خلاصه کتاب عادات کشف مستمر
فهرست

خلاصه کتاب عادات کشف مستمر

کتاب عادات کشف مستمر  (Continuous Discovery Habits) نوشته ی ترزا تورس که در سال ۲۰۲۱ منتشر شده، به کشف این موضوع می‌پردازد که چگونه مدیران تولید و طراحان می‌توانند به شکلی مستمر تأثیری مثبت بر روی زندگی مشتریان خود داشته باشند. این کتاب به بررسی یک فرایند تصمیم‌گیری بهینه برای تیم‌های تولید می‌پردازد تا بتوانند محصولاتشان را ارتقا دهند. پس اگر شما هم به عنوان یک مدیر محصول به دنبال شیوه کار جدیدی می‌گردید، از جمله کارآفرینانی هستید که در جستجوی دیدگاه جدیدی در زمینه خلاقیت می‌باشند و یا یک طراح محصول هستید، پیشنهاد می‌کنیم خلاصه کتاب عادات کشف مستمر را تا انتها بخوانید.

درباره نویسنده: ترزا تورس، طراح محصول و مشاور و سخنران است. او به شرکت‌هایی در سرتاسر دنیا کمک کرده تا تصمیمات خود را در زمینه کشف و طراحی محصولات ارتقا دهند. تورس همچنین نویسنده وبلاگ «پروداکت تاک» است.

بخش اول خلاصه کتاب عادات کشف مستمر: نیازهای در حال تغییر مشتریان خود را کشف کنید

موفق‌ترین شرکت‌ها در ارائه محصولی که مورد نیاز مشتریانشان است متخصص هستند. اما در دنیایی که به سرعت در حال تغییر است، نیازهای مشتریان نیز پیوسته در حال تکامل است. اینجاست که این خلاصه کتاب به کار شما می‌آید. شما در این خلاصه کتاب شیوه جدیدی برای پیشرفت و ارتقای محصول‌تان می‌یابید تا بتوانید جلوتر از نیازهای در حال تغییر مشتریان خود باشید.

شما شیوه‌های مجسم‌سازی موقعیت‌ها را آموخته و تفاوت مابین خروجی کسب و کار و برآمد مشتریان خود را متوجه می‌شوید. از ایده‌پردازی گرفته تا تحقیق بازار و کار تیمی، این خلاصه کتاب راهنمایی جامع برای تولید محصولات بهتری است که شما را از رقبایتان متمایز می‌کند. در این میکرو به چنین پرسش‌هایی پاسخ داده می‌شود: چرا همیشه باید به تنهایی ایده‌پردازی کنید؟ سوالی که باید از مشتری خود بپرسید کدام است؟ و چگونه فضای موقعیتی خود را ترسیم کنید؟

بخش دوم خلاصه کتاب عادات کشف مستمر: تمرکز کردن بر روی برآمدها

تفاوت مابین برآمد و خروجی چیست؟ دانستن پاسخ این سوال تفاوت‌های زیادی برای کسب و کار شما ایجاد می‌کند. بیایید با بررسی مفهوم خروجی شروع کنیم. خروجی یک موجودیت عینی‌ست. این موجودیت می‌تواند محصول باشد یا قابلیتی از یک محصول. اگر از تیم محصولی خود بپرسید خروجی‌های آنها چیست، به تمام محصولاتی که در قفسه‌های فروشگاهتان به فروش می‌رسند یا قابلیت‌های محصولی که طراحی کرده‌اند اشاره می‌کنند.

حال ببینیم منظور از برآمد چیست. برآمد تجاری یک موجودیت عینی نیست، بلکه یک تغییر است. شاید تغییر در سود و زیان خالص کسب و کار باشد یا تغییر در رفتارهای مشتریان یا تغییر در میزان رضایتمندی آنها. برآمدها در رابطه با تأثیراتی هستند که محصولات شما بر روی مشتریان یا بر خود کسب و کارتان دارد.

حال که متوجه تفاوت مابین برآمد و خروجی شدیم، بیایید سوال دیگری را مطرح کنیم: شرکت شما باید بر روی برآمد خود تمرکز کند یا بر روی خروجی؟ پاسخ همیشه برآمد است. وقتی روی برآمد و نه خروجی تمرکز می‌کنید، مشتری را در مرکز توجه کسب و کارتان قرار می‌دهید. تیم محصول شما به این فکر می‌کند که می‌خواهد برای مشتریان شما به چه برآمدی برسد و سپس به این فکر می‌کند که چه محصولی را بسازد یا تغییر دهد تا آن برآمدها را به واقعیت تبدیل کند.

این شیوه صحیح انجام کار است. وقتی تمرکز بر روی خروجی باشد، تیم محصول ابتدا برای یک محصول به ایده می‌رسد و سپس به این فکر می‌کند که نیاز مشتری چیست یا چه خدمتی به او می‌کند. این شیوه صحیحی برای انجام کارها نیست. بیایید در عمل به این تفاوت نگاه کنیم. مشاور محصول، ترزا تورس، با تیم محصول یک شرکت تولید کننده غذای سفارشی سگ کار می‌کرد. این تیم با فکر کردن درباره برآمدی که می‌خواستند برای مشتریانشان داشته باشند شروع کردند.

آنها تصمیم گرفتند که درک مشتریانشان را از میزان سالم بودن غذاهای تولیدی سفارشی برای سگ‌هایشان افزایش دهند. اگر مشتریان بیشتری متوجه می‌شدند که غذای آنها چقدر برای سگ‌هایشان خوب است، آنگاه تیم محصول درمی‌یافت که آنها هر ماه به خرید غذای سگ ادامه می‌دهند. با در نظر داشتن این برآمد، تیم محصول به آزمایش شیوه‌هایی برای ارتقای دانش و آگاهی مشتریان از غذای سگ تولیدی‌شان پرداخت. آنها در زمینه معرفی محصولات خود به مشتریان تغییراتی را ایجاد کردند و بررسی کردند که آیا این تغییرات تأثیری بر روی تعداد مشتریانی که از خدمات تهیه غذای سگ آنها استفاده می‌کردند، داشته یا خیر. این تمرکز بر روی برآمد به جای تمرکز بر روی خروجی، آنها را قادر ساخت تا توجه به نیازهای مشتریان را کانون اصلی عملیات خود قرار دهند.

بخش سوم خلاصه کتاب عادات کشف مستمر: برآمد صحیح را انتخاب کنید

وقتی تیم محصول شما به جای تمرکز بر روی خروجی، بر روی برآمد تمرکز می‌کند، می‌توانید انتظار پیشرفت در زمینه عملکرد کلی کسب و کارتان را داشته باشید، اما به شرطی که بتوانید از موانعی که بر سر راهتان وجود دارد عبور کنید. پس بیایید با هم به برخی از اشتباهاتی که تیم محصول مرتکب می‌شوند اشاره کنیم.

اول، بسیاری از تیم‌ها بر روی برآمدهای بی‌شمار در یک زمان تمرکز می‌کنند. البته انگیزه رسیدن به برآمدهای بسیار در مدت زمان کم قابل درک است. بسیاری از تیم‌ها تحت فشارند تا کار بیشتری را در مدت زمان کمتری انجام دهند و توسط رئیسشان اولویت‌های مختلفی به آنها سپرده می‌شود. با این حال، تمرکز بر روی برآمدهای زیاد در آن واحد نتیجه معکوس دارد. چرا؟ چون تیم شما روی تمام آنها اثر می‌گذارد، اما اثر عمده‌ای نخواهد داشت. در نهایت، عملکرد کلی کسب و کار شما ساکن می‌ماند و پیشرفتی نخواهد داشت. با در نظر داشتن این نکته، تنها چند را انتخاب کنید و بر آنها متمرکز شوید.

دوم، این اشتباه که هر چند ماه یکبار از یک برآمد به برآمد دیگری بپرید را مرتکب نشوید. بسیاری از شرکت‌ها هر روز باید آتش جدیدی را خاموش کنند. هر هفته بحران جدیدی رو می‌شود و رؤسای تیم‌هایشان را تشویق می‌کنند اولویت‌هایی که در دست دارند را برای مدیریت کردن آخرین بحران رها کنند. اما خاموش کردن مداوم این آتش‌ها به این معناست که تیم محصولی هیچگاه نمی‌تواند در زمینه هیچ کدام از برآمدهایش پیشرفتی داشته باشد. زیرا وقتی نوبت به کشف مستمر می‌رسد، صبوری کلید کار است.

این احتمال که تیم شما بتواند در سه ماهه اول کار بر روی یک برآمد تغییری در آن ایجاد کند، بعید است. در عوض، بین شش تا نه ماه طول می‌کشد که تأثیر واقعی خود را نشان دهد. پس اگر هر چند ماه یکبار برآمدهای خود را تغییر می‌دهید، تیمتان فرصتی برای ایجاد تغییری واقعی در کسب و کارتان نخواهد داشت. به علاوه، شیب تند یادگیری که در چند ماهه اول کشف این برآمدها به دست آمده بود، تلف می‌شود. تیم شما مصائب سخت جمع‌آوری اطلاعات در مورد برآمد را تحمل کرده، اما زمان کافی برای به کارگیری آموخته‌های خود را نخواهد داشت. در عوض، به سمت برآمد بعد ارجاع داده می‌شود.

در آخر، در دام این تفکر نیفتید که روی برآمدها متمرکز هستید در حالی که حقیقتاً روی خروجی‌ها تمرکز کرده‌اید. این اشتباه معمولاً زمانی اتفاق می‌افتد که تیم درباره تفاوت مابین این دو گمراه شود. برای مثال، نویسنده با یک تیم پذیرش دانشجو در دانشگاه کار می‌کرد که مطمئن بود بر روی برآمدها متمرکز است. وقتی نویسنده از آنها سوال کرد که چه برآمدهایی مد نظر آنهاست، پاسخ دادند که هدف آنها افزایش تعداد نظرات دانشجویان در خصوص دوره‌هایی است که دانشگاه بر روی وب‌سایت خود گذاشته است. آیا متوجه مشکل در اینجا می‌شوید؟ نقدهای آنلاین یک موجودیت عینی هستند و ضرورتاً نشان‌دهنده تغییر برای مشتری هدف نیستند.

به جای تمرکز بر روی تعداد نظرات ارائه شده در وب‌سایت، توجه تیم باید بر روی افزایش بازدیدهای وب‌سایت که شامل نظرات بود، قرار می‌گرفت. تمرکز بر روی میزان بازدید از صفحه، تمرکز را به جای برآمد بر روی خروجی می‌گذارد. بازدید از صفحه عملی است که مشتری انجام می‌دهد و تغییر دادن محتوای آنچه بازدید شده، تأثیر مستقیمی بر روی مشتری می‌گذارد. اگر می‌خواهید مطمئن شوید که تیمتان تمرکزش را بر روی برآمدها و نه خروجی‌ها می‌گذارد، از آنها یک سوال ساده بپرسید: این تغییر چه تأثیری خواهد گذاشت؟

بخش چهارم خلاصه کتاب عادات کشف مستمر: بهترین تیم‌های محصول

اگر در حوزه تولید محصولات جدید فعالیت می‌کنید، به شما گفته شده که وظیفه‌تان حل مشکلات مشتریان است. اما در واقع شما مسئول حل مسئله نیستید؛ شما مسئول خلق موقعیت تجاری هستید. پس بیایید موقعیت‌های بی‌شمار برای تولید محصولاتی که مشتریان‌تان شیفته آنها هستند را بررسی کنید.

چرا تیم‌های محصول باید روی موقعیت‌ها و نه حل مسئله تمرکز کنند؟ تصور کنید که در زمینه تولید بستنی کار می‌کنید و کارتان تولید بستنی است که مردم واقعاً علاقه به خرید آن داشته باشند. با تولید چنین بستنی، شما مشکل مشتریانتان را حل نمی‌کنید زیرا آنها می‌توانند مواد مغذی مورد نیاز خود را با خوردن یک کاسه اسفناج نیز تأمین کنند. در عوض، شما به یک خواسته مشتری خود پاسخ می‌دهید. بستنی خوشمزه شما نشان‌دهنده موقعیتی برای ایجاد تأثیری مثبت بر روی زندگی مشتریان‌تان با دادن آنچه دوست دارند به آنهاست.

با در نظر داشتن این موضوع، سعی کنید تمامی نیازهای مشتریان خود را به واقعیت تبدیل کنید و از آن به عنوان موقعیتی برای ارتقای کسب و کارتان استفاده کنید. موقعیت‌هایی که زندگی مشتریان‌تان را نیز به گونه‌ای بهتر می‌کند. اولین وظیفه تیم محصول شما باید شناسایی برآمدهایی باشد که می‌خواهند بر آن تمرکز کنند. وقتی این برآمدها شناسایی شد، وظیفه دوم آنها مشخص کردن آن است که کدام یک از این موقعیت‌ها برای تبدیل برآمد به واقعیت وجود دارد.

بیایید به یک مثال واقعی توجه کنیم. نویسنده زمانی با یک تیم محصول کار می‌کرد که از آنها خواسته شده بود تا جنبه‌ای از تجربه با مشتری را ارزیابی کنند. اگر مشتریان می‌خواستند محصولی را از شرکت خریداری کنند، باید قبل از خرید فرم درخواست بلند بالایی را پر می‌کردند. در بین راه، بسیاری از مشتریان بالقوه فرایند پر کردن فرم درخواست را رها می‌کردند و این به معنای فروش کمتر محصولات بود. بنابراین وظیفه تیم‌های محصول افزایش تعداد فرم‌های تکمیل شده و پذیرش آنها بود.

برای رسیدن به این برآمد، تیم محصول شروع به پیدا کردن فضایی برای ایجاد این موقعیت کرد. چه موقعیت‌هایی برای ایجاد مداخله‌ای مثبت در فرایند درخواست وجود داشت؟ چه چیزی به مشتریان کمک می‌کرد تا تجربه بهتری داشته باشند؟ چه چیزی به آنها کمک می‌کرد تا پابرجا بوده و محصولات شرکت را خریداری کنند؟ تیم محصول با ترسیم کردن این فضای موقعیتی به صورت تک به تک آغاز به کار کرد. هر سه نفر اعضای تیم کارهای مختلفی انجام می‌دادند و بنابراین هر کدام از آنها دیدگاه متفاوتی نسبت به آنچه ممکن بود در فرایند درخواست اشتباه پیش برود داشتند.

بعد از آنکه هر کدام به تنهایی موقعیت‌ها را ترسیم کردند، ایده‌هایشان را با هم به اشتراک گذاشتند و متوجه شدند که اعضای تیم از زاویه دید منحصر به فردی به یک برآمد رسیده بودند. این رویکردهای متنوع در نهایت با یکدیگر پیوند داده شد تا ایده‌های نوینی را در مورد نحوه رسیدن به آنها خلق کند. وقتی تیم محصولتان شروع به ترسیم فضای موقعیتی پیرامون یک برآمد مورد نظر می‌کند، باید طیف وسیعی از ایده‌ها را در آن قرار داد.

اگر تنها بر روی محدوده کوچکی از دانش مشترک درون تیمی تمرکز کنید، به طیف محدودی از راه‌حل‌ها دست می‌یابید. وقتی ایده خوبی از تمام موقعیت‌های موجود در درون فضایی که در آن کار می‌کنید داشته باشید، می‌توانید این موقعیت‌ها را آزمایش کنید. اینجاست که تحقیق در بازار به کار می‌آید که شامل مصاحبه با مشتریان و گروه‌های متمرکز است. می‌توانید شروع به کشف این موقعیت‌ها در مورد مشتریان کنید تا ببینید در زندگی واقعی چطور جواب می‌دهند.

بخش پنجم خلاصه کتاب عادات کشف مستمر: حقیقت در بازار

مشتریان شما حقیقتاً از محصولات شما چه می‌خواهند؟ ممکن است با خود فکر کنید بهترین شیوه برای پی بردن به جواب، پرسیدن از آنهاست. اما مراقب باشید؛ برای کشف مستمر، مشتریان همیشه منبع اطلاعاتی قابل اعتمادی نیستند. زیرا مشتریان تا زمانی که محصول را مقابلشان قرار ندهید، نمی‌دانند چه می‌خواهند.

برای مثال، هنری فورد، سازنده ماشین، می‌گوید اگر از مشتریانش این سوال را پرسیده بود، به او می‌گفتند که از اسب‌های تیزپا‌تری می‌خواهند. این نقل قول معروف نشان می‌دهد که طراحان محصول به هنگام تحقیق در بازار باید دقت کنند زیرا مشتریان اغلب نمی‌دانند بهترین راه‌حل برای نیازها و خواسته‌هایشان چیست.

مشکل دیگری که احتمالاً به هنگام انجام تحقیق در بازار با آن روبرو خواهید شد، این است که مردم در شناخت رفتارهای خود چندان خوب عمل نمی‌کنند. مثالی می‌زنیم: مشاور محصول، ترزا تورس، مشغول انجام تحقیقی بر روی مسئولین استخدام شرکت بود. او می‌خواست بداند آنها به دنبال استخدام چه افرادی هستند. مسئولین استخدام کاملاً می‌دانستند به دنبال چه افرادی می‌گردند. آنها می‌خواستند افرادی را استخدام کنند که در گذشته شاغل بودند، نه افرادی که تا به حال هیچ شغلی نداشتند و مدام دنبال کار می‌باشند، یعنی متقاضیان فعال.

آنها توضیح دادند که متقاضیان غیر فعال نسبت به متقاضیان فعال کیفیت عملکرد بالاتری دارند. بنابراین ترزا بر روی محصول استخدامی کار کرد که مسئولین استخدام شرکت را با بسیاری از متقاضیان شغلی غیر فعال روبرو می‌کرد. اما حدس می‌زنید چه شد؟ مسئولین استخدام اصلاً چنین محصولی را نمی‌خواستند. در واقع، آنها بیشتر متقاضیان فعال را استخدام می‌کردند.

وقتی از آنها علت رفتارشان پرسیده شد، پاسخ دادند که برای گرفتن نیرو تحت فشار بودند و متقاضیان فعال معمولاً می‌توانستند نسبت به متقاضیان غیر فعال سریع‌تر کارشان را شروع کنند. پس چرا چیزی که مسئولین استخدام می‌خواستند با آنچه می‌گفتند متفاوت بود؟ پاسخ در علم روانشناسی و شکاف بین من ایده‌آل و من واقعی ما نهفته است.

در یک دنیای ایده‌آل، مسئولین استخدام همیشه دوست دارند بهترین فرد را برای شغل مورد نظر انتخاب کنند، حتی اگر کمی طول بکشد. اما در دنیای واقعی، اهدافی را باید دنبال کنند و به جای استخدام بهترین فرد، لازم است تا در دسترس‌ترین شخص را برگزینند. متأسفانه، وقتی درباره زندگی‌مان صحبت می‌کنیم، بر روی من ایده‌آل خود تأکید می‌کنیم تا من واقعی‌مان. برای مدیران محصولی که از مشتریان خود درباره خواسته‌شان سوال می‌کنند، این کار قدری پرخطر است.

اگر مراقب نباشید، ممکن است محصولی غلط بسازید. خوشبختانه، راهی برای جلوگیری از این موضوع وجود دارد و همه چیز به پرسیدن سوالات صحیح از مشتریان برمی‌گردد. به جای آنکه مستقیماً از آنها سوال کنید که از چنین محصولی چه انتظاری دارید، از آنها بخواهید به شما درباره آخرین باری که محصولی مشابه محصول شما خریدند بگویند و دلایل آن را بیان کنند. با درخواست کردن از آنها به فکر کردن به تجربه واقعی‌شان، تشویق‌شان می‌کنید تا پاسخ‌هایشان را در دنیای واقعی و نه دنیای ایده‌آل به شما بگویند.

بخش ششم خلاصه کتاب عادات کشف مستمر: تیم‌های محصولی باید ایده‌های زیادی تولید کنند

وقتی با مشتریان مصاحبه می‌کنید، ممکن است با مشکلی پیش‌بینی نشده روبرو شوید. شاید به نظر برسد فردی که با او مصاحبه می‌کنید حرف زیادی برای گفتن ندارد؛ مثلاً پاسخ‌های کوتاهی به شما می‌دهد و پاسخ کاملی که شما به دنبال آن بودید را نمی‌گوید. بیایید این چالش و قطب مخالف آن را بررسی کنیم: وقتی مصاحبه‌شوندگان حرف‌های زیادی برای گفتن دارند، چه کار کنیم؟

با این موضوع شروع می‌کنیم که چرا برخی از مشتریانی که با آنها مصاحبه می‌کنید، پاسخ‌های کوتاهی به شما می‌دهند. همه چیز به هنجارهای اجتماعی برمی‌گردد. وقتی گفتگوی نرمال و روزانه‌ای با یک نفر داریم، قانون اجتماعی نانوشته‌ای وجود دارد که دو نفر نیمی از بار گفتگو را به دوش بکشند. این یعنی وقتی مصاحبه‌شونده از شما سوالی می‌پرسد که یکی دو جمله است، شخص مصاحبه‌شونده به طور ناخودآگاه تصور می‌کند که می‌تواند در پاسخ یکی دو جمله بگوید.

چطور می‌توانید عکس این موضوع را ایجاد کنید؟ بهترین راه برای کشیدن توضیح از زبان مصاحبه‌شونده درست در ابتدای مصاحبه، آن است که به او نشان دهید دوست دارید بیشتر از شما صحبت کند و به شنیدن حرف‌هایی که دارد علاقه‌مند هستید.

حال بیایید به مشکل متضاد آن نگاه کنیم: وقتی مصاحبه‌شونده اطلاعات بیشتری که به درد شما نمی‌خورد را می‌دهد، چه باید بکنید؟ وقتی در فرایند تحقیق در بازار هستید، شما و تیم مسئولیتان ممکن است خود را با تعداد زیادی از موقعیت‌ها روبرو ببینید، مخصوصاً زمانی که روی محصولات دیجیتالی کار می‌کنید. زیرا موقعیت‌های زیادی برای ارتقای محصولات دیجیتالی وجود دارد.

با در نظر گرفتن این موضوع، سوال آن است که چگونه می‌توانید موقعیت‌های صحیح برای ارتقای محصول‌تان را پیدا کنید. شاید برای مثال با مشتریان یک سرویس به اشتراک‌گذاری محتوا مانند نتفلیکس مصاحبه کرده باشید. این مشتریان به شما لیستی از خواسته‌هایی را می‌دهند که از برنامه‌های تلویزیونی و فیلم‌های اینترنتی انتظار دارند. شما و تیم‌تان اکنون از خود می‌پرسید کدام موقعیت را باید ایجاد کنید. آیا باید تمرکز خود را روی دغدغه‌های مشتریان در مورد تمام شدن قسمت‌های برنامه تلویزیونی مورد علاقه‌شان بگذارید یا باید در عوض روی تأمین خواسته‌های آنها برای دانستن نام هنرپیشه‌ای که در صفحه نمایششان می‌بینند، تمرکز کنید؟

بهترین روش برای تصمیم‌گیری در مورد موقعیتی برای تمرکز، آن است که تأثیری که این موقعیت بر روی اهداف برآمدی شما دارد را ارزیابی کنید. بنابراین اگر برآمد مورد نظر شما افزایش تعداد کاربران سرویس به اشتراک‌گذاری محتواست، لازم است تا ببینید کدام موقعیت بیشترین تغییر را در ایجاد انگیزه برای عضو کردن مشترکان جدید به وجود می‌آورد.

از تولید انبوه ایده‌ها تا خلق راه‌حل‌های مبتکرانه

وقتی در مورد اینکه کدام موقعیت را جلو ببرید تصمیم می‌گیرید، باید تصمیم بگیرید چطور روی آن تأثیرگذار باشید. برای مثال، فرض کنیم تصمیم می‌گیرید که دغدغه مشتری برای به اتمام رسیدن قسمت‌های برنامه تلویزیونی مورد علاقه‌اش را برطرف کنید. چگونه تیم محصولی شما این دغدغه را برطرف می‌کند؟ البته که روش‌های مختلفی برای رسیدن به این هدف وجود دارد و گام اول فکر کردن به شیوه‌های مختلف آن است. این مرحله، مرحله ایده‌پردازی است.

ممکن است به نظر برسد که تیم شما تنها به یک ایده خوب برای ایجاد اثرگذاری بر روی موقعیت و حل این دغدغه خاص نیاز دارد، اما در واقعیت مؤثرترین شیوه برای رسیدن به یک راه‌حل بهینه، تولید هر مقداری است که امکان تولیدش وجود دارد. در فاز ایده‌پردازی، لازم نیست این ایده‌ها خوب باشند. در عوض، کافیست ایده‌های زیادی را مطرح کنید.

تعداد ایده‌هایی که برای حل یک مسئله به ذهنتان می‌رسند، سلاست نام دارد. اگر تیم شما کلام سلیسی داشته باشد، می‌تواند ایده‌های مختلف زیادی را تولید کند. تحقیقات نشان می‌دهند که سلیس بودن ایده ارتباط مستقیمی با کیفیت ایده و اصالت آن دارد. به بیان دیگر، تیم‌هایی که بیشترین ایده‌ها به ذهنشان می‌رسد، تیم‌هایی هستند که بهترین و خلاقانه‌ترین ایده‌ها را دارند.

برای آنکه اصیل‌ترین و نویدبخش‌ترین ایده‌ها به ذهنتان برسند، تیم محصولی شما باید ابتدا به تنهایی ایده‌پردازی کند. شواهد نشان می‌دهند که وقتی از ما خواسته می‌شود تا به شکل گروهی ایده‌پردازی کنیم، پیشنهادهای خود را سانسور می‌کنیم. ما به طور غریزی این کار را انجام می‌دهیم زیرا نمی‌خواهیم چیزی بگوییم که برداشت اشتباهی از ما بشود. با این حال، همین ایده‌های نامتعارف و عجیب و غریب است که معمولاً منجر به راه‌حل‌های مبتکرانه می‌شود و محصول شما را از سایر رقبا متمایز می‌کند.

بنابراین با دانستن این نکته، تیمتان را تشویق کنید تا به تنهایی روی برنامه‌های بالقوه اجرایی مدتی کار کند و سپس در قالب گروهی ایده‌هایشان را به اشتراک بگذارند. اگر فرایند کشف مستمر به نظر شما پرزحمت می‌رسد، به همین دلیل است. ارتقای مستمر زندگی مشتریان از طریق ارتقای محصولات خود کار ساده‌ای نیست، اما پاداش آن هم برای کسب و کار خودتان و هم برای مردمی که به آنها خدمت می‌کند، ارزشمند است.

خلاصه نهایی کتاب عادات کشف مستمر

نیازهای مشتریان شما، دغدغه‌های آنها و خواسته‌هایشان پیوسته در حال تغییرند. در پاسخ، محصولاتی که ارائه می‌دهید نیز باید تغییر کنند. وقتی در تلاش برای ارتقای محصولات خود هستید، ممکن است وسوسه شوید که از مشتریان خود بپرسید چه می‌خواهند و مطابق با آن عمل کنید. اما مشتریان شما ممکن است ندانند که چه می‌خواهند و اینجاست که فرایند حساس کشف مستمر اهمیت خود را نشان می‌دهد.

این وظیفه تیم محصولی شماست که موقعیت‌هایی که بیشتر به نفع شما هستند را ترسیم کرده و به تصمیم آگاهانه‌ای در مورد اینکه از کدام موقعیت استفاده کند برسد.

اشتراک گذاری:

آرمان نیک بخت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید

با عضویت تو خبرنامه خلاصینو، جدیدترین خلاصه‌ کتاب‌ها رو مستقیماً دریافت کنید. همچنین از پیشنهادات ویژه ما بهره‌مند بشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *