کتاب بازنگری افسانه ی تولید، نوشته ی مایکل گربر به بررسی دلایل ناکارآمدی مشاغل کوچک میپردازد و به این سؤال پاسخ میدهد که چرا تقریباً تمام این مشاغل بدون دستیابی به موفقیت، با شکست مواجه میشوند. خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید که هم اکنون میخوانید خلاصه ای کامل از این کتاب است.
مایکل ویژگیهای کسب و کارهایی که پس از گذشت بیش از ۵ سال پابرجا هستند را تحلیل میکند و راهنماییهای سادهای برای اطمینان از موفقیت در کسب و کار ارائه میدهد.
و به این نکته اشاره میکند که ۸۰ درصد مشاغل کوچک در ۵ سال اول شکست میخورند و به اهمیت پیروی از استراتژیهای موفق، مانند استراتژی ریک کراک، بنیانگذار مکدونالد، تأکید میکند. همچنین، نویسنده توضیح میدهد که چگونه تجارت میتواند بدون حضور دائمی مالک بهتر عمل کند.
شروع خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
یک کارآفرین بیباک ممکن است با ایدههای جسورانه و دانش فنی به سرعت در دنیای تجارت به موفقیت برسد و به یک اسطوره تبدیل شود. آیا میدانید که هر سال در ایالات متحده حدود یک میلیون کسبوکار کوچک تأسیس میشود؟ اما از این تعداد، ۴۰ درصد در سال اول و ۸۰ درصد در پنج سال اول به شکست میانجامند. این معادل با بیش از ۸۰۰ هزار کسبوکار کوچک است که به خاطر افسانه الکترونیک یا افسانه کارآفرینی شکست میخورند. این پدیده به سوء تفاهمی در تجارت آمریکایی اشاره دارد که به این تصور دامن میزند که مهارتهای فنی و ایدههای عالی کافی برای موفقیت در تجارت هستند.
بسیاری از افراد به دلیل داشتن مهارتهایی در حوزهی کاری خود به فکر راهاندازی کسب و کار جدید میافتند؛ به عنوان مثال، این مهارتها میتوانند شامل مکانیکی، آرایشگری یا برنامهنویسی باشند. پس از مدتی، حس کارآفرینی در وجود آنان جوانه میزند و متوجه میشوند که نمیخواهند برای دیگران کار کنند، بلکه میخواهند ایدههای خود را به واقعیت تبدیل کنند و برای خود کار کنند. فرض کنید شما یک باریستا یا کارمند کافه هستید و به هنر برشته کردن، دم کردن و تهیه لاته تسلط دارید و ایدههای زیادی برای مدیریت کافه خود دارید. به یکباره تصمیم میگیرید که با وجود این مهارتها و ایدهها، کافهای را راهاندازی کنید. این تحول باعث ایجاد بیش از یک میلیون شغل جدید در هر سال میشود.
اما شروع یک کسبوکار تنها بر اساس تخصص فنی و ایدههای نو، اقدامی نادرست است. اگر از این دیدگاه برای کارآفرینی اقدام کنید، به احتمال زیاد شکست خواهید خورد. دلیل این امر ایجاد یک فرض خطرناک در ذهن شماست. این فرض به شما میگوید که با دانستن چگونگی انجام کارهای فنی میتوانید یک تجارت موفق اداره کنید. اما واقعیت این است که مهارتهای فنی و دانش لازم برای مدیریت یک کسب و کار دو مفهوم کاملاً متفاوت هستند.
باریستایی که کافه خود را راهاندازی میکند به زودی متوجه میشود که برای موفقیت در این تجارت به مهارتهای بیشتری نیاز دارد. او باید بیاموزد که چگونه نیروی کار بیشتری استخدام کند، وظایف را سازماندهی کند و تجارتش را گسترش دهد. این مثال به خوبی نشان میدهد که صرفاً داشتن مهارت کافی نیست و یکی از اصلیترین دلایل شکست کسب و کارهای کوچک همین پیشفرض خطرناک است.
بخش دوم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
معمولاً یک کسبوکار نوپا بیش از دوران نوجوانی خود دوام نمیآورد. آیا به شباهتهای بین مراحل تأسیس یک تجارت و رشد انسان فکر کردهاید؟ جالب است بدانید کسبوکارها نیز مانند ما مراحل نوزادی، نوجوانی و بلوغ را تجربه میکنند. اما تفاوت بزرگ این است که بیشتر مشاغل پس از دوران نوجوانی به ادامه حیات نمیپردازند.
در مرحله نخست، که مرحله نوزادی نامیده میشود، همبستگی میان صاحب کسبوکار و شغل بسیار زیاد است و به نوعی مالک و شغل یکی به حساب میآیند. آغاز مرحله نوزادی را میتوان دوران عاشقانه دانست زیرا مالک توانایی انجام تمام کارها را به تنهایی دارد. برای مثال، باریستایی که صاحب کافه است میتواند کسبوکار خود را راهاندازی کند و قهوههای خاص خود را بفروشد. اما آیا این همه ماجراست؟ موفقیت در این مرحله به معنای افزایش مشتریان و تولید بیشتر است و در نهایت، کارها از ظرفیت مدیریت خارج میشود. مشتریان کافه متوجه میشوند که دیگر فضای کافه به ترتیب و نظم روزهای اولیه نیست، زیرا مالک وقت کافی برای نظافت و مدیریت روزانه ندارد.
بسیاری از صاحبان مشاغل با راهاندازی کار خود، خود را زیر بار حجم زیادی از کارهای فنی دفن میکنند و به نوعی تبدیل به همان رئیسی میشوند که از آن فراری بودند. در نهایت، وقتی که کارآفرین تازهکار فردی را برای رسیدگی به امور استخدام میکند، کسبوکار به مرحله نوجوانی قدم میگذارد. شروع این دوره نوجوانی معمولاً مثبت است، زیرا مالک دیگر مجبور به انجام همه کارها نیست و از آزادی بیشتری بهرهمند میشود.
با این حال، بسیاری از صاحبان مشاغل نوجوان از واگذاری تمام جنبهها به دیگران لذت میبرند و تصور میکنند که کسانی که مسئولیتها را بر عهده دارند به خوبی کارها را انجام خواهند داد. بهجای بررسی و کنترل وضعیت، آنها از مدیریت برخی مسئولیتها کنارهگیری میکنند. اگر به کافه برگردیم، ممکن است مشتریان از رنگ لاته جدید شکایت کنند که توسط کارمند جدید درست شده است. در این مرحله، مالک باید از منطقه راحتیاش که در آن همه چیز را به دیگران واگذار کرده، خارج شود. در صورت ناتوانی در افزایش توانایی کنترل تمام جوانب، ممکن است تجارتش دچار شکست شود.
مالک میتواند به مرحله قبلی بازگردد و کارمند خود را اخراج کند تا کنترل را دوباره در دست بگیرد یا میتواند به روال فعلی ادامه دهد و بهدنبال استخدام کارمندان بیشتر باشد و با این حال کاهش کیفیت محصولاتش را به عنوان امری ناگزیر بپذیرد. همانطور که در ادامه خواهید دید، او باید بپذیرد که تجارتش نیاز به رشد دارد و بار دیگر برنامهریزی را به شکلی جدی آغاز کند.
بخش سوم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
برای پرورش کسبوکار خود پس از دوران نوجوانی، باید از همان ابتدا برنامهریزی کنید. اگر احساس میکنید که آمادگی خروج از منطقه امن و توسعه تجارتتان را دارید، باید از کجا شروع کنید؟ پاسخ این است که باید از همان مراحل اولیه آغاز کنید، حتی قبل از راهاندازی کسبوکار. مشاغلی که دوران نوجوانی را پشت سر میگذارند و به بلوغ میرسند، بر اساس دیدگاهی وسیعتر ایجاد شده و ساختارهای خود را بر این اساس بنا کردهاند.
یکی از ویژگیهای مشاغل موفق این است که آینده را مد نظر قرار میدهند و سعی میکنند مشاغلی را بسازند که بدون وابستگی به مالک نیز بتوانند ادامه یابند. به این ترتیب، وقتی زمان رشد نوجوانی فرا برسد، این مشاغل میتوانند به رشد خود ادامه دهند. برای راهاندازی یک کسبوکار که بتواند به دوران بلوغ برسد، به دیدگاه کارآفرینی نیاز خواهید داشت. به عبارتی دیگر، شما از همان آغاز باید برنامهریزی کنید که کسبوکارتان چگونه باشد و به چه سوی اهدافتان پیش برود.
به جای آنکه از خود بپرسید چه کارهایی در تجارت لازم است، باید سوال کنید که تجارت به طور کلی چگونه پیش خواهد رفت. بهعنوان مثال، یک باریستا باید بداند که مسئولیتهای فنی کافه بر عهده اوست؛ او دانههای گواتمالا را تفت داده و لاتهها را سرو میکند. ولی او باید از خود بپرسد که چه چیزی تجارتش را از سایر رقبا متمایز میکند، چگونه میتواند مشتریان جذب کند و چه نوع مشتریانی به سراغ او خواهند آمد. پاسخ به این سؤالات نیازمند یک دیدگاه کارآفرینی است.
سپس برای پیادهسازی این دیدگاه کارآفرینی، نیاز به یک مدل کارآفرینی دارید. مدل کارآفرینی، طرحی است که نیازهای مشتریان را به شیوهای موثر پاسخ میدهد. این مدل شامل فرصتهای کاری پیشرو، تصویری شفاف از مشتریان ایدهآل و نحوه تحویل محصولات است. باریستای داستان ما ممکن است برای احیای کسبوکار خود مجبور شود کافه را برای چند روز تعطیل کند تا به دیدگاه و مدل کارآفرینی خویش فکر کند. او میتواند تصمیم بگیرد که مشتریان هدفش دانشجویانی باشند که به محیط زیست توجه دارند و از آنجا میتواند انتخاب کند که اولین کافهای باشد که شیر گیاهی ارائه میدهد و فضاهایی مخصوص مطالعه را فراهم کند.
بخش چهارم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
هر فرد چندین شخصیت کاری دارد. آیا شما خود را یک شخصیت واحد و قابل پیشبینی میدانید؟ اگر پاسخ شما مثبت است، احتمالاً با مشکلاتی در شغلتان مواجه خواهید شد. حقیقت این است که ما از شخصیتهای متضادی تشکیل شدهایم و هر کدام از ما شامل بخشهای کارآفرینی، مدیریتی و تکنسینی هستیم. در یک لحظه ممکن است کارآفرینی باشید که مشغول ایجاد یک محصول جدید است و در لحظهای دیگر تبدیل به تکنسینی شوید که از یک ایده نوین دلسرد شدهاید.
شخصیت کارآفرین اغلب از ابتکار بیشتری نسبت به سایر بخشها برخوردار است. کارآفرین به اطراف خود نگاه میکند و دنیایی پر از فرصتها را میبیند. این شخصیت، فردی پر انرژی و رویاپرداز است که به تمامی زوایای ماجرا توجه دارد و تمامی احتمالات ممکن را برای رسیدن به موفقیت بررسی میکند. او تمرکز خود را به آینده معطوف میکند. گاهی اوقات، این انرژی و جستجوی پیوسته فرصتها میتواند منجر به آشفتگی شود.
وجه کارآفرینی شخصیت ما سعی دارد مردم را به سمت خود جلب کند و در مواقعی که روند کار کند میشود یا تعویق میافتد، ناامید میشود. بدون وجود یک شخصیت کارآفرین، ما قادر به نوآوری نخواهیم بود. در عین حال، بخش مدیریتی شخصیت شما بر عملگرایی و نظم تأکید دارد. او بیشتر بر روی مشکلات تمرکز دارد تا فرصتها و همواره در تلاش است تا آنها را حل کند.
از سوی دیگر، در زمانهایی که کارآفرین به نوآوری و خلق ایدههای جدید مشغول است، مدیر به ساماندهی اوضاع میپردازد. او مسئول مرتبسازی و ساماندادن شرایط است. کسبوکار بدون وجود مدیر پیش نمیرود.
سرانجام، شخصیت تکنسین مجری و مسئول انجام کارهاست. تکنسین وجود شما عاشق کنترل فرآیند کار است و از ناپایداری کارآفرین ناامید میشود. او نیاز به تغییر مداوم ایدهها دارد و از مداخله مدیر در کار خود خوشش نمیآید. با این حال، وقتی کارآفرین و مدیر بیشتر بر کار او فشار میآورند، تکنسین راضی میشود. بدون وجود شخصیت تکنسین، هیچ کاری به سرانجام نخواهد رسید.
اگرچه این سه شخصیت درون ما ممکن است کاملاً متضاد به نظر برسند، اما باید از نقاط قوت هر یک برای اداره یک تجارت موفق استفاده کنیم. به همین دلیل، معمولاً در مالکیت مشاغل کوچک، میانگین توزیع به شکل ۱۰ درصد کارآفرین، ۲۰ درصد مدیر و ۷۰ درصد تکنسین است. حال که میدانید اگر تصمیم به راهاندازی شرکتی دارید، چالشهای زیادی وجود دارد، اما چگونه میتوانید خود را از لیست ۸۰۰ هزار کسبوکار شکستخورده جدا کنید؟ پاسخ این است که در حال حاضر انقلابی در دنیای مشاغل کوچک در حال وقوع است و راز موفقیت در آن نهفته است.
بخش پنجم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
این بخش به وقوع انقلابی در مشاغل کوچک اشاره دارد که راههایی برای موفقیت فراهم میآورد. آیا متوجه شدهاید که ما در میانه یک انقلاب تاریخی هستیم که به طور کلی تجارت را تغییر خواهد داد؟ این رویداد به نام انقلاب کلیدی شناخته میشود، زیرا بهطور مداوم مشاغلی شکل میگیرند که مالک آنها میتواند کلید تجارتش را به هر کس که بخواهد بسپارد تا او به موفقیت دست یابد.
مشاغل در این انقلاب مدلهایی را ایجاد میکنند که بهخوبی پیش میروند و با هر خرید محصول، تجربهای قابل پیشبینی را برای مشتری فراهم میکنند. این امر میتواند بدون حضور مالک نیز صورت گیرد، به عبارتی دیگر آنها امتیاز شغل خود را واگذار میکنند. برای اینکه تجارت شما به یک کسبوکار کلیدی تبدیل شود، نیاز به یک قالب تجاری قابل واگذاری دارید. یعنی مدلی که بتوانید آن را به صاحب امتیاز یا فردی که شعبه دیگری از شغل شما را اداره میکند، ارائه دهید.
امتیاز مشاغل شامل فرآیندها، سازمانها و سیستمهای حاضر در کسبوکار شماست. میزان موفقیت صاحبان امتیاز شگفتانگیز است؛ در حالی که ۸۰ درصد مشاغل کوچک در سالهای نخست خود با شکست مواجه میشوند، ۷۵ درصد از تجارتهای دارای امتیاز به موفقیت میرسند. انقلاب کلیدی به دلیل تمرکز بر ایجاد مشاغلی که همه میخواهند آن را بخرند، بسیار موفق عمل کرده است.
بهعنوان مثال، اگر فردی بخواهد شغل شما را خریداری کند یعنی قصد دارد شعبه دیگری از شغل شما را تأسیس کند، اولین سوالش احتمالاً این خواهد بود که آیا این شغل موفق است؟ اگر سیستم کسبوکار شما به شیوهای طراحی شده باشد که به سادگی و با کارآمدی پیش برود، همه قادر به اداره آن خواهند بود و خرید آن نیز جذاب خواهد بود. در این انقلاب، شما تنها محصولات خود را برای فروش پیشنهاد نمیدهید، بلکه کل شغلتان به همراه فرآیندها و سیستمهای آن را به صاحبان امتیاز میفروشید.
دستاندرکاران انقلاب کلیدی در سال ۱۹۵۲، زمانی که برای تولید یک همبرگر به هر مشتری وسواس داشت، کار خود را آغاز کردند. آنها فرآیند تولید همبرگر را ثبت و تنظیم کردند، بهطور مثال هر همبرگر باید در زمان مشخصی برگردانده میشد. فرآیندهایی تعریف شد که هر کسی میتوانست با پیروی از آنها همبرگرها را بپزد. این اقدامات از آنجا نشأت میگرفت که آنها مشتری واقعی خود را خریداران حق امتیاز میدانستند، یعنی افرادی که میخواستند شعب جدید راهاندازی کنند.
در نهایت، آنها موفق شدند امتیاز شعب تجاری مکدونالد را بارها و بارها بفروشند.
بخش ششم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
تصور کنید کسبوکار کوچک شما روزی به یک زنجیره ملی تبدیل خواهد شد. با در نظر گرفتن این فرض، بیایید اولین فروشگاه را افتتاح کنیم و به اینکه چگونه میتوان امتیاز قابل فروش خلق کرد، بپردازیم.
اولین قدم در این راستا، ساخت نمونه اولیه یا مدل اصلی کسبوکار شماست که قابلیت تکرار داشته باشد. این نمونه اولیه باید به قدری برای مردم ارزشمند باشد که هر کسی بتواند آن را اجرا کند. ارزش نمونه اولیه شما به حسی بستگی دارد که مشتریان نسبت به شغل شما خواهند داشت. این ارزش میتواند از جنبههای مختلفی ناشی شود، مانند قیمتهای مناسب، خدمات شگفتانگیز به مشتریان، یا حتی هدایایی که به آنها اهدا میکنید.
برای مثال، ارزش کافه باریستا میتواند در لاتههای بینقص او باشد که با بیسکویتهای رایگان سرو میشود. گام بعدی این است که نحوه ارائه ارزش به گونهای طراحی شود که وابسته به متخصص خاصی نباشد. به این معنی که شما باید سیستمهای خود را ساده و کارآمد طراحی کنید تا نیازی به تکیه بر شما یا دیگر متخصصان نباشد.
به عنوان مثال، اگر باریستا دستورالعمل آموزشی دقیقی طراحی کند که اطمینان حاصل کند هر باریستای دیگری میتواند چنین لاتهای درست کند، دیگر نیازی نیست تنها خودش این کار را انجام دهد. همچنین، نمونه اولیه باید تمامی مراحل کار را در یک دفترچه راهنما ثبت کند. زیرا اگر عملکرد شما ثبت نشود، دیگران چگونه میتوانند با وجود شما به اداره آن بپردازند؟ بنابراین، باید تکتک مراحل را یادداشت کنید به عنوان بخشی از راهنمای نحوه کار خود.
