانه‌ترین نوع عشق است که در آن فرد فقط به منافع خود فکر می‌کند. مرحله دوم عشق، به خاطر منافع خود به دیگران اهمیت دادن است. این نوع عشق معمولاً در روابط مادران با فرزندانشان دیده می‌شود و بر اساس نیاز به تأیید و ارزشمندی است. اما آیا واقعاً می‌توان این نوع عشق را عشق نامید؟

برای ایجاد روابط سالم و مؤثر با فرزندان، باید به خودتان توجه کنید و در عین حال به آن‌ها عشق بورزید. این تعادل به شما کمک می‌کند تا فرزندانی مسئول و خودگردان تربیت کنید.

عشق به فرزندانمان یک احساس عمیق است، اما نیاز به تأیید و قدردانی از سوی دیگران می‌تواند ما را در مرحله دوم عشق نگه دارد، یعنی “من تو را به خاطر منافع خودم دوست دارم.” در این مرحله، ما به خاطر نیازهای خودمان به دیگران عشق می‌ورزیم و این نوع عشق می‌تواند فریبنده باشد. به نظر می‌رسد که ما برای دیگران هستیم، اما در واقع، هنوز هم به دنبال تأیید و ارزش‌گذاری خود هستیم.

سپس به مرحله سوم عشق می‌رسیم: “من تو را به خاطر منافع خودت دوست دارم.” این مرحله به نظر می‌رسد که بالاترین و مفیدترین نوع عشق است، اما در واقع، این نیز نوعی معامله است. در این مرحله، ما به دیگران خدمت می‌کنیم تا احساس ارزشمندی کنیم و این نوع عشق نیز نمی‌تواند پایدار باشد.

اما برنارد اهل کلرو به مرحله چهارم عشق اشاره می‌کند: “من خود را به خاطر منافع تو دوست دارم.” در این مرحله، فرد به خود توجه می‌کند و به رشد و سلامت خود اهمیت می‌دهد تا بتواند به دیگران خدمت کند. این نوع عشق واقعی است و به ما اجازه می‌دهد بدون نیاز به تأیید دیگران، به فرزندانمان و دیگران خدمت کنیم.

برای ایجاد روابط سالم و انقلابی با فرزندان، باید به خودمان توجه کنیم و از خود مراقبت کنیم. این کار نه تنها به نفع خودمان است، بلکه به نفع فرزندانمان نیز خواهد بود. اگر ما خود را دوست داشته باشیم و بر روی رشد خود کار کنیم، می‌توانیم به فرزندانمان کمک کنیم تا به بهترین نسخه از خود تبدیل شوند.

برای ایجاد تغییرات عمیق و پایدار در روابط خانوادگی، باید به صورت آگاهانه و مسئولانه عمل کنیم. این تغییرات نیازمند تلاش و تعهد از سوی ماست و نمی‌توانیم منتظر تغییرات خود به خود باشیم. باید به خودمان و به فرزندانمان عشق بورزیم و این عشق را به شیوه‌ای سالم و پایدار ابراز کنیم.

پایان خلاصه کتاب تربیت بدون فریاد

سخن ما درباره ایجاد روابط انقلابی و تصمیم آگاهانه برای کنترل واکنش‌های احساسی‌مان است. تربیت فرزند به ما این امکان را می‌دهد که تغییرات تکاملی را در درون خود و روابط‌مان با دیگران ایجاد کنیم. این تغییرات تنها زمانی فعال می‌شوند که شجاعت به خرج دهیم و آگاهانه کنترل خود را در دست بگیریم و از وابستگی به دیگران رها شویم.

انقلاب‌ها همیشه با نوعی مقاومت مواجه هستند و انقلاب خانوادگی شما نیز از این قاعده مستثنی نیست. حتی اگر بخواهید وضعیت خانواده‌تان را بهتر کنید، ممکن است با مقاومت‌هایی روبرو شوید. این مقاومت ناشی از احساس آشنایی و راحتی با الگوهای موجود است، حتی اگر این الگوها ناپسند باشند.

در داستانی از استیو، پدر یک دختر سه ساله به نام سارا، شاهد تنش‌هایی در زمان خواب دخترش بود. با وجود تغییرات زیاد در زندگی‌شان، استیو با قاطعیت و خونسردی به سارا توضیح داد که اگر وسایلش را جمع نکند، پیامدهایی خواهد داشت. سارا که به ترفندهایش ادامه می‌داد، در نهایت با تنبیه مواجه شد و استیو به آرامی او را در اتاقش نشاند تا پیامد رفتارهایش را ببیند.

این داستان نشان می‌دهد که با حفظ خونسردی و پیوند عاطفی، می‌توانیم روابط انقلابی و سالمی با فرزندان‌مان ایجاد کنیم. در این مسیر، مهم است که از اصول و ضوابط معقول پیروی کنیم و به جای واکنش‌های احساسی، به تصمیمات منطقی متکی باشیم. این تغییرات نه تنها به نفع ماست، بلکه به فرزندان‌مان نیز کمک می‌کند تا درک بهتری از مسئولیت‌ها و پیامدهای رفتارهایشان پیدا کنند.

استیو در تلاش بود تا سارا، دختر سه ساله‌اش، را به خواب ببرد، اما او با ترفندهای مختلف سعی می‌کرد از جمع‌آوری وسایلش طفره برود. استیو به جای واکنش احساسی، تصمیم گرفت از این موقعیت به عنوان فرصتی برای نزدیک‌تر شدن به دخترش استفاده کند. او با آرامش و همدلی به سارا گفت که می‌داند او دلش برای مادرش تنگ شده و این احساس طبیعی است.

سارا در نهایت آرام شد و شروع به جمع‌آوری وسایلش کرد. استیو با تشویق و حمایت از او، فضایی عاطفی و مثبت ایجاد کرد. وقتی سارا از او خواست که در کنار او بخوابد، استیو با خوشحالی این درخواست را پذیرفت و در کنار او ماند. این لحظه نشان‌دهنده موفقیت استیو در ایجاد ارتباطی عمیق و محترمانه با دخترش بود.

استیو از این موقعیت به عنوان یک آزمون واقعی استفاده کرد و توانست با حفظ خونسردی و احترام، رابطه‌اش را با سارا تقویت کند. او فهمید که برای ایجاد تغییرات مثبت در روابط خانوادگی، باید بر روی خود و واکنش‌هایش تمرکز کند و از الگوهای قدیمی و مخرب فاصله بگیرد.

این داستان به ما یادآوری می‌کند که هر تغییر و انقلابی در روابط خانوادگی با تصمیمات کوچک و آگاهانه آغاز می‌شود. ما باید شجاعت داشته باشیم تا از الگوهای قدیمی خارج شویم و روابطی بر اساس احترام و محبت واقعی بسازیم. این تغییرات نیازمند تمرکز بر خود و رشد فردی است تا بتوانیم به دیگران نیز خدمت کنیم و روابطی سالم و پایدار ایجاد کنیم.

 

 

اشتراک گذاری:

رویا سعادتی

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید

با عضویت تو خبرنامه خلاصینو، جدیدترین خلاصه‌ کتاب‌ها رو مستقیماً دریافت کنید. همچنین از پیشنهادات ویژه ما بهره‌مند بشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *