در دنیای پرچالش و رقابتی امروز، بسیاری از ما به دنبال راهنماییهایی هستیم که بتواند ما را در مسیر موفقیت یاری کند. کتاب “هرگز تسلیم نشو” نوشته دونالد ترامپ، یکی از شخصیتهای برجسته و بحثبرانگیز دنیای تجارت و سیاست، به ما میآموزد که چگونه با ارادهای قوی و روحیهای مصمم میتوانیم بر موانع غلبه کنیم و به اهداف خود دست یابیم. خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو یک خلاصه ای کامل از این کتاب است. حتما این خلاصه کتاب را تا انتها بخوانید.
فصل اول خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
پایین ترین شطح زندگی من بود. زمانی که با بدهی یک میلیون دلاری مواجه شدم و کل دنیا به من میگفت که همه چیز تمام شده است. در اوایل دهه ۹۰، من در شرایطی قرار گرفتم که میتوانستم به راحتی ورشکسته شوم. این موقعیت بسیار دشوار بود و بانکها به دنبال من بودند.
در آن زمان، میلیونها دلار وام بدهکار بودم و ۹۷۵ میلیون دلار را ضمانت کرده بودم. در ماه مارس ۱۹۹۱، مجله وال استریت و روزنامه نیویورک تایمز داستان من را در صفحه اول خود منتشر کردند و من در مرکز اخبار منفی قرار گرفتم. این بدترین زمان زندگیام بود و من ناگهان زمان زیادی برای فکر کردن داشتم.
متوجه شدم که بخشی از مشکل، از دست دادن چشماندازم بود. من از خود راضی شده بودم و سرعت حرکت من کافی نبود. اما تسلیم شدن هرگز به ذهنم خطور نکرد. من تصمیم گرفتم که به جلو حرکت کنم و ثابت کنم که منتقدانم اشتباه میکنند. این فشارها من را به فردی قویتر تبدیل کرد و یاد گرفتم که مشکلات اغلب همان فرصتهای پنهان هستند.
من توانستم نام خود را در رکوردهای جهانی گینس ثبت کنم و این تجربه به من آموخت که موفقیت به توانایی مدیریت فشارها بستگی دارد. باید بر روی راهحلها متمرکز شویم و با نگرش مثبت، فشارها را مدیریت کنیم.
داستانی از سرسختی و اراده
من از خود راضی شده بودم و سرعت حرکت من کافی نبود. اما تسلیم شدن هرگز به ذهنم خطور نکرد. این باعث شد که منتقدانم را گیج کنم و به عقب برگردم. با یکدندگی و سرسختی، ثابت کردم که آنها اشتباه میکنند و به فردی قوی تبدیل شدم.
یاد گرفتم که مشکلات اغلب همان فرصتهای پنهان هستند. من سعی کردم موقعیت خودم را به عنوان یک فرصت بزرگ ببینم و به مطبوعات نشان دهم که میتوانم. این یعنی انگیزه و نگاه مثبت.
یک شب، وقتی در اتاق کنفرانس بودم، تصمیم گرفتم درباره پروژههای جدیدم صحبت کنم. آنها فکر کردند که من دچار اوهام شدهام، اما من آماده بودم که به جلو حرکت کنم. ما تصمیم گرفتیم روی راهحلها تمرکز کنیم، نه مشکلات.
این تجربه من را به یک تاجر و موسس تجاری بهتر تبدیل کرد. مثبتاندیشی من را به جایی رساند که امروز هستم. آیا فکر میکردم که میتوانم نامم را در رکوردهای جهانی گینس ثبت کنم؟ نه، اما این واقعیت است که به آن افتخار میکنم.
موفقیت به این بستگی دارد که چگونه فشارها را مدیریت کنید. خودتان را به عنوان یک فرد پیروز مجسم کنید و بر روی راهحلها تمرکز کنید. با نگرش مثبت، فشارها میتوانند از بین بروند. این کار به شما کمک میکند تا از چالشها عبور کنید.
فصل دوم خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
من احساس قویای درباره تمامیت دارم؛ این ترکیبی از همه عناصر زندگیام است که مرا سالم و شاد نگه میدارد. وقتی با شکست مواجه میشویم، باید به جلو حرکت کنیم و بدانیم که شکست پایدار نیست. این دیدگاه به ما انگیزه میدهد تا مشکلات را برطرف کنیم و از ناخرسندی دور شویم.
در اوایل دهه ۹۰، وقتی با یک عقبنشینی مالی مواجه شدم، آن را به عنوان یک حکم نهایی در نظر نگرفتم. بلکه آن را انحرافی از هنجار دانستم و به خودم قول دادم که بازگشت داشته باشم. این فرآیند یک شبه اتفاق نیفتاد، اما با گذشت زمان، همه چیز بهبود یافت.
بدترین کاری که میتوانیم بکنیم این است که خود را بدشانس بدانیم. مشکلات بخشی از زندگی و تجارت هستند و سرسختی ماست که جای بدبختی را میگیرد. آمادگی برای مواجهه با مشکلات، ما را از آشفتگی عاطفی و بیماری دور میکند.
من افرادی را میشناسم که از بدبختی و فاجعه نجات پیدا کردند. آنها شجاعت به خرج دادند و موفق شدند. من از مزیت داشتن خانواده بزرگ و تحصیلات عالی برخوردار بودم و به این مزایا افتخار میکنم. شما هم میتوانید بدون توجه به موقعیت یا پیشینهتان، همین نگرش را داشته باشید. وقتی شکست در مسیرتان قرار میگیرد، به یاد داشته باشید که این فقط یک مرحله است و میتوانید به جلو حرکت کنید.
شکست به عنوان فرصتی برای رشد و کمال
شما هم میتوانید بدون توجه به موقعیت یا پیشینهتان، نگرش مثبتی داشته باشید. وقتی با شکست مواجه میشوید، باید باور داشته باشید که میتوانید بر آن فائق بیایید و از شما انتظار موفقیت میرود. این تنها جان سالم به در بردن نیست، بلکه یک اجبار و حس وظیفه در مسیر کمال فردی و حرفهای شماست.
در بدترین مشکلات مالیام، یاد گرفتم که عکسالعمل نشان دهم و احساس سرکشی کنم که هیچکس نمیتواند موفقیت را از من بگیرد. مهم نیست که دیگران چه میگویند، این من را به سطح دیگری از تفکر هدایت میکند که ایمان نام دارد. ایمان به خودتان میتواند نیرویی قدرتمند باشد.
روزانه روی این ایمان کار کنید. وقتی به تنهایی وارد مبارزه میشوید، تقویتکنندههای مثبت و ایمان به خودتان میتواند قدرتی نامرئی به شما بدهد. بازندهها تسلیم میشوند، اما شما باید به دنبال کمال باشید و به خودتان باور داشته باشید. هیچ چیز کمتر از این را از خودتان انتظار نداشته باشید و در این صورت موفقیت به یک موقعیت پیوسته برای شما تبدیل میشود، حتی وقتی شرایط بیرونی این را نشان نمیدهد. پس هرگز تسلیم نشوید.
فصل سوم خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
برنامه کارآموز به نظر من یک اشتباه بزرگ بود. از نصیحتهای دیگران بهره ببرید، اما به حس درونی خودتان اعتماد کنید. چند سال پیش که برنامههای تلویزیونی مستند درباره زندگی افراد مشهور رواج پیدا کرد، من علاقهای به آن نداشتم. حتی وقتی برای اجرای یکی از این برنامهها اقدام کردم، به نظرم خستهکننده و احمقانه آمد که دوربینها همه جا دنبالم باشند.
پس از چند سال، لس مونوس از من خواست تا اجازه دهم از آخرین بازمانده در ویلن رینگ فیلم تهیه کند. بعد از بازسازی ولمن رینگز، به او جواب مثبت دادم. وقتی به میدان اسکی منتقل شده رفتم، ناگهان مرد جوانی به نام مارک برنت خود را معرفی کرد و از من خواست تا درباره ایده جدیدش صحبت کنیم. او به دنبال یک نمایش حقیقی جنگلی بود که در آن برنده کارآموز حقیقی، شغلی در سازمان ترامپ دریافت میکرد.
من به مارک گفتم که با این نظر موافقم و پروژه را به شبکههای بالا سوق دادیم. همه خواستار آن بودند و ما با ان بیسی همراه شدیم. اما به جز مارک برنت و ان بیسی، کسی مشتاق شرکت در برنامه نبود. مشاورانم فکر میکردند که این یک ریسک بزرگ است و ممکن است شهرت من به خطر بیفتد.
وقتی به عقب نگاه میکنم، عبارت “بزرگترین اشتباهی که تا حال مرتکب شدی” را بارها شنیدم. حس درونی من به من میگفت که این کار درست است، بدون اینکه نیاز به مشورت با دیگران داشته باشم. مشکل بعدی این بود که مارک برنت به من گفت که بیشترین زمانی که در هر هفته نیاز است، ۶ ساعت است، اما این مدت به بیش از ۳۰ ساعت تبدیل شد و نگرانی من بیشتر شد.
تجربه کارآموز در دنیای رسانه
من یک سازمان بزرگ رو اداره میکنم و روزی حدود ۱۲ ساعت کار میکنم. برای مدیریت این وضعیت، تصمیم گرفتم کارها رو به صورت هفتگی پیش ببرم، چون میدونستم در ابتدا زمان بیشتری نیاز داره. به تدریج این برنامه به روال روزانهام تبدیل شد و همه افراد با این تغییر تطبیق پیدا کردند. این کار انرژی زیادی به من داد و باعث شد بفهمم چقدر میتونم در هر روز کار انجام بدم.
قبل از پخش برنامه کارآموز در ژانویه ۲۰۰۴، نمیدونستم آیا این آخرین هفته از زندگی محترمانهام خواهد بود یا نه. با وجود مشاورههای منفی، انرژیای که از برنامه میگرفتم قوی بود. نگرانیهایی درباره فاجعههای احتمالی داشتم، اما حس میکردم که این یک ایده بزرگ است. خوشبختانه برنامه تأثیرگذار بود و خیلی سریع رتبه اول رو به خودش اختصاص داد.
اگر فردی شناخته شده باشید و نمایش شکست بخوره، اوضاع متفاوتی خواهد بود. اگر تصمیم نمیگرفتم که ریسک کنم و بر خلاف مشاوران عمل کنم، هیچکدوم از این اتفاقات نمیافتاد. یکی از مزایای این برنامه این بود که علامت تجاری من به خوبی شناخته شد و علاقه شگفتانگیزی به کارهای من ایجاد شد.
به مردم میگویم که به همه گوش دهند، اما در نهایت خودم تصمیم نهایی را میگیرم. اگر به حرفهای دیگران گوش میدادم، برنامه کارآموز هرگز اجرا نمیشد. حالا ما ۶ فصل بزرگ داشتیم و آمادهایم تا فصل هفتم رو ضبط کنیم. این برنامه همچنان یک تجربه بزرگ برای من و همه افراد درگیر آن خواهد بود. وقتی خطر میکنید، مطمئن شوید که نقاط قوت شما بیشتر از نقاط ضعفتان است.
فصل چهارم خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
آیا این فقط یک مشکل کوچک است یا یک فاجعه؟ برای چیزهایی که بیرون از برنامه شما رخ میدهد، باید آمادگی داشته باشید. دومین ساختمان بلند در آمریکای شمالی، یعنی هتل و برج بینالمللی ترامپ در شیکاگو، مکانی خارقالعاده است. اگر به شیکاگو سفر کنید و تور قایق معماری را انتخاب کنید، متوجه زیبایی آن خواهید شد. این ساختمان هنوز تکمیل نشده و تا سال ۲۰۰۹ به اتمام میرسد، اما به خاطر شکل نامتقارنش، بر منظره پل خیابان میشیگان و بزرگراه وست ویکر سلطه دارد.
طرح این ساختمان در سال ۲۰۰۰ آغاز شد و قرار بود بلندترین ساختمان جهان باشد. پس از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، تعداد طبقات طرح را کاهش دادم، زیرا فکر نمیکردم ساخت ساختمانی بسیار بلند ایده هوشمندانهای باشد. معماران ما، اسکیمر اوینگ و مریل، بیش از ۵۰ مدل را ارائه دادند تا بر اساس آنها تصمیمگیری کنیم. طرح پس از دریافت نظرات اصلاح شد و در سال ۲۰۰۲ تأیید گردید.
در سال ۲۰۰۴، ۱۰ طبقه از ادارات و اتاقهای هتل را تغییر دادیم و ساخت آنها را در ۱۷ مارس ۲۰۰۵ آغاز کردیم. این ساختمان با ۹۲ طبقه و ۷.۷ میلیون فوت مکعب، شامل یک مرکز سلامت، هتل لوکس پنج ستاره، هتل آپارتمانها و پارکینگ خواهد بود. پنتوسها سه طبقه بالا را اشغال میکنند و این ساختمان قرار است در دسامبر ۲۰۰۷ بازگشایی شود و کل پروژه در بهار ۲۰۰۹ به اتمام برسد. هزینه آن حدود ۸۰۰ میلیون دلار خواهد بود و این یک پروژه بسیار عظیم است.
از مشکلات به فرصتها در پروژههای بزرگ
نقطه ضعفها طبیعتاً مشکلات بزرگی به وجود آورد. سه ماه پس از آغاز ساخت زیربنا، متوجه شدیم که آب از رودخانه شیکاگو به محل ساختمان نشت کرده است. این نشت میتوانست مشکل جدی ایجاد کند، بنابراین به طور جدی به آن پرداختیم. با نگرش مناسب و اشراف به کار، میتوان مشکلات را برطرف کرد.
بخش دیگری از ساختمان نیاز به رسیدگی داشت. پایه و ۱۴ طبقه اول به گونهای طراحی شده بودند که دارای چهارچوب فلزی و بدنه بتنی باشند. اما به دلیل رشد صنعت در چین، قیمتهای جهانی فلز افزایش یافت. بنابراین، دوباره به هیئت طراحی مراجعه کردیم و ساختمان را به گونهای طراحی کردیم که همه طبقات با بتن ساخته شوند و میلیونها دلار در این فرایند ذخیره کردیم.
ما همچنین باید صدای تولید شده از مصالح سنگی را در نظر میگرفتیم و امیدوار بودیم همسایگان شیکاگویی با این موضوع مشکلی نداشته باشند. حدود یک چهارم مصالح باید در سنگ آهک فرو میرفتند که خود به تنهایی پروژه بزرگی بود. با وجود مشکلاتی که داشتیم، ما به راه خود ادامه دادیم و به عنوان یک فرد سرکرده، مسئولیت این حقیقت را پذیرفتم که هر چیز مسیر خودش را طی میکند.
مهم نیست چقدر آمادگی دارید، ما نهایت تلاش خود را میکنیم تا با برنامهریزی و تمرکز از موانع عبور کنیم. جنبههای مثبتی نیز وجود دارد؛ مثلاً با استفاده مجدد از بستر رود، بیش از ۱ میلیون دلار ذخیره کردیم. گاهی اوقات خوب است که به نقاط مثبت توجه کنیم و از خود بپرسیم آیا این صرفاً یک مشکل کوچک است یا یک فاجعه بزرگ.
ما با مشکلات زیادی در پروژههای ساختمانی شیکاگو مواجه شدیم و احتمالاً تعداد بیشتری از آنها را خواهیم داشت. اما این هنوز تجربه جذابی است. آیا شما وقتی با موضوع مهمی سرکار دارید، با مشکلاتی مواجه نمیشوید؟ بله، میشوید. اما نباید اجازه دهید این مشکلات شما را از کار دور کنند. اشتیاق شما باید شما را از همه موانع عبور دهد. اگر نگرش درستی داشته باشید و بدانید که چه میکنید، میتوانید مشکلات را از سر راه خود بردارید. انعطافپذیری و توانایی تغییرات لازم در مواجهه با موانع، کلید موفقیت است.
فصل پنجم خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
من عاشق یک مبارزه خوب هستم و هتل آپارتمان سهو، محله شیک نیویورک، یکی از چالشهای بزرگ من بود. سهو بیشتر از ساختمانهای کوتاه تشکیل شده و من میدانستم برای به دست آوردن هر چیزی که در آنجا وجود دارد، باید به مبارزه بپردازم. با وجود محدودیتهای تاریخی در ناحیه، تصمیم گرفتم یک هتل آپارتمان بلند بسازم که شامل بیش از ۲۵۰ گالری، ۱۰۰ مغازه و بیش از ۲۰۰ رستوران باشد. این منطقه به عنوان یک مکان فوقالعاده برای هنر و فیلم شناخته میشود.
من باور داشتم که سهو آماده تبدیل شدن به یک هتل درجه یک در قرن ۲۱ است. پروژهای ۴۵ طبقه و ۴۵۰ میلیون دلاری که با شرکایم، گروه بیراک و سازمان سپیر، قصد داشتم بسازم. اما با مخالفتهایی از سوی فعالان اجتماعی و سیاستمداران مواجه شدم. با این حال، من اجازه ندادم این موضوع ما را متوقف کند و در برنامه تلویزیونی کارآموز در ششم ژوئن ۲۰۰۷، نیت خود را اعلام کردم. خوشبختانه در هشتم می ۲۰۰۷، اداره دولتی تصویب کرد که میتوانم در آنجا هتل آپارتمان بسازم.
بزرگترین مانع پروژه، ارتفاع ساختمان بود. سهو محلهای با ساختمانهای کوتاه است و این پروژه خط افق را به طور قابل توجهی تغییر میداد. هیچکس قبلاً در این منطقه ساختمان بلند نساخته بود و ما میخواستیم این وضعیت را تغییر دهیم. با خرید حقوق هوایی از املاک مجاور، چندین طبقه به طرح هتل اضافه کردیم. اما این پروژه اولین هتل آپارتمان در نیویورک بود و با قوانین قدیمی و ساکنان محلی موانع دشواری روبهرو بود. نیویورک هرگز پیش از این با هتل آپارتمان روبهرو نشده بود و این واحدها برای سکونت موقتی استفاده میشدند.
مبارزه برای تأسیس هتل آپارتمان
من کاملاً باور داشتم که میتوانم ادارات شهری را در این خصوص متقاعد کنم. این هتل بر اساس این فرض عمل میکند که خریداران حق دارند از واحدهای خود فقط به مدت چند روز در سال استفاده کنند و وقتی مالک واحد خود را اشغال نکرده، واحدها به عنوان اتاقهای هتل اجاره داده میشوند. این یک آمادهسازی بزرگ است که هم مالک و هم شرکت مدیریتی سود میبرند.
ما بیوقفه کار میکردیم تا قصد خود را روشن کنیم. در حالی که برخی افراد با پروژه من مخالفت کردند، اکثریت ساکنان همسایه از آن حمایت میکردند و آن را فرصتی برای جذب توریست و پیشرفت محله میدانستند. گودبرداری را در سال ۲۰۰۶ آغاز کردیم، هرچند هنوز مجوز ساخت نداشتیم. سپس با بقایای انسانها روبهرو شدیم و کار را متوقف کردیم. تیمی از باستانشناسان را استخدام کردیم تا بقایا را شناسایی کنند و در نهایت، پس از یک هفته دوباره کار را از سر گرفتیم.
با وجود تظاهرات و مخالفتها، ما بر روی هدف خود متمرکز بودیم. ما میدانستیم که اگر این ساختمان به عنوان مسکونی شناخته شود، نمیتوانیم منطقهبندی را تغییر دهیم. بنابراین، بر این متمرکز بودیم که ساختمان مسکونی نیست و بر اساس قوانین موجود پیش برویم. در نهایت، تأییدیهها را به دست آوردیم و پروژه سوهو ترامپ به زیبایی میدرخشد.
این پروژه شامل ۲۵ هزار فوت مربع مکان تجاری، رستوران، چشمه آب معدنی و مرکز کنفرانس است. ما همچنین استخر، کتابخانه و رستوران خواهیم داشت. همسایگان سهو در نهایت عاشق این محل خواهند شد و این مکان ارزش املاک آنها را بالا میبرد. با وجود مشکلات، ما این تجارت شهری بزرگ را مدیریت خواهیم کرد و نگرش مثبت به ما کمک میکند تا از موانع عبور کنیم. وقتی با مشکلات مواجه میشوید، از خود بپرسید آیا این صرفاً یک مشکل کوچک است یا یک فاجعه بزرگ. اجازه ندهید مشکلات شما را از کار دور کنند و با اشتیاق به جلو بروید. اگر نگرش درستی داشته باشید، میتوانید مشکلات را از سر راه خود بردارید و انعطافپذیر باشید تا به سرعت تغییرات لازم را اتخاذ کنید.
فصل ششم خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را هرگز فراموش نکنید. اگر هرگز تسلیم نشوید، قادر خواهید بود اوضاع را دوباره سر و سامان دهید. من در آن روز در آپارتمانم نشسته بودم و اخبار را تماشا میکردم و برای اولین بار دیدم که چه اتفاقی رخ میدهد. این یک عمل شرارتبار و فقر معنوی بود. پس از آن حمله، برخی از افراد و شرکتها نیویورک را ترک کردند، اما من هرگز این گزینه را مدنظر قرار ندادم. من یک نیویورکی هستم و اینجا وطن من است.