این یعنی کافه باریستا نه تنها باید اطلاعاتی درباره چگونگی تهیه لاته ارائه دهد، بلکه باید روشی برای آموزش ساخت لاته به دیگران نیز فراهم کند. در نهایت، نمونه اولیه باید همواره خدمات مشابه و قابل پیشبینی را ارائه دهد. اگر مردم ندانند چه نوع محصول یا خدماتی دریافت خواهند کرد، مشتری دائمی شما نخواهند شد. بهعنوان مثال، افرادی که به کافه باریستا میآیند نباید یک روز لاته خوشمزه و روز دیگر لاته نامناسب دریافت کنند. اگر چنین وضعیتی پیش بیاید، آنها هرگز باز نخواهند گشت. همچنین، خریداران امتیاز نخواهند خواست که کسبوکاری با نتایج غیرقابل پیشبینی را اداره کنند.
بخش هفتم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
این قسمت به اهمیت راهاندازی یک کسبوکار برای دستیابی به اهداف شخصی اشاره دارد. امیدوارم که انگیزه شما برای راهاندازی کسبوکار تنها به دنبال داشتن یک شغل تماموقت نباشد. در زمان تنظیم نمونه اولیه خود، اولویت اصلی شما باید این باشد که مطمئن شوید تجارت شما دقیقاً همان چیزی است که خواهان آن هستید.
مهمترین اقدام برای ایجاد کسبوکار این است که دریابید هدف اصلی شما چیست و میخواهید چگونه زندگی کنید. اگر ندانید چه چیزی به شما در رسیدن به سبک زندگی دلخواهتان کمک میکند، چگونه میتوانید بفهمید که چه شغلی باید داشته باشید؟ برای شناسایی هدف اصلی خود، میتوانید این سؤالات را از خود بپرسید:
- من بیشتر به چه چیزهایی اهمیت میدهم؟
- چگونه میخواهم زندگی کنم؟
- چقدر پول نیاز دارم؟
- چقدر میخواهم سفر کنم؟
پس از تعیین هدف اصلی خود، باید اهداف استراتژیک ایجاد کنید. این اهداف شامل لیستی از اقداماتی است که کسبوکار شما باید برای دستیابی به هدف اصلی انجام دهد. همچنین، این اهداف به عنوان ابزاری برای سنجش پیشرفت، اجرای برنامهها و ارزیابی کسبوکار شما عمل میکنند. این لیست باید شامل پیشبینیهای مالی، از جمله میزان درآمد و درآمد ناخالص باشد و باید توضیح دهد که چرا کسبوکار شما فرصتی ارزشمند برای پیگیری است. به این معنا که تجارت شما باید شامل یک بازار بزرگ برای تحقق اهداف مالی و برآورده کردن هدف اصلیتان باشد.
علاوه بر این، اهداف استراتژیک زمینه شغلی شما را مشخص میکنند، که شامل مشتریان ایدهآل نیز میشود. بهعنوان مثال، فرض کنید هدف اصلی یک باریستا این است که سالانه ۵۵۰ هزار دلار درآمد داشته باشد و هر سال بتواند یک ماه سفر کند. اهداف استراتژیک او باید توضیح دهند که چگونه هر یک از سه کافهاش سالانه ۱۶۷ هزار دلار به او پرداخت میکنند و همچنین طرحی برای تعطیلی کافهها و خاتمه فعالیتها به مدت یک ماه در هر سال باید وجود داشته باشد.
بخش هشتم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
نکته هشتم به اهمیت نمودارهای سازمانی در رشد کسبوکار و ایجاد مسئولیتپذیری تأکید دارد. بسیاری از افراد از تهیه نمودارهای سازمانی خوششان نمیآید زیرا این کار را خستهکننده میدانند. اما چگونه میتوان بدون داشتن یک روش مشخص و دانستن مسئولیتهای هر یک از افراد، تجارت را به موفقیت رساند؟ برای این کار به یک استراتژی سازمانی نیاز دارید تا بتوانید وظایف هر شخص در شرکت یا تجارتتان را به وضوح تعیین کنید. حتی اگر هنوز کسبوکاری تکنفره دارید، باید برای استراتژی سازمانی خود برنامهریزی کنید تا بدانید چگونه میخواهید کسبوکارتان را ارتقا دهید.
کار خود را با در نظر گرفتن تعداد کارکنان مورد نیاز و تعیین وظایف هر یک آغاز کنید. سپس باید بنویسید که در هر شرایطی هر کارمند باید به چه کسی گزارش دهد، چه وظایفی را بر عهده بگیرد و در نهایت عملکردشان بر اساس کدام استانداردها سنجیده خواهد شد. بهعنوان مثال، باریستا میداند که هر یک از کافههای او به سه باریستا، یک کیکپز، یک مدیر برای نظارت، یک مسئول بازاریابی، یک حسابدار و یک مدیر کل برای نظارت کلی نیاز دارد.
در ابتدا، باریستای کارآفرین مسئولیت تمام کارها را بهصورت شخصی بر عهده میگیرد؛ او قهوه درست میکند، بیسکویت میپزد، در روزنامههای محلی تبلیغات میکند و کتابهایی که مشتریان از آنها استقبال میکنند میخرد. با رشد کسبوکارش، او باید بداند که دقیقاً باید چند نفر و برای چه کارهایی استخدام کند تا بتواند به سوی موفقیت گام بردارد. همچنین، باریستا با انجام فعالیتها در هر موقعیت، بهترین رویکردها را میآموزد. او باید تمام این تجربیات را در یک دفترچه راهنما یادداشت کند و در شرایط مناسب، آن را به کارمندان جدید منتقل کند.
از مزایای دیگر یک استراتژی سازمانی مشخص، ایجاد مسئولیتپذیری است. هر کارمند مسئولیتهای مرتبط با موقعیتش را بر عهده میگیرد و این مسئولیتها به وضوح در دفترچه راهنمای هر موقعیت و قرارداد کار نوشته شدهاند. هر کارمند همچنین باید قراردادی برای موقعیت خود امضا کند تا نشان دهد که به این مسئولیتها موافق است. زمانی که تمام موقعیتها اشغال شدند و کارکنان استانداردهای تعیینشده را بهخوبی رعایت کردند، کسبوکار شما در مسیر رسیدن به اهداف استراتژیک و هدف اصلیتان آغاز به حرکت خواهد کرد.
بخش نهم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
برای مدیریت کارکنان خود نباید تنها به افراد خوب تکیه کنید، بلکه باید به یک سیستم مدیریتی کارآمد متکی باشید. آیا به نظر شما راز موفقیت در استراتژیهای مدیریتی، یافتن افراد فوقالعاده و با استعداد است؟ این تصور نادرست است. راز موفقیت یک استراتژی مدیریتی در اجرای یک سیستم مدیریتی مؤثر نهفته است که از افراد به عنوان ابزار بازاریابی استفاده میکند.
چرا به عنوان یک ابزار بازاریابی؟ زیرا نحوه برخورد شما با کارکنانتان و شیوهای که آنها را برای انجام کارها ترغیب میکنید، بیشترین تأثیر را بر کیفیت محصولی خواهد گذاشت که مشتری دریافت میکند. بهعنوان مثال، باریستا میتواند به کیکپز خود بگوید که باید در آشپزخانه بماند و روزانه مقدار مشخصی بیسکویت و کیک بپزد، یا میتواند او را در مرکز مغازه قرار دهد و اجازه دهد تا مواد اولیه خود را انتخاب کند. گزینه دوم میتواند باعث شود که کیکپز علاقه و انگیزه بیشتری نسبت به شغلش داشته باشد و مشتریان از بیسکویتهای بهتر لذت ببرند.
مهمترین بخش سیستم مدیریتی شما، استراتژی افراد است؛ جایی که اطمینان حاصل میکنید که کارکنان مفهوم نهفته در کار شما را درک میکنند. اگر کارکنان شما معنای کارهایی که انجام میدهند را بفهمند، در دستیابی به اهداف کسبوکار شما یاری خواهند کرد.
سومین مؤلفه کلیدی این است که کارکنان باید همواره با استانداردهایی که برای هر موقعیت تعیین کردهاید، آزموده شوند. فرض کنید یکی از اهداف تجاری باریستا، اولویت قرار دادن خلاقیت است. در این صورت، باریستا هنگام استخدام کیکپز، اطمینان مییابد که خلاقیت در کار او وجود داشته باشد. او به کیکپز میگوید که خلاقیت اساس کافههای اوست و باید برای هر هفته برنامه خاصی طراحی کند تا خلاقیت را افزایش دهد. در این فرایند، کیکپز تلاش میکند تا از برنامه استاندارد دوری کند و هیچ برنامه کیکپزی در دو هفته متوالی یکسان نخواهد بود. در نتیجه، کیکپز تحت فشار قرار میگیرد تا تنوع کیکها را حفظ کند و در عین حال، مشتریان شما انتخابهای بیشتری برای کیک خواهند داشت.
بخش دهم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
باید همه چیز را فراموش کرده و تنها بر روی مشتری تمرکز کنید. در زمینه بازاریابی، بهترین روش برای نزدیک شدن به استراتژی شما، ساده است: تمرکز بر مشتری. این امر آنچنان حیاتی است که نیاز دارید همه چیز را کنار بگذارید و فقط به مشتریان فکر کنید.
ابتدا اطلاعات جمعیتی مشتریان خود را بررسی کنید؛ آنها چند سال دارند و کجا زندگی میکنند؟ سپس به این فکر کنید که چرا مشتری از شما خرید میکند. این سؤالات به مسائل روانشناسی مرتبط هستند. گروه هدف شما باید بدانند که چرا باید از شما خرید کنند نه از شخص دیگری. به عنوان مثال، ممکن است باریستا نتواند هزینههای زیادی برای تهیه یک گزارش بزرگ تحقیقی بپردازد، اما میتواند از مشتریان خود بخواهد که یک نظرسنجی کوچک را پر کنند و به آنها پاداشی مثل بیسکویت رایگان بدهد.
برای آشنایی بیشتر با مشتریان، او میتواند سؤالاتی از جمله سن و آدرس را بپرسد و همچنین سؤالات روانشناسی مانند اینکه مشتری از چه فعالیتهایی برای اوقات فراغت لذت میبرد، مطرح کند. با این اطلاعات، باریستا میتواند محصولات خود را بر اساس مشخصات مشتریان ارائه دهد و احتمال خرید آنها را افزایش دهد.
وقتی مشتریان خود را به بهترین شکل درک کردید، باید تلاش کنید تا محصول خود را تا حد ممکن برای آنها جذاب کنید. به عنوان مثال، تحقیقات شرکت فناوری آیبیام نشان داد که سایه خاصی از رنگ آبی بر قابلیت اطمینان مشتریان دلالت دارد؛ بنابراین، آنها مطمئن شدند که تمام محصولاتشان با این رنگ بستهبندی یا برجسته شدهاند و به این ترتیب اکنون به عنوان “آیبیام بلو” شناخته میشوند.
برای اینکه نمونه اولیه شما برای فروش حق امتیاز قابل پیشبینی باشد، باید تا جایی که ممکن است مشتریان خود را به صورت علمی بازاریابی کنید. در این مورد، “بهصورت علمی” به معنای توجه به دادهها و آزمایشاتی است که انجام میدهید. این بدان معناست که وقتی تحقیقات نشان دهنده کاهش رده سنی مشتریان شماست یا اینکه رویکرد بازاریابیتان از طریق تبلیغات در روزنامهها دیگر مؤثر نیست، باید آن را تغییر دهید. به عنوان مثال، میتوانید تبلیغات آنلاین را برای مشتریان جوانتر بررسی کنید.
بخش یازدهم خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
در پایان شما یک کسبوکار خواهید داشت که به طور کامل از سیستمهای کاربردی تشکیل شده است. کسبوکار شما پس از طرح کلی نمونه اولیه چگونه خواهد بود؟ به صورت یک مجموعه پیچیده، در عین حال ساده و وابسته به هم، شامل تمامی سیستمها و فرایندهایی که تجارت شما را شکل میدهند، از بازاریابی گرفته تا مدیریت، ساختار سازمانی و دستیابی به هدف اصلیتان خواهد بود.
این بدین معناست که شما به یک استراتژی سیستمی نیاز دارید که در آن همه چیز با یکدیگر در تعامل باشد و از طریق این تعاملات، تمامی عناصر به توسعه و تغییر میپردازند. بهطور کلی، استراتژی سیستم شما به چند دسته تقسیم میشود. شما سیستمهای سختی خواهید داشت که اجسام بیجان تجارت شما را تشکیل میدهند، مانند کامپیوترها و رنگها، همچنین سیستمهای نرم مانند ایدهها و موجودات زنده در کسبوکارتان خواهید داشت. به علاوه، شما دارای سیستمهای اطلاعاتی هستید که تمام اطلاعات مربوط به کسبوکار را در اختیار شما قرار میدهند تا بدانید چه چیزی به خوبی عمل میکند، چه چیزی نیاز به تغییر دارد و چه زمانی باید تغییرات لازم را اعمال کنید.
بهعنوان مثال، در کافه، سیستمهای سخت شامل دستگاه اسپرسو میشود، در حالی که سیستمهای نرم شامل نگرش و روحیه کارکنان است و سیستمهای اطلاعاتی شامل دادههای مربوط به عادات خرید مشتریان خواهند بود. برای موفقیت، این سیستمها باید بهگونهای هماهنگ با هم کار کنند. بدون در نظر گرفتن سایر بخشها نمیتوانید به بهینهترین حالت در هر بخش از تجارت دست یابید.
در کافه، اگر باریستا بخواهد دستگاه اسپرسو را با یک مدل جدیدتر جایگزین کند، این تغییر در سیستم سخت خواهد بود. برای اتخاذ چنین تصمیمی، او باید تأثیر آن بر سایر سیستمها را در نظر بگیرد. اگر کارکنان دستگاه فعلی را کاملاً دوست داشته باشند و تمایلی به یادگیری نحوه کار با دستگاه جدید نداشته باشند، سیستم نرم ممکن است تحت تأثیر منفی قرار گیرد. همچنین، سیستم اطلاعاتی باید رفتار مشتری را تحت نظر داشته باشد تا اطمینان حاصل کند که دستگاه جدید کیفیت پایینتری تولید نخواهد کرد و به فروش آسیب نمیزند. در نهایت، اگر سیستمها نتوانند بهطور هماهنگ با هم کار کنند، کسبوکار شما شانس موفقیتی نخواهد داشت.
بخش پایانی خلاصه کتاب بازنگری افسانه تولید
روند برنامهریزی و اجرا هرگز متوقف نمیشود. اگر میخواهید از موفقیت کسبوکار خود اطمینان حاصل کنید، هرگز نباید استراحت کنید. شما باید دائماً بر روی نمونه اولیه خود کار کنید، سیستمهای آن را تغییر دهید و مطمئن شوید که بهدرستی کار میکند. این تغییرات مداوم، آزمایش و انرژی فرایند توسعه کسب و کار نامیده میشوند.
اولین گام در فرایند توسعه کسب و کار، نوآوری است. نوآوری به زبان ساده یعنی انجام کارهای جدید. با این حال، موفقیت در نوآوری به این معنی نیست که شما باید محصول خود را به اندازه کل تجارتتان نوآوری کنید. از خود بپرسید که بهترین راه برای انجام این کار چیست. به یاد داشته باشید که ریک کراک همبرگر را ابداع نکرد، بلکه او نحوه ساخت و فروش همبرگر را نوآوری کرد.
دومین مرحله در فرایند توسعه کسب و کار، کمیسازی است. کمیسازی به معنای اندازهگیری همه چیز است. چگونه میتوانید بدون اندازهگیری تأثیر نوآوری را بفهمید و مشخص کنید که چه چیزی مؤثر است و چه چیزی نیست؟ به عنوان مثال، باریستا چگونه میتواند بفهمد که سیستم مدیریت او در پرورش خلاقیت کیکپز تأثیر گذاشته است جز از طریق پیگیری تعداد قطعات کیکی که میفروشد.
آخرین مرحله از فرایند توسعه کسب و کار، سازماندهی است. سازماندهی نوآوریها را در عمل پیادهسازی میکند و ایدهتان درباره عملکرد کسب و کارتان را به اجرا درمیآورد. این مرحله شامل برقراری ارتباط با کارکنان و مشتریان و مشاهده نتایج حاصله است. سازماندهی یک فرایند ثابت بر اساس تلاشهای شما در زمینه نوآوری و ملاکهای کمی است.
به طور مثال، اگر پوشیدن کت و شلوار آبی فروش شما را افزایش میدهد، به پوشیدن آن ادامه دهید؛ اما اگر کمیسازی نشان دهد که کنار گذاشتن کت و شلوار و پوشیدن پیراهن آستیندار به عملکرد شما کمک میکند، باید از این شیوه جدید استقبال کنید.
به یاد داشته باشید که نوآوری، کمیسازی و سازماندهی لزوماً نباید به ترتیب انجام شوند. آنها به صورت همزمان در جریان هستند و فرایند توسعه کسب و کار هیچ وقت به پایان نمیرسد. کسب و کار شما دائماً در حال ایجاد نوآوریهای جدید، پیادهسازی و سنجش نتایج خواهد بود.
پیام اصلی این کتاب هوشمند این است که اکثر مشاغل کوچک با شکست روبهرو خواهند شد، اما اگر از همان روز اول کسب و کارهای خود را به عنوان نمونه اولیهای ایجاد کنید که هر کسی بتواند کنترلش را بر عهده بگیرد، شانس موفقیت شما به طرز چشمگیری افزایش خواهد یافت. نکته کلیدی این است که تجارت خود را ارتقا دهید و فقط برای آن کار نکنید. توصیه میشود هدف اصلی خود را قبل از شروع کار مشخص کنید. از خود بپرسید که میخواهید چگونه زندگی کنید و چه میزان درآمد لازم دارید. این سؤالات کلیدی هستند که قبل از آغاز کار باید به آنها پاسخ دهید. با داشتن پاسخهای صحیح، میتوانید کسب و کارتان را به گونهای راهاندازی کنید که در رسیدن به اهدافتان به شما کمک کند.