کتاب “رهبری کاریزماتیک” نوشته کوین موری که در سال ۲۰۲۰ منتشر شده، راهنمایی عملی برای تبدیل شدن به رهبری تأثیرگذار از راه کاریزما است. همه ما تا به حال محبوبی داشتهایم که با حرفها، انرژی و رفتار و منش خود، انگیزه داده است. رهبر کاریزماتیک به شما یاد میدهد که چگونه همان آدم باشید. در خلاصه کتاب رهبری کاریزماتیک به تحلیل مفاهیم کلیدی کتاب و راهکارهای عملی آن خواهیم پرداخت.
به عقیده کوین موری، نویسنده کتاب، یک رهبر کاریزماتیک به ۵ عنصر اساسی نیاز دارد: اعتبار، قدرت شخصی، صمیمیت، محرک و متقاعدسازی. اما نگران نباشید، برای تبدیل شدن به رهبری کاریزماتیک لازم نیست که همه این ویژگیها را به صورت کامل در خود پرورش دهید. در واقع، وجود آنها به میزان زیاد حتی نکته منفی به حساب میآید. لذا همین که به میزان کمی از هر کدام دستیابید، کافی است.
شروع خلاصه کتاب رهبری کاریزماتیک: کاریزما برای شما به چه معناست؟
جذاب بودن، قدرتمند بودن، برخورداری از حضوری قوی و تأثیرگذار بودن؟ در واقع، کاریزما میتواند همه این چیزها باشد، اما نه آنطوری که شما فکر میکنید. وقتی که میخواهیم کاریزما را توصیف کنیم، سخت است شخصی به غیر از یک انسان با اعتماد به نفس را تصور کنیم که به راحتی میتواند گل سرسبد هر مجلسی باشد که واردش میشود؛ انسانی که ذاتاً وجودی الهامبخش دارد. اما رهبری کاریزماتیک کمی پیچیدهتر از این حرفهاست.
شما به عنوان یک رهبر کاریزماتیک، لازم است بیشتر از اینکه شخصی الهامبخش برای دیگران باشید، به آنها نشان دهید که چگونه خودشان میتوانند الهامبخش خودشان باشند. با در نظر گرفتن این تعریف، تا چه حد فکر میکنید که کاریزماتیک هستید؟ برخلاف باورهای رایج، کاریزما چیزی نیست که به آن به دنیا بیایید، بلکه باید آن را تمرین کرده و یاد بگیرید.
زمانی که شما رهبری کاریزماتیک باشید، فضای مثبت و سرشار از اعتماد و انگیزه را برای کارمندانتان فراهم میکنید که این دقیقاً همان چیزی است که کسب و کارتان به آن نیاز دارد. در این میکرو، به چنین پرسشهایی پاسخ داده میشود: پنج ویژگی اصلی یک رهبر کاریزماتیک کدامند؟ چرا باید شنونده خوبی باشید و چگونه میتوانید از کابوس سخنرانی در مقابل مردم رهایی یابید؟
ویژگی اعتبار
اولین ویژگی که به آن میپردازیم، اعتبار است. اعتبار اساسیترین عنصر در یک تشکیلات است. بدون اعتبار، اعتماد شکل نمیگیرد و زمانی که اعتماد کارمندان خود را جلب میکنید، دیگر چیزی نمیتواند جلو دارتان باشد. سریعتر نوآوری میکنید، راحتتر با بحرانها مواجه میشوید و مشتریان، تأمینکنندگان و شرکای کاری بهتر با شما کنار میآیند، چون باور دارند شما به اندازه خودتان به منافع آنها نیز اهمیت میدهید و بهترین نتیجه ممکن را برای دو طرف میخواهید. اما کافی است همین اعتماد از بین برود تا همه چیز سختتر شود.
سوال این است که چطور میشود در فضای کاری اعتبار خود را به میزانی بالا ببرید تا دیگران به شما اعتماد کنند؟ اولین قدم این است که خود را به خوبی بشناسید و باید نقاط قوت و ضعفتان را بدانید. در بیشتر کسب و کارها، مشکل اصلی این است که مدیران فکر میکنند بدون شک صادق و روراست هستند. هیچکس به خودش به عنوان فردی غیرقابلاطمینان نگاه نمیکند. ما عادت داریم که این ویژگی را نه به خودمان، بلکه به دیگران نسبت دهیم.
اما وقتی از تعدادی کارمند پرسیده شد که آیا به نظر آنها رئیسشان از نقاط ضعف خود آگاه است، تنها حدود یک چهارم جواب مثبت دادند. چیزی که اکثر مدیرها نمیدانند این است که کارمندان با دقت رفتار آنها را زیر نظر میگیرند. وقتی شما سرپرستی یک تیم را بر عهده دارید، کوچکترین رفتاری که از عدم آگاهی شما نشئت بگیرد، کافیست تا همکارانتان دیگر شما را قبول نداشته باشند و در نتیجه اعتبارتان خدشهدار شود.
به همین خاطر، آگاهی شما از تأثیری که در جایگاه یک شخص بر روی اطرافیانتان دارید، امری حیاتی است. به طور کلی، سه روش برای کار کردن روی اعتبارتان وجود دارد:
همیشه با خود و همکارانتان صادق باشید: یک راه منطقی برای انجام این کار این است که همواره فروتن بمانید و اشتباهات خود را بپذیرید. اینکه مسئولیت عیب خود را بپذیرید، باعث میشود دیگران به شما مانند فردی خودآگاه و فهمیده اعتماد کنند. حتی در هنگام بروز یک فاجعه بزرگ، کافیست اشتباه خود را بپذیرید تا احترام کارمندانتان برای شما چند برابر شود. اما اگر در مقابل کمکاریهایتان را انکار کنید و با لجبازی از زیر بار مسئولیتتان در روید، تنها خود را در چشم بقیه بیاعتماد میکنید.
هدف شخصی خود را بدانید: اگر شما با شفافیت کامل به خواستههای خود آگاه باشید، همکارانتان نیز تصویری دقیق از موضع کاری شما در ذهن دارند. خجالت نکشید، چرا که برای دستیابی به اعتبار، باید آشکارا به چیزهایی که به آنها اهمیت میدهید پایبند باشید. این کار نه تنها ارزشهای شما را به درستی به اطرافیانتان نشان میدهد، بلکه باعث میشود که آنها در نبود شما برای تصمیمگیریهایی که در جهت خواستههایتان است، با اعتماد به نفس بیشتری عمل کنند.
تا حد امکان رک باشید: وقتی شما به واضحترین شکل ممکن و کاملاً بیپرده در مورد اهداف، تصمیمات و نگرانیهایتان صحبت کنید، این حس به دیگران القا میشود که شما رک و صادق هستید. اگر حرفهایتان با کارهایتان همخوانی نداشته باشد، کارمندانتان نمیدانند که چه چیزی را باور کنند. شما باید پای حرفهای خود بایستید و آنها را عملی کنید. این روحیه را در مواقع بحران نیز باید حفظ کنید.
بسیاری از مدیران در هنگام تصمیمگیریهای سخت، خود را پشت درهای بسته زندانی میکنند، اما شما باید همواره در مواقع سخت نیز خود را در دسترس کارکنانتان قرار دهید. در تصمیمات مشارکت فعال داشته باشید و مسئولیتشان را تمام و کمال بر عهده بگیرید. پس یادتان باشد که روراست باشید، هدف خود را بدانید، در تصمیمگیریها حضور فعال داشته باشید و رک و راست حرف خود را بزنید.
قدرت شخصی در خلاصه کتاب رهبری کاریزماتیک
در دنیای کسب و کار، واژه “قدرت” تصویری از یک رئیس بیرحم را تداعی میکند که برای رسیدن به منافعش دیگران را زیر پا میگذارد و از هیچ چیز دریغ نمیکند. اما این دو قدرت با دستیابی به قدرتی که باعث میشود دیگران خودشان بخواهند با شما همراه شوند، بسیار متفاوت است. این ما را به دومین ویژگی کاریزماتیک یعنی “قدرت شخصی” میرساند.
قدرت شخصی از دو جنبه فیزیکی و روانی قابل بررسی است. تعریف بخش فیزیکی آن کاملاً واضح است: شما باید بدنی متناسب داشته باشید. هرچه باشد، کارمندان شما ظاهر و زبان بدنتان را تحت نظر قرار میدهند. اگر شما با چهرهای درهم رفته و سر و وضعی نامرتب وارد محل کار خود شوید، کارمندان شما این وضعیت را همچون انعکاسی از شرایط فعلی کسب و کارتان میبینند. پس بد نیست یک لبخند به لب داشته باشید و با ظاهری آراسته و ذهنیتی مثبت در محل کارتان حضور یابید.
البته این بدان معنا نیست که شبیه یک تاجر والاستریتی لباس بپوشید. اتفاقاً یک رهبر خوب اعتماد به نفس خود را به نحوی فروتنانه حفظ میکند و ظاهری ساده اما مرتب و آراسته دارد. پس از تجملگرایی و تلاشی بیدلیل برای صرفاً نشان دادن خودتان به دیگران دوری کنید، چرا که این کار تنها ذهنیتی منفی از شما ایجاد خواهد کرد.
سه روش برای پرورش قدرت و توانمندی روحی
حال که درکی درست از نحوه صحیح لباس پوشیدن و چگونگی زبان بدنتان دارید، سه روش برای پرورش قدرت و توانمندی روحی نیز وجود دارد که میتوانید روی آن کار کنید:
روحیه رهبری را در خود پرورش دهید: این یعنی همواره بخواهید راه حلی برای مشکلات بیابید و ذهنیت خود را از “کاری از دست من برنمیآید” به “به یک راهی برایش پیدا میکنم” تغییر دهید. رهبران خوب شجاعانه با مشکلات مواجه میشوند و حتی در شرایطی که دیگران ناامید شده باشند، آنها همواره در پیدا کردن یک راه حل عملی مصمم هستند.
متفاوت نگاه کردن به شرایط را یاد بگیرید: برای مثال، شما باید بتوانید همیشه نکات مثبت یک شرایط سخت را در نظر بگیرید. تصور کنید قرار است جلسه سخت اما مهم با یک مشتری ناراضی داشته باشید. خیلی ساده است که به این اتفاق به دید یک فاجعه نگاه کنید. اما در عین حال میتوانید با ایجاد کمی تفاوت در دید خود، این جلسه ناراحتکننده را به عنوان فرصتی برای دستیابی به درکی عمیقتر از نیازهای مشتری و ایجاد تغییراتی که موجب بهبود کسب و کارتان میشود، در نظر بگیرید.
همواره انرژی خود را حفظ کنید و مثبتنگر باشید: مثبتنگری عنصری اساسی در قدرت فردی است. ذهن ما معمولاً علیه ما کار میکند. ما به صورت طبیعی به گونهای طراحی شدهایم که روی خطرهایی که تهدیدمان میکنند متمرکز شویم. اما در انجام کارهای دشوار، غالباً این مثبتنگری است که به شما کمک میکند را به سمت جلو و خط پایان هدایت کنید. لذا همیشه احتمال موفقیت رهبرانی که با انرژی و دید مثبت خود تیمشان را تشویق میکنند، به مراتب بیشتر است.
البته این مورد تنها به شخص شما ختم نمیشود. به همان اندازهای که مهم است شما انرژیتان را حفظ کنید، کارمندانتان نیز باید چنین باشند. یک راه وجود دارد که میتوانید با آن میزان انرژی تیم خود را بسنجید: از کارمندان خود بخواهید که از یک تا ده به سطح انرژی خود نمره دهند. سپس از آنها دلیل انتخاب این عدد و اینکه چه چیزی ممکن است به بالا رفتن سطح انرژیشان کمک کند را بپرسید. سپس با توجه به بازخوردهایی که از کارمندان داشتید، سعی کنید تا حد امکان محیط ایدهآل برای با انگیزه ماندنشان را فراهم کنید.
صمیمیت در خلاصه کتاب رهبری کاریزماتیک
این بخش را با یک داستان شروع کنیم. لوییز یک انسان درونگرا است و به همین دلیل برقراری یک مکالمه ساده هم برای او دشوار است. اما به عنوان مدیر عامل یک شرکت که حدود ۶۰ نفر کارمند دارد، لوئیز اجازه نمیدهد که چنین چیزی مانعش شود. او هر روز ساعت ۸:۱۵ دقیقه صبح به دفترش میآید و برای ۴۵ دقیقه با کارمندانش صحبت میکند. او به همه سری میزند تا از آنها بپرسد که حالشان چطور است، خانوادههایشان چگونهاند و به جوکهایشان میخندد. او با این کار باعث میشود که کارمندانش احساس کنند با ارزش هستند و دیده میشوند. لوئیز به خوبی یاد گرفته که چگونه جوی گرم و صمیمی را گسترش دهد، صمیمیتی که سومین عنصر کاریزما است.
به همین خاطر، دفعه بعدی که در محل کارتان بودید، یک نفر را به تصادف انتخاب کرده و به اینکه آن شخص چه حسی به شما میدهد فکر کنید. سپس از خود بپرسید که چرا. با این کار خیلی زود متوجه خواهید شد که هر شخص از لحاظ عاطفی رد به خصوص خود را دارد. این همان حسی است که بعد از کمی ارتباط گرفتن با آنها برایتان به جا میماند. قاعدتاً این حس میتواند مثبت باشد و شما را خوشحال کند و یا کاملاً برعکس، نوعی انرژی منفی با خود به همراه داشته باشد که باعث شود احساس خستگی کنید.
وقتی به چنین چیزی در افراد دیگر دقت کردید، میتوانید از خود بپرسید که رد عاطفی من چطور است؟ من چه حسی را در دیگران به جا میگذارم؟ اگر جوابتان حسی قضاوتگر، خالی از احترام یا سرد است، کارمندان شما در خطر بیانگیزه شدن قرار دارند. اما حتی اگر رد عاطفی شما به طور کلی مثبت باشد، همواره جا برای بهتر شدن وجود دارد. به همین دلیل، مثال لوئیز را در ارتباط با کارمندانتان سرلوحه قرار دهید. درباره زندگی آنها کنجکاو باشید و به چیزهایی که برایشان اهمیت دارد آگاه شوید. از آنها سوالهای شخصی بپرسید و اجازه دهید در مقابل آنها هم از شما سوال بپرسند.
سه روش برای گسترش صمیمیت
برای شروع، سه روش وجود دارد که میتوانید از آنها برای کار کردن روی رد عاطفی خود استفاده کنید و صمیمیت را تا حد امکان گسترش دهید:
شنونده خوبی باشید: هنگام صحبت با شخصی دیگر، قبل از جواب دادن خوب به حرفهایش گوش کنید و تا حد امکان در پاسخ خود به طرف مقابل حس شنیده شدن بدهید. برای مثال، اگر یکی از کارمندانتان از اتفاقی که در محل کار رخ داد ناراحت است، با گفتن حرفهایی مثل “من متوجهم که این مسئله باعث ناراحتی تو شده”، به او این اطمینان را بدهید که نگرانیهایش را جدی میگیرید.
از دیگران کمک بخواهید: خوب است که همه به یاد داشته باشند که مدیران هم انسان هستند. از کارمندانتان بپرسید که به نظرشان چه استراتژی برای پیش بردن جلسههای کاریشان مناسبتر است و یا در کنفرانس بعدی باید راجع به چه چیزهایی صحبت شود. سعی کنید همه کارمندان را در سطوح مختلف درگیر کرده و نظرشان را در کار دخیل کنید. وجود چنین تنوعی در ایدهها و نظرهای پیشنهادی باعث میشود که همه کارمندان در هر جایگاهی احساس کنند دیده میشوند و مورد قدردانی قرار میگیرند.
دیگران را به اسم صدا کنید: این که شما اسمشان را به یاد داشته باشید، حسی آشنا به آنها میدهد. به همین سادگی. البته که هیچ کدام از این موارد تا زمانی که کارمندانتان را واقعاً جدی نگیرید، جواب نخواهد داد. باید قدم به قدم مهارت شنوندگی را در خود پرورش داده و به دیگران این حس را بدهید که مشکلاتشان برایتان اهمیت دارد. با ترویج فرهنگ رد عاطفی صمیمی، شما میتوانید وفاداری، تعهد و مثبتنگری را در بین کارمندان خود رواج دهید.
محرک در خلاصه کتاب رهبری کاریزماتیک
بیایید روراست باشیم. صبحها از خواب پا شدن و سر کار رفتن سخت است. اگر این برای شما صادق است، با احتمال خیلی زیادی برای کارمندانتان نیز چنین است. کارمندان و مدیران هر دو به دلیلی نیاز دارند که به خاطر آن هر روز از رختخوابشان بیرون بیایند؛ دلیلی به غیر از صرفاً حقوق دریافتیشان. چیزی که به آن باور داشته و بخواهند برایش بجنگند. به بیان دیگر، آنها به انگیزه نیاز دارند، چیزی که ما را به چهارمین عنصر کاریزما یعنی “محرک” میرساند.
بیشتر روسای موفق بسیار منطقی بوده و همیشه بر روی حل مشکلات متمرکز هستند. اما وقتی صحبت از انگیزه باشد، چنین چیزی دیگر به کار نخواهد آمد. معیارهای مالی در عین کارآمد بودن، انگیزه زیادی را برای کارمندان فراهم نمیکند. به همین خاطر است که شما در قالب یک تیم یا شرکت همواره باید دلیلی واضح برای همه کارهایی که انجام میدهید داشته باشید. شما میتوانید این دلیل را در یک عبارت کوتاه و دلنشین بیان کنید، مانند “به اشتراک گذاشتن ایدهها” از کمپانی تد یا “شتاب دادن به حرکت دنیا به سمت دستیابی به انرژی پایدار” است. تسلا یک عبارت واضح، ساده و مستقیم دارد و رهبری که کار وی از یک دلیل واضح سرچشمه میگیرد، کاریزماتیک است.
البته در این مسیر نه تنها ماهیت کاری که میکنید، بلکه چگونگی انجام آن نیز اهمیت دارد. لذا همواره باید عملکرد تیم خود را بهبود دهید. سه روش برای دستیابی به محرکی قوی وجود دارد:
مطمئن شوید که تیمتان به خوبی از خواسته مشتری آگاه است: زمانی که شما یک هدف مشترک و دامنهای از مشتریان مربوط به آن داشته باشید، کارمندانتان میتوانند در جهت رسیدن به آن هدف تلاش کنند و به دنبال آن نوعی یکپارچگی به وجود خواهد آمد.
به همه کارمندانتان تریبونی برای صحبت دهید: به این شکل، وقتی میخواهید ایدهای را عملی کنید، به نظر نمیرسد که این یک دستور بوده که به طرز رمزآلودی از مقامهای بالاتر به پایین رسیده است. چون همه در جریانند که ریشه این ایده از کجا بوده و خود را به عنوان عضوی از تیم میدانند.
فرهنگی مبنی بر بهبود مداوم بسازید: با اینکه جشن گرفتن موفقیتهایتان حیاتی است، اما در عین حال مهم است که همواره کار خود را بهبود بخشید. بدین شکل، کارمندان میتوانند بدون از دست دادن شوق و انگیزه کاری خود، پروژه به پروژه برای بهبود عملکردشان تلاش کنند.
برای نمونه، سالی را در نظر بگیرید. وقتی او کار خود را در جایگاه مسئول بخش منابع انسانی در یک شرکت بزرگ مشاوره شروع کرده بود، دپارتمان او با مشکلات زیادی مواجه بود. مشتریان تیم مدام در حال کاهش بودند و این باعث میشد که مجبور شوند قیمت توافقی را برای مشتریانی که تازه جذب میکردند، بالا ببرند. این فرایند هر روز ادامه پیدا میکرد و در ابتدا به نظر نمیآمد که بتوان جلوی آن را گرفت. اما سالی هر روز به سراغ اعضای تیم خود میرفت و میزان پیشرفتشان در تنظیم جلساتی با مشتریان جدید را از آنها جویا میشد.
علاوه بر این، او با مشتریان فعلی و رقبا نیز صحبت میکرد تا بتواند تا جای ممکن از پیشنهادها و ایدههای آنها استفاده کند و در صورت دستیابی به ایدههای خوب، آنها را با تیم خود در میان میگذاشت. این باعث میشد تا ایدههای مناسب خیلی سریع بخشی از فرایند عادی و روتین تیم شوند. همه اعضا بر روی بهبود عملکرد خود متمرکز شدند و همین باعث شکلگیری ساختاری یکپارچه شد. در کمال تعجب، تنها در عرض ۱۸ ماه، تیم سالی از لحاظ عملکرد به بهترین بخش کسب و کار تبدیل شد. میدانید قسمت بهتر ماجرا چیست؟ اعضای تیم سالی برای بهبود در آینده و ایجاد تغییرات مثبت از هر بخش دیگری با انگیزهتر بودند.
متقاعدسازی در خلاصه کتاب رهبری کاریزماتیک
سخنرانیهای عمومی یکی از رایجترین فوبیها در دنیا هستند. بعضی از مردم حتی بیشتر از مرگ از آن میترسند. اما متأسفانه سخنرانی عمومی بخشی جداییناپذیر از شغل بسیاری از مردم است و همچنین میتوان به آن مانند عضوی حیاتی از پنجمین و آخرین عنصر رهبری کاریزماتیک یعنی “متقاعدسازی” اشاره کرد. سخنرانی عمومی که با اعتماد به نفس انجام شود، هر بحثی را قانعکنندهتر نشان میدهد و همچنین به انگیزه دادن به اطرافیان شما نیز کمک میکند.
خوشبختانه تعداد زیادی ترفند و فوت و فن برای تبدیل شدن به یک سخنران عمومی خوب وجود دارد که میتوانید آنها را یاد بگیرید، مثلاً اینکه تنفس خود را کنترل کرده و یا اینکه سخنرانیتان را با جملهای قدرتمند شروع کنید. اما برای اینکه حقیقتاً شخصیتی متقاعدکننده داشته باشید، باید کمی بیشتر از اینها زحمت دهید. در ادامه، راههای دستیابی به شخصیتی متقاعدکنندهتر را با شما در میان میگذاریم.
۱. برقراری ارتباط عاطفی با مخاطبان
اولین قدم برای متقاعدسازی این است که با مخاطبان خود ارتباطی عاطفی برقرار کنید. یک راه برای انجام این کار استفاده از قدرت داستانهاست. مخاطب شما باید با شما و اهدافتان ارتباط بگیرد، ارتباطی که میتوانید با بیان یک داستان مناسب آن را به وجود آورده و مستقیماً روی احساسات مخاطبان خود تأثیر بگذارید.
سوال این است که چطور میتوانید داستانی تأثیرگذار بگویید؟ برای شروع، سعی کنید آن را به ارزشهای خود پیوند بزنید. فرض کنید که یکی از ارزشهای شما جسارت است. برای نشان دادن آن میتوانید داستان یک کارمند را بگویید که چگونه با جسارت خود توانست یک مشتری بزرگ را جذب کند یا در مورد یک کار جسورانه حرف بزنید که چگونه به واسطه آن کل مسیر کاریتان تغییر کرد. واضح است که هرچه داستان شما شخصیتر باشد، قانعکنندهتر نیز خواهد بود.
۲. هنر متقاعدسازی در مکالمات روزانه
مورد دوم این است که ما خارج از فضای سخنرانی عمومی نیز باید هنر متقاعدسازی را بلد باشیم. باید به خاطر داشته باشیم که وجود عنصر متقاعدسازی حتی در سادهترین مکالمات روزانهمان، چه خوب و چه بد، حیاتی است. طی یک نظرسنجی مشخص شد که بیش از نیمی از مدیران انگلیسی هر کاری برای دور ماندن از یک مکالمه منفی با کارمندان خود انجام میدهند. به طور مشابه، ۷۰ درصد از مدیران آمریکایی حتی در ارتباط گرفتن با کارمندانشان مشکل دارند.
لذا خوب است در هر نوع مکالمهای، چه سخت و چه آسان، به نتیجه مطلوبی که به دنبالش هستید فکر کنید. آیا میخواهید تیم خود را در مورد تغییرات اعمال شده آگاه کنید یا فرایندهای اداری؟ آیا در این مکالمه سعی دارید که یک مشکل خاص را حل کنید یا یک بخش را بهبود ببخشید؟ به این شکل، شما میتوانید بدون اینکه چیزی را به کسی تحمیل کنید، مکالمه را دقیقاً به سمت دلخواهتان هدایت کنید. از فرد مقابل خود سوالهای مرتبط بپرسید و خواهید دید که آنها خودشان به نتیجه مدنظر شما میرسند. این حس که خودشان نقشی پررنگ در این فرایند داشتند، به آنها برای متحد بودن در انجام کار انگیزه میدهد.
۳. توضیح واضح درباره سود ایدهها
در نهایت، آخرین روش برای افزایش میزان متقاعدسازی شما این است که به صورت واضح به دیگران توضیح دهید که چرا ایدهتان میتواند برای دیگران سودمند باشد. با دخیل کردن همه کارمندان در سود از یک چیز واحد، شما آنها را برای حرکت به سمت هدف اصلی شرکت متقاعد میکنید. این امر نه تنها مختص به شما، بلکه باید دو طرفه باشد. باید کارمندان خود را تشویق کنید که ایدهها و نیازهای خود را با شما به اشتراک بگذارند و بدین شکل به آنها این اطمینان خاطر داده میشود که در صورت قدم برداشتن به سمت هر هدف جدیدی، خودشان هم از آن سود خواهند برد.
اگر فرایند متقاعدسازی درست انجام شود، کارمندان شما انگیزه کافی برای تبدیل استراتژی به عمل را خواهند داشت. قدرت متقاعد کردن شما به همراه چهار عنصر دیگر کاریزما، ابزار کافی برای تبدیل شدنتان به یک رهبر کاریزماتیک را فراهم میکند. نه تنها میتوانید کارمندان خود را به انجام کارهای بزرگ تشویق کنید، بلکه راه سودآوری را بر روی کسب و کار خود باز خواهید کرد، سودآوری که میتواند به انواع مختلفی مانند رشد مالی، نوآوری و بهرهوری دوچندان نمود کند.
سخن پایانی خلاصه کتاب رهبری کاریزماتیک
بیشتر مردم فکر میکنند که کاریزما چیزی است که یک شخص با آن به دنیا میآید و یا فقط انسانهای بسیار خاص به آن دست مییابند. اما این باور کاملاً اشتباه است، چرا که شما همیشه میتوانید کاریزما را در خود تقویت کنید. کافیست از اعتبار، قدرت شخصی، صمیمیت، محرک و توانایی متقاعدسازی خود استفاده کنید تا به کارمندانتان برای تلاش در جهت یک هدف مشترک انگیزهای مضاعف بدهید.
پیشنهاد کاربردی خلاصه کتاب رهبری کاریزماتیک
به کارمندان خود اهداف منعطف را واگذار کنید. نویسنده طی تحقیقات خود متوجه شد که برای کارمندان، نیاز به حس با ارزش و مهم بودن به مراتب بیشتر از درآمد، محیط کار و یا چشمانداز شغلی مهم است. چیزی که میتواند نوعی حس مفید بودن و رسیدن به یک دستاورد را برای کارمندان شما برانگیزد، مشخص کردن اهداف منعطف است؛ اهدافی که رسیدن به آنها هرچند سخت، اما قابل انجام است.
وقتی کارمندانتان با موفقیت به اهداف منعطفشان دست مییابند، آنها را تشویق کنید. این کار باعث ترشح مقدار زیادی از هورمونهایی میشود که به انسان حس خوبی میدهند، مثل دوپامین، سراتونین و اکسیتوسین. این هورمونها اعتمادشان را نسبت به شما دوچندان کرده و باعث میشود انگیزه بیشتری برای کار کردن پیدا کنند. این یک برد دو طرفه است و رهبری کاریزماتیک دقیقاً همین است.