کتاب چگونه کمالگرا نباشیم به انگلیسی (How to Be an Imperfectionist) به قلم استفان گایز، راهکارهایی عملی و مؤثر برای رهایی از این الگوی فکری ارائه میدهد. این کتاب مسیر تازهای به سوی خودباوری، زندگی بدون ترس و رهایی از کمالگرایی را به شما معرفی میکند. در خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم، به بررسی خلاصهای از این کتاب میپردازیم و نکات کلیدی آن را برای شما بازگو میکنیم.
فصل اول خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
در دنیایی که مدام سعی دارد شما را به چیزی غیر از خودتان تبدیل کند، بزرگترین دستاورد این است که خودتان باشید. کمالگرایی به عنوان یک ویژگی، در واقع میتواند به ناکارآمدی منجر شود. بسیاری از ما به نوعی کمالگرا هستیم و این موضوع میتواند مشکلات جدی روانی ایجاد کند، از جمله افسردگی و اضطراب.
کمالگرایی به ما این احساس را میدهد که باید در همه چیز بینقص باشیم، اما این انتظار غیرواقعی میتواند ما را به سمت انفعال سوق دهد. افراد کمالگرا معمولاً از ترس شکست و انتقاد، از اقدام کردن خودداری میکنند. این کتاب به بررسی ریشههای کمالگرایی و ارائه راهکارهایی برای غلبه بر آن میپردازد.
نویسنده به ما یادآوری میکند که کمالگرایی یک اختلال ذهنی است و نباید به آن به عنوان یک ویژگی مثبت نگاه کرد. او به بررسی مقیاسهای مختلف کمالگرایی میپردازد و تأکید میکند که باید به دنبال راهحلهایی برای مقابله با انتظارات غیرواقعی، نشخوار فکری، و نیاز به تأیید باشیم.
در نهایت، نویسنده ما را دعوت میکند تا به جای تمرکز بر کمال، به سمت ناکمگرایی حرکت کنیم و از تجربیات خود درس بگیریم. این تغییر نگرش میتواند به ما کمک کند تا زندگی بهتری داشته باشیم و از لحظات زندگی لذت ببریم.
فصل دوم خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
کمالگرایی مانند بستنی است؛ تنوع زیادی از طعمهای منحصر به فرد دارد، اما پایه آن همیشه شیر و شکر است. این فصل به بررسی کمالگرایی میپردازد و نشان میدهد که افراد از سه نوع استاندارد کمالگرایی پیروی میکنند: شرایط، کیفیت و کمیت.
کمالگرایی شرایطی به معنای کاهش موقعیتهایی است که فرد در آنها اقدام میکند. مثلاً فردی میتواند در مکانهای غیرمعمول مانند کلیسا یا مهمانی ورزش کند. همچنین، زمان ورزش نیز مهم است؛ اگر فردی فقط در ساعات خاصی ورزش کند، گزینههایش محدود میشود. همچنین، برخی افراد به دلیل عدم دسترسی به تجهیزات خاص از اقدام خودداری میکنند، در حالی که بدن خود تنها وسیله لازم برای ورزش است.
کمالگرایی کیفیت به تمایل بیوقفه برای دستیابی به کیفیت بیعیب و نقص اشاره دارد. این نوع کمالگرایی میتواند در محل کار یا زندگی خانوادگی مشکلساز شود. در مقابل، کمالگرایی کمیت به عدم رضایت از یک عمل به خاطر کمتر بودن آن از یک آستانه عددی اشاره دارد. بسیاری از مردم به دنبال رسیدن به کمیت عالی هستند و این نوع کمالگرایی به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است.
در نهایت، کمالگرایی به اندازه هدف یکی از قویترین شاخصهای آن است و افراد ناآگاهانه با کپیبرداری از اندازه هدف اطرافیان خود، کمالگرا میشوند.
کمالگرایی: چالشها و ریشههای آن
هر هدف عادی از نظر کمیت، کمالگرایانه است و تقریباً همه افراد چنین اهدافی دارند؛ مانند کاهش وزن ۳۰ پوندی در ۶ ماه یا نوشتن یک کتاب در سال. این اهداف غیرممکن نیستند، اما نشاندهنده این هستند که پیشرفتهای کوچک کافی نیستند. وقتی من کمالگرا بودم، ورزش کردن باید حداقل ۲۰۰ دقیقه طول میکشید و هر مقدار کمتر، شکست محسوب میشد. این دیدگاه دو قطبی ما را به سمت کمالگرایی سوق میدهد و موفقیتهای کوچک را نادیده میگیرد.
ما مرتکب خطای بزرگی میشویم که موفقیتهای کوچک را به عنوان شکست در نظر میگیریم. کمالگراها فقط پیروزیهای بزرگ و بینقص را میخواهند و این طرز فکر میتواند کشنده باشد. تعیین اندازه اهداف بزرگ با حدود مشخص، طرز فکری عامیانه است که کمالگرایی را تشدید میکند. وقتی در رسیدن به این اهداف شکست میخوریم، احساس گناه و شرم به سراغمان میآید و دوباره به اسارت قبلی خود برمیگردیم.
کمالگرایی میتواند ناشی از عدم اعتماد به نفس باشد. افرادی که اعتماد به نفس خوبی دارند، کمتر کمالگرا میشوند. این افراد به نکات مثبت خود توجه میکنند و معایب خود را نادیده میگیرند. در مقابل، افرادی که خود را ضعیفتر میدانند، به شدت به عیبهای خود حساس میشوند و این موضوع میتواند باعث واکنشهای تهاجمی یا منفعلانه شود.
عقده خودکمبینی نیز در این زمینه نقش دارد و میتواند به منفیگرایی منجر شود. هر اشتباهی به عنوان مدرک زیر ذرهبین میرود و احساسات منفی را تأیید میکند. تنها امنیت واقعی این است که خود را با معایبتان بپذیرید و در برابر انتقادات با قدرت از خود دفاع کنید. اگر خود را پایینتر از دیگران فرض کنید، به ارزیابی ناعادلانه از خود و دیگران میرسید.
کمالگرایی: ریشهها، پیامدها و چالشها
وقتی به دیگران نگاه میکنید، ممکن است آنها را بینقص و خود را پایینتر از حد متوسط ببینید. این دیدگاه نادرست میتواند منجر به عقده حقارت شود و باعث رفتارهای کمالگرایانه شود. افرادی که از زندگی خود ناراضی هستند، بیشتر به کمالگرایی گرایش پیدا میکنند، زیرا تلاش میکنند تا با استانداردهای غیرمنطقی خود را تطبیق دهند.
والدین و مدارس نیز میتوانند نقش مهمی در شکلگیری این طرز فکر داشته باشند. وقتی والدین از فرزندان خود انتظار کمال دارند و نمرات عالی را تنها معیار موفقیت میدانند، این نگرش به کمالگرایی در آنها دامن میزند. این مسئله میتواند به ترس و عدم اطمینان منجر شود و باعث شود افراد از تلاش برای دستیابی به اهداف خود منصرف شوند.
کمالگرایی به عنوان یک سپر محافظتی عمل میکند که افراد را از آسیبهای احتمالی دور نگه میدارد، اما در واقع آنها را از دیده شدن و تجربههای واقعی زندگی باز میدارد. این نوع رفتار میتواند به انفعال و عدم پیشرفت منجر شود. در نهایت، کمالگرایی میتواند به دو نوع افراطی و فلج شده تقسیم شود. کمالگرایان افراطی هرگز راضی نمیشوند و به دنبال بهبود مداوم هستند، در حالی که کمالگرایان فلج شده به دلیل ترس از شکست از اقدام بازمیمانند.
فصل سوم خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
کمالگرایی ممکن است در ابتدا به عنوان یک انگیزه برای برتری به نظر برسد، اما در واقع میتواند روحیه شما را تضعیف کند. این نوع تفکر مانند سم عمل میکند که در دوزهای کم ممکن است نادیده گرفته شود، اما در دوزهای بالا میتواند خطرناک باشد. تحقیقات نشان دادهاند که افرادی با تمایلات کمالگرایانه بیشتر در معرض افسردگی و حتی خودکشی قرار دارند.
با این حال، کمالگرایی به طور کلی بد نیست. برخی جنبههای آن میتوانند مثبت باشند، مانند تلاش برای برتری. اما کمالگرایی روانرنجور میتواند باعث نارضایتی شود، زیرا افراد هرگز احساس رضایت نمیکنند. در اینجا مهم است که تفاوت بین کمالگرایی سالم و ناسالم را درک کنیم.
کمالگرایی میتواند به انفعال منجر شود، به ویژه در افرادی که به تماشای تلویزیون تمایل دارند. این نوع رفتار به جای فعالیتهای سازنده، افراد را به سمت فعالیتهای غیر فعال سوق میدهد. همچنین، کمالگرایی میتواند عملکرد را تحت تأثیر قرار دهد، زیرا تمرکز بیش از حد بر روی جزئیات میتواند خلاقیت و تمرکز را کاهش دهد.
خود ناتوانسازی یکی از تکنیکهایی است که کمالگرایان برای محافظت از خود در برابر شکست استفاده میکنند. این رفتار میتواند بهانههایی برای عدم موفقیت فراهم کند، اما در واقع به پیشرفت آسیب میزند. بنابراین، کمالگرایی میتواند به دو صورت مثبت و منفی وجود داشته باشد و مهم است که به جنبههای مضر آن توجه کنیم.
چالشی برای رشد و موفقیت
کمالگرایی میتواند به شما این امکان را بدهد که در کنار شکستهایتان احساس برتری کنید، اما در عین حال مانع موفقیتتان نیز میشود. به جای اینکه زندگیتان را با ریسک و چالشها پر کنید، به سمت زندگی امن و بیخطر میروید. این نوع تفکر میتواند به شما بهانههایی بدهد تا از انجام کارهایی که واقعاً دوست دارید، اجتناب کنید.
برای رشد در هر زمینهای، باید با عدم اطمینان و ناراحتی روبهرو شوید. به عنوان مثال، برای قویتر شدن از نظر بدنی، باید وزنههای سنگین بلند کنید و این کار میتواند ناراحتکننده باشد. اما این ناراحتی و چالشها هستند که ما را قویتر میکنند. افرادی که در زندگی با چالشها روبرو میشوند، در نهایت انعطافپذیری بیشتری پیدا میکنند.
کمالگرایی میتواند به خود ناتوانسازی منجر شود، جایی که افراد به دنبال بهانههایی برای عدم موفقیت هستند. این رفتار معمولاً در زمینههایی که برای ما اهمیت دارند، مانند کار، عشق و روابط اجتماعی، بروز میکند. ما فقط زمانی که به چیزی اهمیت میدهیم، خود ناتوانسازی میکنیم.
در نهایت، کمالگرایی به عنوان یک عادت نامشهود میتواند زندگی ما را مختل کند. این عادت به ما میگوید که تنها کمال کافی است، اما این تفکر باعث میشود که هیچ چیز در زندگیمان کافی به نظر نرسد. برای تغییر این وضعیت، باید به عادتهای خود توجه کنیم و به جای تلاش برای کمال، به سمت رشد و پیشرفت حرکت کنیم.
تغییر پایدار نیاز به تکرار و تمرین دارد، نه فقط انگیزههای زودگذر. احساسات، انگیزه و عمل با یکدیگر در ارتباط هستند و برای ایجاد تغییر واقعی، باید به این ارتباط توجه کنیم.
برای مثال تصور کنید یک زن و شوهر عاشق هم هستند، اما شوهر به همسرش میگوید که میخواهد او را طلاق دهد. زن از او میخواهد که هر روز صبح او را در آغوش بگیرد، درست مثل روز عروسی. شوهر با این درخواست موافقت میکند و به مرور زمان، این عمل باعث میشود که عشق بین آنها دوباره زنده شود. این نشان میدهد که عمل ما تأثیر عمیقی بر احساساتمان دارد.
قدرت عمل: چگونه رفتارهای کوچک میتوانند احساسات ما را تغییر دهند
تحقیقات نشان دادهاند که حتی تغییرات کوچک در رفتار میتواند تأثیرات عمیقی بر احساسات ما بگذارد. برای مثال، در یک آزمایش، افرادی که ژستهای قدرتمند داشتند، افزایش تستوسترون و کاهش کورتیزول را تجربه کردند که باعث افزایش اعتماد به نفس و کاهش استرس میشود. این نشان میدهد که عمل میتواند بر احساسات ما تأثیر بگذارد.
بسیاری از افراد تلاش میکنند تا با فکر کردن به اهداف خود، انگیزه پیدا کنند، اما این روش معمولاً ناکارآمد است. عمل کردن به جای فکر کردن، راه بهتری برای ایجاد انگیزه و تغییر احساسات است. وقتی که به عمل میپردازید، احساسات به دنبال آن میآیند.
عادتها نیز نقش مهمی در این فرآیند دارند. وقتی یک رفتار به عادت تبدیل میشود، احساسات ما نسبت به آن کاهش مییابد و این میتواند باعث شود که افراد از اهداف خود دست بکشند. بنابراین، برای ایجاد تغییرات پایدار، باید به جای تکیه بر انگیزه، بر روی عمل تمرکز کنیم.
در نهایت، برای موفقیت در هر زمینهای، باید به رفتارهای هدفمند توجه کنیم و بدانیم که چه اقداماتی منجر به نتایج مطلوب میشود. این موضوع در مورد کمالگرایی نیز صدق میکند و در ادامه به راهحلهای عملی برای مقابله با آن خواهیم پرداخت.
فصل چهارم خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
ناکاملگرایی به معنای آزادی است و نه تنبلی یا بیتوجهی به پیشرفت. این نگرش به ما اجازه میدهد که کارهای خوب را انجام دهیم بدون اینکه به کمال فکر کنیم. در واقع، پذیرش ناکامل بودن میتواند ما را به نتایج بهتری برساند. تحقیقات نشان میدهند که کمالگرایان معمولاً در کارهای خود ضعیفتر عمل میکنند.
پذیرش ناکاملگرایی به ما کمک میکند تا از استرس کاسته و به زندگیمان رنگ و لذت بیشتری ببخشیم. این نگرش به ما اجازه میدهد که با آرامش و اعتماد به نفس بیشتری به جلو برویم و از فرصتهای جدید بهرهبرداری کنیم.
زیبایی ناکامل بودن در همه جا وجود دارد. به عنوان مثال، الماسها از کربنهای زشت به سنگهای زیبا تبدیل میشوند. این فرآیند نیاز به زمان و تلاش دارد. بنابراین، برای رسیدن به موفقیت، باید از کمالگرایی فاصله بگیریم و به جای آن، بر روی تلاش و پیشرفت تمرکز کنیم.
افرادی که با ناکاملگرایی زندگی میکنند، معمولاً محبوبتر و جذابتر هستند. آنها به راحتی از زندگی لذت میبرند و به دیگران نشان میدهند که نقصهایشان مانع از موفقیتشان نمیشود. در نهایت، تلاش به جای کمال میتواند به عنوان یک شعار زندگی مورد استفاده قرار گیرد و به ما کمک کند تا با دیگران ارتباط بهتری برقرار کنیم.
پذیرش ناکامل بودن
زمانی که دیگران شما را تعریف میکنند، تأثیر بیشتری بر مخاطب دارند. به همین دلیل است که معمولاً سخنرانان توسط شخص دیگری معرفی میشوند. اگر کسی از خود بگوید چقدر برجسته است، مخاطب تمایل دارد جلسه را ترک کند. فروتنی و پذیرش ناکامل بودن باعث میشود که مردم شما را بیشتر دوست داشته باشند.
ناکاملگرایی یک فرایند چند مرحلهای است که در هر مرحله ممکن است کمالگرایی وارد عمل شود و همه چیز را خراب کند. این مراحل شامل افکار ناکامل، تصمیمات ناکامل، عملکرد ناکامل، سازگاری ناکامل و در نهایت نتایج ناکامل اما موفق است. به عنوان مثال، نویسندهای که وبلاگی راهاندازی میکند، ممکن است با تردیدها و ناکامیها مواجه شود، اما با پذیرش ناکامل بودن و سازگاری با شرایط، میتواند به موفقیت دست یابد.
برای تبدیل شدن به یک ناکمگرا، باید به نکات زیر توجه کنید:
- کمتر به نتایج اهمیت دهید و بیشتر به انجام کار.
- کمتر به مشکلات اهمیت دهید و به پیشرفت توجه کنید.
- کمتر به نظرات دیگران اهمیت دهید و به خودتان و اهدافتان تمرکز کنید.
- کمتر به انجام صحیح کار اهمیت دهید و بیشتر به انجام کار توجه کنید.
- کمتر به شکست اهمیت دهید و به موفقیت توجه کنید.
- کمتر به زمانبندی اهمیت دهید و بیشتر به انجام کار توجه کنید.
این رویکرد به شما کمک میکند تا آرامش بیشتری داشته باشید و ذهنتان را برای تمرکز آماده کنید. در نهایت، ناکامل بودن به شما این امکان را میدهد که از زندگی لذت ببرید و به جلو حرکت کنید، بدون اینکه نگران کمال باشید.
فصل پنجم خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
انتظارات ما به شدت بر احساساتمان تأثیر میگذارد. کمالگرایی معمولاً منجر به احساساتی مانند گناه، اضطراب و حقارت میشود، در حالی که ناکاملگرایی احساس رضایت و آرامش را به ارمغان میآورد. وقتی انتظارات ما برآورده میشود، احساس خوشحالی میکنیم و وقتی که برآورده نمیشود، ناامید میشویم. انتظارات دقیقاً نسخه ضعیف اهداف هستند و میتوانند به راحتی بر احساسات ما تأثیر بگذارند.
مردم دو نوع انتظار دارند: عمومی و خاص. انتظارات عمومی باید بالا باشد تا به خوشبینی و رشد کمک کند، در حالی که انتظارات خاص باید پایین باشد تا از ناامیدی جلوگیری کند. کمالگرایان معمولاً انتظارات خاص بالایی دارند که به ندرت برآورده میشود و این موضوع باعث کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس آنها میشود.
به جای اینکه به انتظارات خاص وابسته باشیم، باید به انتظارات عمومی مثبت توجه کنیم و بپذیریم که نقصها و اشتباهات در زندگی طبیعی هستند. این رویکرد به ما کمک میکند تا در تعاملات اجتماعی و دیگر زمینهها احساس راحتی بیشتری داشته باشیم و از زندگی لذت ببریم.
باید یاد بگیریم که زندگی هرگز کامل نیست و این نقصها بخشی از تجربه انسانی ما هستند. با پذیرش ناکامل بودن و تمرکز بر آنچه که داریم، میتوانیم احساس رضایت بیشتری داشته باشیم و از زندگیمان لذت ببریم.
کمالگرایی و انتظارات غیرواقعی
کمالگرایان همواره در جستجوی رضایت از کارهایی هستند که انجام میدهند، اما این رضایت میتواند از تغییر در نوع فکر کردن به دست آید. وقتی میگویید “چندان کافی نیست”، این احساس ناشی از تلاش برای به دست آوردن بیشتر است، در حالی که “اصلاً کافی نیست” با اضطراب و ناامیدی همراه است. برای شناسایی این دو نگرش، باید احساسات ناشی از آنها را بررسی کنید.
برای تغییر این طرز فکر، باید معیارهای واقعی برای آنچه که میخواهید به دست آورید، تعیین کنید. به جای انتظار برای شرایط ایدهآل، باید شاخصها را پایین بیاورید و به انجام کارها بپردازید. این کار به شما کمک میکند تا فرصتهای بیشتری را از دست ندهید و به تدریج عادتهای مثبت را در زندگیتان ایجاد کنید.
تمرکز بر فرآیند به جای نتایج نیز یک استراتژی کلیدی است. وقتی بر روی فرآیند تمرکز میکنید، نتایج خود به خود به دست میآیند و این کار به شما اجازه میدهد تا از فشار و استرس ناشی از انتظارات غیرواقعی رها شوید. به جای اینکه به نتایج فکر کنید، بر روی اقداماتی که میتوانید انجام دهید، تمرکز کنید.
باید یاد بگیرید که به شرایط فعلی و نتایج بالقوه بیتفاوت باشید و به جای آن، بر روی روند کار وسواس داشته باشید. این تغییر نگرش به شما کمک میکند تا از زندگی لذت ببرید و به اهدافتان نزدیکتر شوید.
فصل ششم خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
نشخوار فکری به نظر میرسد که مفید باشد، اما در واقع هیچ اقدام مثبتی به دنبال ندارد و فرد را از حرکت به سمت راه حلها باز میدارد. این نوع تفکر، شکلی از کمالگرایی است که در آن فرد به طور وسواسگونه بر مشکلات و اشتباهات خود تمرکز میکند. نشخوار فکری معمولاً با انتظارات اجتماعی بالا و خودانتقادی همراه است.
برای غلبه بر نشخوار فکری، باید باورهایی که آن را ایجاد میکند شناسایی کنیم. پذیرش هزینههای از دست رفته، درک شانس در مقابل شکست، تمرکز بر زمان حال، اصلاح مکالمات درونی و اقدام در حوزههای مختلف از جمله راهکارها هستند. پذیرش به معنای قبول واقعیت و حرکت به جلو است، حتی اگر این واقعیت دردناک باشد.
مسائل قابل رفع باید پذیرفته شوند و فرد باید دوباره تلاش کند. به جای تمرکز بر افکار منفی، باید به سمت اقدام و بهبود حرکت کرد. همچنین، باید بین شانس و شکست تمایز قائل شد. شانس به معنای نتایج تصادفی است و نباید به عنوان شکست در نظر گرفته شود. شکست واقعی، فرصتی برای یادگیری و بهبود است.
تغییر لحن مکالمه با خود نیز میتواند به کاهش نشخوار فکری کمک کند. به جای استفاده از کلمات منفی و انتقادی، باید با خود به شیوهای دوستانهتر صحبت کرد. این تغییر در لحن میتواند به بهبود رابطه فرد با خود و کاهش نشخوار فکری منجر شود. در نهایت، باید یاد بگیریم که چگونه با خودمان به گونهای مثبت و حمایتگرانه ارتباط برقرار کنیم.
غلبه بر نشخوار فکری و اقدام
نشخوار فکری میتواند به یک عادت مضر تبدیل شود که فرد را از حرکت به جلو باز میدارد. وقتی در حال نشخوار فکری هستید، به خودتان ۳۳۰ ثانیه فرصت دهید تا بفهمید چرا این کار را انجام دادهاید. یادآوری کنید که هیچکس کامل نیست و درک عمیقتری از خود قبلیتان به شما کمک میکند تا کمتر خود را قضاوت کنید.
به جای استفاده از کلمه “باید”، از “میتوانست” استفاده کنید. این تغییر در زبان به شما احساس آزادی و امکانپذیری میدهد و به شما کمک میکند تا از پشیمانی رها شوید. پذیرش گذشته به عنوان یک واقعیت غیرقابل تغییر و تمرکز بر زمان حال میتواند به شما کمک کند تا از نشخوار فکری خارج شوید.
فعال بودن یکی از کلیدهای غلبه بر نشخوار فکری است. اگر ذهن شما در گذشته باشد، نمیتوانید به طور مؤثر روی حال تمرکز کنید. با شروع کارهای کوچک و استفاده از تکنیکهای مانند شمارش معکوس یا تکنیک پومودورو، میتوانید خود را به اقدام تشویق کنید.
به عنوان مثال، اگر در مورد یک مصاحبه شغلی نشخوار میکنید، به جای تمرکز بر اشتباهات گذشته، روی فرصتهای جدید تمرکز کنید. با پذیرش نتیجه منفی و یادگیری از آن، میتوانید احساس بهتری داشته باشید و به جلو حرکت کنید. در نهایت، با تمرکز بر اقدام و یادگیری از تجربیات، میتوانید از چرخه نشخوار فکری خارج شوید و به زندگی خود ادامه دهید.
فصل هفتم خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
افرادی که به شدت به تأیید دیگران نیاز دارند، معمولاً اعتماد به نفس و عزت نفس پایینی دارند. این افراد برای اعمال خود به نظرات دیگران بیشتر از نظرات خودشان اهمیت میدهند و این موضوع میتواند بر رفتار آنها حتی در تنهایی نیز تأثیر بگذارد. برای غلبه بر این مشکل، تمرین “شورش” میتواند مفید باشد؛ یعنی به جای وابستگی به تأیید دیگران، به خودتان اعتماد کنید.
راهحلهای افزایش اعتماد به نفس شامل تمرینات عملی است. به عنوان مثال، ایستادن با ژستهای اعتماد به نفس میتواند به طور شیمیایی سطح اعتماد به نفس را افزایش دهد. این تمرینات به شما کمک میکند تا احساس اعتماد به نفس کنید، حتی اگر در ابتدا این احساس واقعی نباشد.
اعتماد به نفس یک ویژگی نسبی است و به معیارهایی که برای خود تعیین میکنید بستگی دارد. افراد ناکمگرا معمولاً معیارهای خود را به گونهای تنظیم میکنند که به آنها احساس موفقیت بدهد. به جای مقایسه خود با دیگران، باید معیارهای شخصی خود را تعیین کنید و به آنها پایبند باشید.
به عنوان مثال، اگر معیار شما برای موفقیت در ارتباطات اجتماعی، سلام کردن به دیگران باشد، این میتواند به شما کمک کند تا اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید. با رسیدن به این معیارهای کوچک، احساس موفقیت کرده و اعتماد به نفس شما به تدریج افزایش مییابد.
برای ایجاد اعتماد به نفس پایدار، باید بر روی تواناییهای خود تمرکز کنید و به تدریج آنها را تقویت کنید. انجام کارها با اعتماد به نفس نیاز به تمرین دارد و با گذشت زمان، این احساس طبیعیتر خواهد شد.
نیاز به تأیید و اعتماد به نفس
اعتماد به نفس به شما این امکان را میدهد که بدون نیاز به تأیید دیگران در شرایط مختلف راحت باشید. افرادی که به تأیید دیگران وابستهاند، معمولاً احساس ناامنی میکنند و این وابستگی میتواند مانع از آزادی عمل آنها شود. قوانین اجتماعی و انتظارات میتوانند فشار زیادی بر روی ما ایجاد کنند و ما را از انجام کارهایی که واقعاً میخواهیم باز دارند.
برای غلبه بر نیاز به تأیید، میتوانید تمرین “شورش” را انجام دهید. این به معنای انجام کارهایی است که دیگران ممکن است تأیید نکنند، اما به شما کمک میکند تا احساس آزادی و قدرت بیشتری داشته باشید. این تمرین میتواند شامل کارهایی مانند دراز کشیدن در ملأ عام، آواز خواندن در جمع، یا صحبت با غریبهها باشد. این کارها به شما کمک میکند تا از قضاوتهای دیگران رها شوید و به خودتان اجازه دهید که باشید.
خجالت و شرمندگی معمولاً ما را از انجام کارهایی که میخواهیم باز میدارد، اما این احساسات به خودی خود هیچ فایدهای ندارند. اگر بتوانید بر این احساسات غلبه کنید و به انجام کارهایی که برای شما مهم است ادامه دهید، به تدریج اعتماد به نفس شما افزایش مییابد.
در نهایت، برای اینکه بتوانید به خودتان و هویت واقعیتان نزدیکتر شوید، باید بر نیاز به تأیید دیگران شورش کنید. با تمرین این رفتارها و شکستن قوانین اجتماعی، میتوانید آزادی بیشتری در زندگی خود تجربه کنید و به تدریج از قید و بندهای تأیید دیگران رها شوید.
فصل هشتم خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
اشتباه کردن بخشی طبیعی از انسان بودن است و باید به اشتباهات به عنوان درسهای ارزشمند نگاه کنیم. داستان هیدر، دوندۀ قهرمان، نشان میدهد که چگونه با وجود زمین خوردن، میتوان به تلاش ادامه داد و در نهایت پیروز شد. موفقیت بیشتر نتیجه پشتکار است تا عدم اشتباه.
نگرانی درباره اشتباهات میتواند عملکرد ما را تحت تأثیر قرار دهد. افراد کمالگرا معمولاً در شرایطی که نگران اشتباهات هستند، بدتر عمل میکنند و این نگرانی میتواند منجر به اضطراب و ترس شود. سندرم احساس فریبکاری نیز باعث میشود افراد با وجود موفقیتهای ظاهری، احساس کنند که فریبکارند و این احساس میتواند حساسیت آنها را نسبت به اشتباهات افزایش دهد.
برای غلبه بر این نگرانیها، باید روی خود واقعیتان تمرکز کنید و اشتباهات را به عنوان بخشی از فرایند یادگیری بپذیرید. نوشتن دستاوردهای خود و یادآوری آنها میتواند به کاهش احساس فریبکاری و افزایش اعتماد به نفس کمک کند. باید بدانید که هیچ کس کامل نیست و اشتباهات بخشی از زندگی هستند.
نگرانی درباره اشتباهات و غلبه بر آن
نگرانی درباره اشتباهات میتواند به ترس از عواقب آنها منجر شود و این ترس ممکن است باعث شود که از اقدام کردن و تجربههای جدید اجتناب کنیم. برای غلبه بر این ترس، باید به آن احترام بگذاریم و با آن روبهرو شویم. رویکرد “طرز فکر دودویی” میتواند به ما کمک کند تا از کمالگرایی فاصله بگیریم و بر انجام کارها تمرکز کنیم.
تجربه شخصی من در برخورد با خانمها نشان میدهد که با استفاده از این طرز فکر، میتوانم بدون ترس از اشتباه، به راحتی سلام کنم و از این طریق به موفقیتهای کوچک دست یابم. این پیروزیهای کوچک به من اعتماد به نفس بیشتری میدهند و ترس از اشتباهات را کاهش میدهند.
در نهایت، موفقیت را باید به عنوان پیشرفت تعریف کنیم. به جای تمرکز بر اهداف بزرگ، باید به موفقیتهای کوچک و مرحلهای توجه کنیم. این تغییر در نگرش میتواند به ما کمک کند تا احساس موفقیت بیشتری داشته باشیم و از چرخههای منفی فاصله بگیریم. با این رویکرد، میتوانیم به تدریج به اهداف بزرگتر دست یابیم و زندگی بهتری بسازیم.
فصل نهم خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
تردید در اقدام معمولاً ناشی از پیشبینیهای نادرست است. وقتی که ما به انجام یک کار فکر میکنیم، ناخودآگاه آن را دشوار و ناخوشایند تصور میکنیم. این پیشبینیها غالباً اشتباه هستند و باعث میشوند که از اقدام کردن خودداری کنیم. به عنوان مثال، من همیشه فکر میکردم که یک تمرین ۳۰ دقیقهای بسیار سخت خواهد بود، اما وقتی شروع کردم، متوجه شدم که نه تنها آسان بود بلکه لذتبخش هم بود.
کمالگرایی میتواند پیشبینیهای ما را غیرواقعی کند و ما را از اقدام بازدارد. تنها راه برای فهمیدن اینکه یک کار چگونه پیش میرود، انجام آن است. وقتی شروع به عمل میکنیم، میتوانیم نقصهای پیشبینیهای خود را شناسایی کنیم و از آنها درس بگیریم.
تعویق انداختن کارها نیز نتیجه تردید در اقدام است. این به معنای عدم ورود به مرحله اجرا در تصمیمگیری است. کمالگرایی و ترس میتوانند اولویتهای ما را تغییر دهند و ما را به سمت کارهای بیاهمیت سوق دهند. این باعث میشود که کارهای ضروری را نادیده بگیریم.
برای غلبه بر این تردیدها، باید به عمل کردن متعهد شویم و از ترس از اشتباهات فاصله بگیریم. داستان دو مرد جوان که یکی کمالگرا و دیگری ناکمگرا بود، نشان میدهد که چگونه عمل کردن و تجربه واقعی میتواند به ما کمک کند تا بهتر تصمیم بگیریم. اشتباهات و ناکامیها بخشی از فرایند یادگیری هستند و ما باید از آنها بهرهبرداری کنیم تا در آینده بهتر عمل کنیم.
تصمیمگیری سریع و غلبه بر تردید
تردید در اقدام میتواند مانع از داشتن یک زندگی معنادار شود. افرادی که به طور منظم با شکست مواجه میشوند، مانند کسی که هر هفته ترد میشود، در مقایسه با کسی که هر پنج سال یک بار ترد میشود، راحتتر با این موقعیتها کنار میآیند. این به این دلیل است که مغز ما به گونهای طراحی شده که با تکرار و تجربه، بهبود مییابد.
برای غلبه بر تردید، یکی از مهارتهای کلیدی، تصمیمگیری سریع است. این مهارت میتواند با تمرین تقویت شود و به ما کمک کند تا از تحلیل بیش از حد و تعویق انداختن کارها فاصله بگیریم. به جای اینکه در جزئیات پیچیده گم شویم، باید به سادگی تصمیم بگیریم و اقدام کنیم.
قانون دو دقیقه یک راه عالی برای کاهش زمان تفکر است. اگر کاری کمتر از دو دقیقه طول میکشد، آن را فوراً انجام دهید. این کار به شما کمک میکند تا از تحلیل بیش از حد دور بمانید و سریعتر عمل کنید.
همچنین، باید به خطرات واقعی و پاداشهای احتمالی تصمیمات خود توجه کنیم. با ارزیابی نتایج مثبت و منفی، میتوانیم تصمیمات بهتری بگیریم. به یاد داشته باشید که اشتباه کردن بخشی از فرایند یادگیری است و نباید از آن ترسید.
در نهایت، تمرکز بر کمیت به جای کیفیت میتواند به ما کمک کند تا به اهداف بزرگتری دست یابیم. افرادی که به طور مداوم تلاش میکنند و از تجربیات خود درس میگیرند، موفقتر از کسانی هستند که به دنبال کمال هستند. بنابراین، با تعیین اهداف کوچک و قابل دستیابی، میتوانیم به تدریج به رویاهای بزرگتری برسیم.
پایان و فصل اخر خلاصه کتاب چگونه کمالگرا نباشیم
در این کتاب، نویسنده به ما یادآوری میکند که زیبایی در چیزهای عجیب و ناکامل نهفته است. او تأکید میکند که زندگی یک مسیر مستقیم نیست و ما باید انعطافپذیر باشیم. کمالگرایی میتواند ما را به سمت انفعال سوق دهد، در حالی که باید به حرکت ادامه دهیم و از تجربیات خود یاد بگیریم.
نویسنده از تجربیات شخصی خود در مواجهه با مشکلات و چالشها میگوید و اینکه چگونه این تجربیات او را قویتر کردهاند. او به ما میآموزد که حتی بدترین مسیرها هم ارزشمند هستند و ما باید با خیال راحت انتخاب کنیم و از خود انتقاد نکنیم.
برای تغییر طرز فکر، نویسنده پیشنهاد میکند که هر روز یک دقیقه را به فکر کردن درباره اهمیت چیزهایی که برایمان مهم است اختصاص دهیم. این کار به ما کمک میکند تا نگرش جدیدی پیدا کنیم و در نهایت این نگرش به روش پیشفرض ما تبدیل شود.
نویسنده همچنین به ما یادآوری میکند که نباید از کمالگرایی به عنوان یک انگیزه استفاده کنیم. او به تجربهای اشاره میکند که در آن پس از گفتن یک جمله نامناسب، به نشخوار فکری دچار شده است. او تأکید میکند که پاسخ ما به این نوع تجربیات مهمتر از خود رویداد است.
در نهایت، نویسنده به ما پیشنهاد میکند که انتظارات خود را تعدیل کنیم و به جای تمرکز بر نتایج، بر روی فرآیند تمرکز کنیم. این کار به ما کمک میکند تا از فشارهای غیرضروری فاصله بگیریم و به جای آن، بر روی پیشرفتهای کوچک و روزمره تمرکز کنیم. با این رویکرد، میتوانیم به تدریج به اهداف بزرگتری دست یابیم و از زندگی لذت ببریم.