رابرت گرین در کتاب “چیرگی” به ما نشان میدهد که چگونه میتوانیم با استفاده از آموزههای اساتید کهن و نیز خبرگان عصر حاضر به بالاترین درجات در هر رشتهای دست پیدا کنیم. گرین بر اساس مصاحبههایی که با بهترین و موفقترین افراد در هر رشته انجام داده و همچنین به کمک مطالعات و پژوهشهای خود، نکات و استراتژیهای متعددی را درباره دستیابی به درجه استادی نگاشته است. پس اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که به تازگی وارد رشتهای شدهاید، از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاید و قصد دارید تا برای آینده خود برنامهریزی کنید، یا مدت طولانی در یک حوزه خاص فعالیت کردهاید اما از آن پیشرفت نمیکنید و احساس ناکامی دارید، به شما پیشنهاد میکنیم که خلاصه کتاب چیرگی را تا انتها بخوانبد.
درباره نویسنده: رابرت گرین دارای مدرک دانشگاهی در زمینه مطالعات کلاسیک است و به ادعای خودش در بیش از ۸۰ شغل مختلف کار کرده است. او با کتابهای جنجالیاش که در زمینه استراتژی و قدرت نگاشته، شهرتی جهانی پیدا کرده است. “۴۸ قانون قدرت“، “۳۳ استراتژی جنگی”، “هنر اغواگری” و نیز “قانون پنجاهم” از کتابهای پرفروش او هستند.
در خلاصه کتاب چیرگی به پرسشهای زیر پاسخ داده میشود:
چه کسانی میتوانند به درجه استادی دست پیدا کنند؟
چطور بدون داشتن استاد ذاتی و با پیروی از روشهای اساتید خبره خودمان نیز به درجه استادی برسیم؟
چگونه با گوش سپردن به ندای درونمان در رشته یا حرفه مورد نظر به بالاترین درجات دست پیدا کنیم؟
راه رسیدن به درجه ی استادی
شما برای رسیدن به درجه استادی نیاز به استعداد ذاتی ندارید. تنها کافی است از روشهای مورد استفاده اساتید پیشین پیروی کنید. اکثر افراد فکر میکنند که دستاوردهای خارقالعاده اساتید بزرگی مانند داوینچی و موتزارت از استعداد طبیعی و نبوغ ذاتی آنها سرچشمه گرفته، اما این تصور درست نیست. در واقع، هیچ ارتباط ذاتی بین استعداد فطری و استادی در یک مهارت یا رشته خاص وجود ندارد.
در مطالعات مختلف نشان داده شده که با اینکه بسیاری از افراد در دوران کودکی استعداد درخشانی از خود نشان میدهند، اما تنها تعداد محدودی از آنها در بزرگسالی به دستاوردهای قابل توجهی میرسند. از طرف دیگر، اغلب افرادی که در مدرسه نبوغ و توانایی خاصی از خود نشان نمیدهند، بعدها نسبت به همسالان با استعداد خود به موفقیتهای بیشتری میرسند. برای مثال، پسر چارلز داروین، فرانسیس گالتون، را در نظر بگیرید. در حالی که داروین یک پسر بچه معمولی بود که هیچ نشانی از هوش ویژه نداشت، گالتون با ضریب هوشی بالاتر نابغهای فوقالعاده نامیده میشد. اما امروزه این داروین است که به عنوان دانشمند برتر و یکی از نوابغ قرن شناخته میشود.
بنابراین استادی به اینکه شما بسیار با استعداد یا دارای استعداد عادی باشید وابسته نیست. پس یک نابغه دگراندیش و یک فرد عادی چه گامهایی را برای رسیدن به درجه استادی طی میکنند؟ پاسخ این است که آنها دقیقاً همان گامهایی را که توسط اساتید بزرگ در طول تاریخ پیموده شده است، میپیمایند. هر یک از آنها رشته مناسب با استعداد و قابلیتهای خود را پیدا کردند، دوران شاگردی را گذراندند، ذهن خلاق خود را پرورش دادند و سپس برای رسیدن به درجه استادی به کار و تلاش ادامه دادند. ادیسون، انیشتین، گوته و همه اساتید مشهور در طول تاریخ نیز مسیر مشابهی را به سمت موفقیت پیمودند. حتی اساتید و نخبگان کنونی نیز از همان روش استفاده میکنند. مثلاً بوکسور معروف، فردی روچ، از کودکی رویای بوکسور شدن را در ذهن میپروراند. او با شاگردی استاد بزرگ بوکس، ادیفاژ، توانست سبک مبارزه منحصر به فردی برای خود خلق کند و سرانجام به یکی از بهترین مربیان بوکس در میان نسل خود تبدیل شد.
پس به خاطر بسپارید که هیچ یک از شما برای حرفهای شدن و رسیدن به درجات بالا به موهبتهای ارثی، استعداد اولیه یا ضریب هوشی بالا نیازی ندارید. کافی است موضوع یا رشته مناسب با ویژگیهای خود را پیدا کنید و سپس گامهایی که اساتید پیش از شما برداشتهاند را دنبال کنید.
قدر خودتان را بدانید
هر یک از ما ندای درونی داریم که ما را به سمت حرفه مناسب یا زمینهای که میخواهیم در آن به درجه استادی برسیم هدایت میکند. آیا تا به حال احساس کردهاید که یک رشته تحصیلی یا یک زمینه کاری کاملاً برای شما ساخته شده و تقدیر و سرنوشت شما این است که به آن بپردازید؟ اگر چنین حسی را تجربه کردهاید، باید به این حس خود اعتماد کنید.
حقیقت این است که هر یک از ما خواست و منحصر به فرد هستیم. ما به دلیل شیوههای ترکیبی نامحدود دیانای در بدنمان پدیدهای نادر و یکتا به شمار میرویم. درست مثل دانههای برف که شبیه همدیگر نیستند، هیچ دو انسانی هم دقیقاً مشابه هم نیستند. پس چرا در اقدامات و فعالیتهایمان منحصر به فرد و یکتا نیستیم؟ اغلب ما به دلیل فشارهای اجتماعی، اصالت و ذات خود را سرکوب میکنیم به این امید که انجام دادن کارهایی مشابه دیگران میتواند ما را از مشکلات و چالشها دور نگه دارد.
هرچند استفاده از این نقاب اجتماعی ممکن است مزایایی هم داشته باشد، اما باید تلاش کنیم تا ندای درونمان را کشف کرده و به آن موجود منحصر به فرد و پنهان شده در پس نقاب فرصتی برای ابراز بدهیم. بسیاری از نوابغ تاریخ در لحظهای از زندگی احساس کردند که ناگهان همه چیز سر جای خودش قرار گرفته و آنچه حقیقتاً در زندگی میخواهند را پیدا کردند. بسیاری از اساتید در طول زندگی خود احساس کردند که نیروی درونی آنها را به سمت یک رشته یا حوزه خاص هدایت میکند. مثلاً برای لئوناردو داوینچی، این لحظه خاص زمانی روی داد که چند صفحه کاغذ از دفتر پدرش دزدید تا بتواند حیوانات جنگل را طراحی کند. چنین اتفاقی برای هر کسی به شکلی رخ میدهد، همانطور که برخی از مسیحیان با ایمان گزارش دادند که ندای خداوند را شنیدند که به آنها گفته زندگی خاص کنند.
پس شما هم به جای اینکه انرژی خود را برای همرنگ شدن با جماعت صرف کنید، به ندای درونتان گوش بدهید.
یادگیری یک اصل مهم در کتاب چیرگی
به جای توجه به درآمد احتمالی حاصل از یک کار، بر یادگیری تمرکز کنید. بسیاری از مردم در زمان انتخاب یک رشته یا حرفه، بیش از هر چیز به درآمد و پاداشهای مالی آن توجه میکنند، اما باید در هنگام انتخاب به دستاوردهای دیگر هم دقت کنید. به عنوان مثال، شغلی که در آن فرصت یادگیری داشته باشید، برای تجربه کردن ارزشمند است. حتی اگر آن کار چشمگیر نباشد، باز هم به خاطر شانس یادگیری گزینه خوبی برای انتخاب است.
چون موقعیتهای شغلی پرافتخارتر و با درآمد بیشتر بعدها هم وجود خواهند داشت. در عین حال، دانش تجربی که در سالهای اولیه اشتغال از این کارهای کم درآمد به دست میآورید، در سالهای بعد به شما کمک میکند تا به جایگاههای بالاتری برسید. معروف فردی راج را در نظر بگیرید. او تصمیم گرفت که بدون دریافت پول در یک باشگاه بوکس کار کند و در عوض از وقتش برای پرورش مهارتهای لازم برای حرفه تخصصی استفاده کند.
بسیاری از نوابغ دیگر هم در سالهای اولیه زندگیشان تصمیم مشابهی گرفتند. مثلاً چارلز داروین در جوانی یک موقعیت بسیار خوب در دانشکده پزشکی و نیز شغلی پردرآمد در کلیسا را رد کرد. در عوض، پدرش را قانع کرد تا به او اجازه بدهد بدون دریافت حقوق به عنوان یک طبیعیدان با کشتی اچاماس بیگل به سفر تحقیقاتی برود. او در آنجا فرصت داشت تا روی گیاهان و حیوانات غیر بومی تحقیق و مطالعه کند. سرانجام مشاهدات داروین در حین این سفر پژوهشی به او در ارائه نظریه تکامل کمک شایانی کرد. یا بنجامین فرانکلین را در نظر بگیرید. او به جای اینکه کسب و کار میراثی و پرسود صابونسازی و شمعسازی را دنبال کند، تصمیم گرفت در چاپخانه کار کند. هرچند در دوره کارآموزی نتوانست درآمد زیادی کسب کند، اما فرانکلین از این موقعیت برای یادگیری مهارت نوشتن بهره گرفت، توانایی که بعدها نتایج خارقالعادهای برای او به بار آورد..
بنابراین یادتان باشد که وقتی به دنبال فرصتهای کارآموزی هستید و یا برای اولین بار به دنبال شغل میگردید، تنها به مسائل مالی و درآمدی توجه نکنید، بلکه موقعیتهایی را جستجو کنید که به شما در کسب دانش و مهارت کمک کنند. تجربه فعالیت در چنین مشاغلی دستاوردهای مالی زیادی را در آینده برایتان فراهم میکند. بهترین روش برای یادگیری دانش و مهارت، بهرهمندی از یک راهنمای خردمند است تا راه را به شما نشان بدهد.
یادگیری موضوعات جدید همیشه با چالشهایی همراه است، اما شما میتوانید با چند اقدام ساده فرایند یادگیری خود را تسهیل کرده و از پس مسائل بربیایید. وقتی تلاش میکنیم تا خودمان به تنهایی موضوع جدیدی را یاد بگیریم، اشتباهاتی را مرتکب میشویم؛ خطاهایی که قابل پیشگیری هستند. اما از آنجا که در مسیر یادگیریمان تنها هستیم، مجبوریم زمان زیادی را برای پیدا کردن راه صحیح انجام کارها صرف کنیم. نتیجه این میشود که وقت و منابع خود را هدر میدهیم.
سفر به سوی برتری: هنر پیشیگرفتن از استاد
بهرهمندی از یک راهنمای خردمند، راهکار جلوگیری از این اتفاقات است. چنین فردی شما را در مسیر درست هدایت میکند و به شما کمک میکند تا از وقت و منابع خود به شکل کارآمدتری استفاده کنید. فرض کنید که به عنوان مدیر یک بخش استخدام شدید. هدایت تیم و کارکنان جدید میتواند بسیار دشوار و چالشبرانگیز باشد. هر یک از ما بدون کمک راهنمای مناسب برای مدیریت شرایط جدید به زمان زیادی نیاز داریم.
این وضعیت مانند رفتن به یک شهر جدید و تلاش برای پیدا کردن ایستگاه مترو است. قطعاً خود شما میتوانید با گشتزنی در خیابانهای شهر، سرانجام ایستگاه مترو را پیدا کنید، اما با سوالی ساده از یکی از افراد محلی میتوانید از همان ابتدا در وقت و انرژی خود صرفهجویی کنید. البته در یک رابطه استاد-شاگردی، تنها شما نیستید که منفعتی کسب میکنید. این روابط معمولاً هم به نفع استاد و هم به نفع شاگرد است.
راهنما به شاگردش مانند نسخه جوانتر از خودش مینگرد و تلاش میکند تا با سرمایهگذاری بر ذهن و جان شاگرد، او را به سمت اهدافش هدایت کند. شاگرد هم راهنمای خود را به دیده تحصیل مینگرد و هر آنچه از راهنما میبیند و میشنود را با گوش جان درک میکند. البته پیشرفت شما به عنوان یک کارآموز محدود به راهنماییهای استادتان نمیشود. بسیاری از نوابغ از اساتید و راهنمایان خود پیشی گرفتهاند. یکی از مشهورترین افراد، اسکندر کبیر است.
اسکندر شاگرد ارسطو بود، اما ضمن یادگیری دانش ارسطو در زمینه فرمانروایی و کشورگشایی و ترکیب آن دانش با تجربیات خود، توانست از استاد خود سبقت بگیرد. شاید شما هم مانند بسیاری از دانشجویان و کارآموزان به دنبال پیدا کردن راهنمای اندیشمندی باشید که به شما آموزش بدهد، اما فراموش نکنید که هدف نهایی شما باید این باشد که از استاد خود پیشی بگیرید.
قرار نیست تا ابد کار آموز بمانید
بعد از اینکه دوران کارآموزی را به پایان رساندید، تلاش کنید تا آنچه آموختهاید را به چالش بکشید و طرحی نو بیندازید. در دوران کارآموزی فرصت دارید تا مهمترین جنبههای رشته خود را بیاموزید، اما هیچکس نمیتواند تا ابد کارآموز بماند. پس بعد از این دوره باید چه کاری انجام دهید؟ حال وقت آن رسیده که آنچه آموختهاید را به چالش بکشید و با ذهنی باز آموختههای خود را بازآفرینی کنید.
همه انسانها در دوران کودکی کاملاً آزادانه و بدون چارچوب فکر میکنند. قوانین را میشکنند و چیزهای نو خلق میکنند. به نظر یک کودک، هر چیزی امکانپذیر است. کودکان چیزی را نادیده نمیگیرند و همه چیز را زیر سوال میبرند. مثلاً به راحتی میپرسند که چرا آسمان آبی است یا آن کسی که در آینه به من زل زده کیست. کودکان همچنین به انواع موجودات ما برای طبیعی و داستانهای جادویی باور دارند و بدون هیچ تلاشی میتوانند دنیاهای خیالی خود را تجسم کنند.
درباره ناشناختهها و برخورداری از ذهنی باز و آزاد، بخشی از طبیعت انسان است. مثلاً وقتی از کشوری جدید بازدید میکنیم و نمیتوانیم از دانستهها و تجربیات قدیمیمان استفاده کنیم، مجبور میشویم با ذهن باز به اطرافمان بنگریم و از نو یاد بگیریم. پس بعد از دوران کارآموزی هم باید با ذهنی آزاد و جسارتی فراوان، چارچوبهای ذهنی خود را در هم بشکنیم و آموختههای خود را زیر سوال ببریم. این همان عاملی است که باعث رشد شما در حوزه فعالیتتان و رسیدن به جایگاه استادی میشود.
همه اساتید اثرگذار تاریخ شیوه خلاقانه خود را ایجاد کردند و به این ترتیب اثری منحصر به فرد از خود به جای گذاشتند. مثلاً بعد از اینکه در نواختن آهنگهای قدیمی و تکراری خسته شدند، دست به خلق آثار شگفتانگیز موسیقی خود زدند. آنها آنچه را که آموخته بودند با نوآوریهای خود در هم آمیختند و اثری نو خلق کردند. بنابراین شجاع باشید و به روشهای جدید فکر کنید. قوانین را بشکنید و خارج از چارچوب فکر کنید.
چگونه مغز خود را برای نوآوری آماده کنیم؟
اگر این جسارت را به خرج ندهید، روزی خود را گرفتار در غل و زنجیر کارهای عادی و بدون خلاقیت خواهید دید. با آموزش ذهن خود برای استفاده از روشهای خلاقانه، مصائب را به شیوههای جدید حل کنید. کدام یک از ما دوست ندارد که راهکارهای خلاقانه برای یک مسئله پیدا کند؟ همه ما مشتاقیم تا مسائل را به شیوه جدید حل کنیم. خوشبختانه این مهارت قابل یادگیری است.
ابتدا باید ذهن خود را از بند و زنجیره دانستههای قدیمی آزاد کنیم. تمایل داریم در چارچوبهای قدیمی فکر کنیم. همه انسانها به سرعت برده عادات خود میشوند و سپس بدون اندکی تعمق کارهایشان را تکرار میکنند. طبیعی است که وقتی روشی خاص در شرایطی جواب بدهد، دوست داریم همان شیوه را در همه حوزهها به کار بگیریم و احتمالاً از خود نمیپرسیم که آیا این راهکار بهترین راهی است که میتوانیم به کمک آن این مسئله را حل کنیم یا خیر.
به طور مشابه، استانداردها و عرفی که فرهنگ ما به آن وابسته است، شاید برای ارتباط سریع و کاربردی در جامعه ضروری باشد، اما به شدت پتانسیل ما برای تفکر خلاق و نوآورانه را محدود میکند. برای مثال، ما برای شناسایی سریع هر چیزی از تمایزهای دوتایی مشخص استفاده میکنیم، مثلاً زن و مرد، ذهن و جسم، افسانه و واقعیت. اما وقتی به استفاده از این مفاهیم عادت کنیم، آنگاه حساسیت خود را نسبت به ریزهکاریهای پنهان در آنها از دست میدهیم.
دومین کاری که باید برای ارتقای تفکر خلاق انجام دهیم این است که مغز خود را آموزش دهیم تا ارتباطات و اتصالات جدید و حتی نامعمولی بین موضوعات مختلف ایجاد کند. در یک تحقیق مشخص شده که بعد از ۱۰ هزار ساعت تمرین در یک رشته، مغز از نظر کیفی تغییر میکند و بین حوزههای غیر مرتبط قبلی اتصال ایجاد میکند. این قابلیت باعث میشود شما بتوانید به سرعت هر نوع مشکلی را در آن حوزه به شکلی جدید و زاویه بازتر ببینید.
این موضوع را به بهترین شکل میتوان در توانایی انسان برای حل یک مسئله خاص در حالی که به ظاهر به موضوعی کاملاً متفاوت فکر میکند، نشان داد. آیا تا به حال در حین حمام کردن یا پیادهروی راهحل مسئلهای را پیدا کردهاید؟ انیشتین وقتی روی مسائل نظری فکر میکرد، ویولن میزد و معتقد بود که نواختن ویولن او را به راهحل مسئله میرساند. بنابراین تصور نکنید که انسانها یا متفکران خلاق میشوند یا موجوداتی بدون خلاقیت. ما میتوانیم مغز خود را کنترل کرده و آموزش دهیم.
بنابراین شما هم با دنبال کردن گامهای گفته شده، خیلی سریعتر از آنچه که تصور میکردید به ذهنی باز و خلاق دست خواهید یافت. در بخش بعدی مفهوم دقیق استادی را خواهیم شناخت.
ذهن و بدن: دو روی یک سکه در مسیر استادی
برای رسیدن به درجه استادی، باید مهارتی را آنقدر تمرین کنید که ذهن و بدنتان به طور خودکار در زمان انجام آن فعالیت با هم هماهنگ و یکی شوند. استادی دقیقاً به چه معناست؟ ممکن است تا به حال شرایط پرتنشی را تجربه کرده باشید که در آن بدنتان بلافاصله و به طور خودکار به فرمانهای ذهنتان پاسخ میدهد. یکی شدن ذهن و بدن استادان را قادر میسازد تا به جای توجه به جزئیات، تصویر بزرگتری از موقعیت درک کنند.
اغلب اساتید برتر در حوزههای مختلف چنین توانایی دارند. مثلاً استاد بزرگ شطرنج، بابی فیشر، میتوانست فراتر از حرکات فیزیکی رقیبش در بازی، حرکت مهرههای شطرنج را مانند میدانهای نیرو ببیند و شیوههای مختلف ادامه بازی را پیدا کند. پیانیست مشهور میتوانست به هنگام نواختن، ساختار کلی قطعه موسیقی که مینوازد را درک کند. او به کمک این مهارت قادر بود تا به شیوهای ماهرانه بخشهای مختلف یک قطعه را با هم هماهنگ و همنوا کند.
همه این اساتید به دلیلی که میان ذهن و بدنشان ایجاد کردند، قادر به انجام این کارهای شگفتانگیز هستند. البته این ارتباط در ذات همه ما وجود دارد. حتی حیوانات هم به نوعی توانایی ایجاد اتحاد میان ذهن و عملشان را دارند. مثلاً یک زنبور در همان لحظه که تصمیم میگیرد شما را نیش بزند، این کار را انجام میدهد. در واقع زنبور به دادههای حسی واکنش نشان میدهد و اعصابش به سرعت عمل میکند. او برای انجام این کار چیزی را زیر سوال نمیبرد یا تجزیه و تحلیل نمیکند.
بر اساس یک نظریه، اجداد اولیه ما نیز دارای چنین ارتباطی میان ذهن و بدنشان بودند، اما جدایی این دو زمانی رخ داد که انسان توانایی تفکر انتزاعی را به دست آورد. اجداد ما به مرور یاد گرفتند تا برخی از واکنشهای فیزیکی را که ذهنشان به آنها فرمان داده بود، سرکوب کنند. برای مثال، انسانهای امروزی در زمانی که مورد تهدید قرار میگیرند، به طور خودکار حمله یا فرار نمیکنند. آنها ابتدا سعی میکنند با صحبت کردن مسئله را حل کنند.
اما این جدایی در عین حال به معنای از دست رفتن وحدت میان ذهن و بدن است. وقتی به درجه استادی برسید، ذهن و بدن شما بار دیگر یکی و متحد میشود و شما میتوانید به سطح جدیدی از ادراک و توانایی دست پیدا کنید. البته همین حالا هم که مشغول تمرین و یادگیری در رشته خود هستید، میتوانید تلاش کنید تا به تصویر بزرگتری از هر موضوع توجه کنید و به این ترتیب به نتایج شاخصی در حوزه خود دست پیدا کنید.
سخن پایانی خلاصه کتاب چیرگی
برای رسیدن به درجه استادی، باید ندای درونی منحصر به فرد خود را پیدا کنید. بیشتر و بیشتر از قبل مطالعه کنید و در دوران کارآموزی از راهنمای خود مطالب زیادی یاد بگیرید و در آخر نیز شیوه تفکر مستقل و خلاقانهای را برای خود ایجاد کنید. مطالعه زندگی اساتید بزرگ میتواند نگاه شما به این موضوع را ارتقا دهد.
در دوران کارآموزیتان نباید به فکر موقعیت آنی یا کسب درآمد سریع باشید، بلکه هدف شما باید یادگیری بیشتر از اساتیدتان باشد. همچنین به خاطر بسپارید که بهترین راه برای کسب مهارت در یک حوزه، بهرهمندی از یک راهنمای خبره است. برای تقویت تفکر خلاق در یک رشته نیز باید بعد از اتمام دوره کارآموزی، جسارت لازم برای به چالش کشیدن آموختههای قبلی خود را داشته باشید و تلاش کنید تا با نوآوری و خلاقیت، شیوه منحصر به فرد خود را خلق کنید.
سعی کنید تا با آموزش ذهن خود برای هر مسئله، راهکاری خلاقانه و جدید کشف کنید. و در نهایت، برای دستیابی به درجه استادی، یک مهارت را آنقدر تمرین کنید تا ذهن و جسم شما در هنگام انجام آن با هم یکی شوند. به این ترتیب میتوانید به جای توجه به جزئیات، تصویری بزرگتر و کلی از آنچه در حال انجامش هستید را درک کنید.
خرید اینترنتی کتاب چیرگی
با خرید نسخه اصلی کتاب چیرگی،میتوانید چالشها را به فرصتها تبدیل کنید و به نتایج برجستهای دست یابید.
نسخه اصلی کتاب چیرگی شامل ابزارها و استراتژیهای کاربردی است که به مدیران کمک میکند تا در دنیای پیچیده کسبوکار امروز به موفقیت برسند.
فرصت را از دست ندهید! درصورت نیاز و برای خرید کتاب چیرگی با تخفیف از فروشگاه کتاب خلاصینو روی لینک زیر کلیک کنید.