سازمان ترامپ از آن زمان به بعد هر ساله در ۱۱ سپتامبر یادوارهای برگزار میکند. در سال اول، جشن کریسمس سالانه را لغو کردیم تا بودجهاش را به صورت خیریه برای حادثه استفاده کنیم. از آن زمان، ما هر ساله یادبودی در لابی برج ترامپ برگزار میکنیم. در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، کنسرت سپتامبر را در برج ترامپ برگزار کردیم که برای عموم آزاد بود. این کنسرت با پیام صلح از طریق موسیقی برپا شد و پسرم اریک آن را معرفی کرد.
مشارکت در این برنامهها زمانبر است، اما ارزش هر لحظه را دارد. من همچنین میزبانی برنامههای خیریه زیادی را در زمینهای گلف و باشگاه مار لاگو بر عهده دارم. این برنامهها نیازمند زمان و تلاش هستند و مالکیت املاک چیزی فراتر از کسب مال است. اگر بتوانید دستاوردهای خود را به شیوهای برای به اشتراک گذاشتن ببینید، کارهایتان بسیار با ارزشتر خواهند بود.
ما هر ساله میزبان ارتش رستگاری در لابی خود هستیم و این به یک سنت تبدیل شده است. من سخنرانی کوتاهی ارائه میدهم و ارتش رستگاری تشویقهای لازم را دریافت میکند. این نیازمند زمان زیادی برای تنظیم و برنامهریزی است، اما ما هر ساله این کار را انجام میدهیم. وقتی شما یک فرد ارائهدهنده باشید، میتوانید استعدادهای زیادی را به روی خودتان بگشایید.
چالشها را بپذیرید و بزرگتر شوید
من دوستی را به یاد میآورم که از من پرسید چرا اینقدر در املاک خود کارهای خیریه انجام میدهم. به نظرش این کار لازم و ضروری نبود و میدانست چقدر زمان میبرد. به او گفتم که اینها تنها کلمات قدرتمندند که با احساسات قوی همراهند. تصور کنید این را به خودتان بگویید؛ این یک حس بزرگ است. همه ما موقعیتهای بدی را دیدهایم که دوست داشتیم به کسی کمک کنیم. موفق بودن یعنی اینکه میتوانید کمک بزرگی ارائه دهید.
این یکی از دلایلی است که من این کار را انجام میدهم. اگر موفق شوید، میتوانید چیزهای بیشتری به دست آورید و این انگیزهای شگرف برای ادامه مسیرتان است. اگر هرگز تسلیم نشوید، قادر خواهید بود نتایج عالی به دست آورید. بدبختی یک حقیقت در زندگی است و ممکن است روزی را بدون فاجعه آغاز نکنید. این را به عنوان یک چالش بپذیرید و به جای ناامیدی، بزرگتر از مشکلات شوید. آماده باشید که برای حقوق خود مبارزه کنید و اینگونه همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت.
فصل هفتم خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
انتظار مشکلات را داشته باشید تا زمان وقوع آنها غافلگیر نشوید. برج ترامپ اولین موفقیت بزرگ من بود و من همیشه عاشق این ساختمان خواهم بود. اینکه این برج سومین مقصد توریستی در نیویورک است، به من احساس خوبی میدهد. مردم فکر میکنند این برج همیشه در این مکان بوده، اما در واقع اینطور نیست. من این ساختمان را با نام برج تیفانی نامگذاری کردم و ساخت آن چالشهای خاصی داشت.
رابرت موسیس، یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ نیویورک، به من گفت که نمیتوانی بدون شکستن تخممرغ قلمه درست کنی. در ابتدا هیچ چیز آسان نبود و حدود ۳ سال طول کشید تا از صاحب ملکی که میخواستم بخرم، جواب بگیرم. من چیزهای زیادی درباره مقاومت آموختم و فهمیدم که اگر نسبت به چیزی اشتیاق داشته باشید، عدم تشویق دیگران شما را دلسرد نمیکند.
پس از اینکه این مکان در دسترس قرار گرفت، متوجه شدم که نامههایم کارساز بودند. من نیاز داشتم تا تیفانی را متقاعد کنم که اجازه دهد حقوق هواییاش را بخرم. خوشبختانه با والتر وینگ، یک مرد واقعی، معامله کردم و او گفت میتوانم روی حرفش حساب کنم. حالا که حقوق هوایی تیفانی را کسب کرده بودم، نیاز به یک قطعه دیگر در مجاورت تیفانی داشتم.
این مورد به یکی از قوانین منطقهبندی نیویورک مربوط میشد که نیاز به حداقل سی پا مکان باز داشت. به نظر میرسید این قطعه به لئوناردو کندل تعلق دارد. او هم فرد قابل احترامی بود و نمیخواست زمینش را تقسیم کند. اما یک روز در معامله خود با تیفانی، بندی دریافت کردم که به تیفانی گزینهای برای خرید ملک کندل در یک چارچوب زمانی مشخص میداد.
تجربههای ارزشمند: چگونه بر مشکلات غلبه کنیم؟
شاید پس از این همه چیزی میتوانست روی کندل تأثیر بگذارد. حالا من متوجه شده بودم که کاری که در تلاش برای انجامش بودم، اصلاً آسان نیست. باز کردن هر یک از این درها نیازمند سعی و تلاش فراوانی بود. سخن رابرت موسیس در ذهنم طنینانداز میشد و من همچنان به مسیر خود ادامه میدادم. بنابراین باید دوباره به سراغ والتر وینگ میرفتم و از او میپرسیدم که آیا میتوانم گزینهای مربوط به ملک لئوناردو کندل را به عنوان بخشی از معاملهام با تیفانی خریداری کنم.
والتر پذیرفت، اما لئوناردو گفت که این گزینه به تیفانی مربوط میشود و قابل انتقال نیست. اما من توضیح دادم که میتوانم این حق را از تیفانی خریداری کنم. در کمتر از نیم ساعت تصمیم گرفتیم معاملهای صورت دهیم که برای هر دوی ما خوب باشد. من از این گزینه کنارهگیری میکردم و لئوناردو موافقت میکرد که اجارهام را از ۲۲۰ سال به ۱۰۰ سال گسترش دهد.
ما دوستان خوبی باقی ماندیم و من اجازه داشتم به ساخت برج ترامپ ادامه دهم. اما هنوز معامله نهایی با جنس کوو، شرکتی که مالک بنویت بود، انجام نداده بودم. ما برنامه داشتیم که کل معامله را به صورت پنهانی انجام دهیم، اما ناگهان خبر به بیرون نشت کرد و جنس کوو با سیلی از خریداران مشتاق روبهرو شد.
خوشبختانه نامهای از هانیگان دریافت کردم که به جنس کوو کمک میکرد. من به او اجازه دادم که اگر این معامله را با ما انجام دهد، فروش ملک بنویت را قانونی خواهم کرد. کمی بعد، نیویورک تایمز با من تماس گرفت و شنیده بود که قرار است معاملهای با جنس کوو داشته باشم. من به گزارشگر گفتم که برنامه دارم برج جدیدی در مکان بنویت بنا کنم.
این مقاله صبح روز بعد منتشر شد و من امیدوار بودم که بتوانم فشاری به جنس کوو وارد کنم. اما به محض انتشار مقاله، همه کارمندان بنویت به دنبال شغل جدیدی رفتند و بنویت با مشکل روبهرو شد. ۵ روز بعد، من قرارداد با جنس کوو را امضا کردم. این نمونه خوبی از پشتکار است که ما به آن نیاز داریم. باید باور کنید که شما هم با مشکلاتی روبهرو خواهید شد، مهم نیست که اسم شما ترامپ باشد یا چیز دیگری. این یک تجربه خارقالعاده و روحبخش است و هر یک از این لحظات ارزشمند است.
فصل هشتم خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
این روزها سیلی از ایمیلها از طرف طرفدارانم دریافت میکنم و بسیاری از آنها به دنبال نصیحت هستند. بعضی اوقات یک کلاس سوالات خود را برای من ارسال میکنند. تصمیم گرفتم تعدادی از این سوالات را به همراه پاسخهایم بیان کنم.
۱. چگونه با فردی کنار بیایید که به طور مداوم مشکلی مشابه را تکرار میکند؟ من با این فرد کنار نمیآیم، چون او هماکنون برای شخص دیگری کار میکند.
۲. مهمترین خصوصیت یک رهبر خوب چیست؟ نظم و انضباط. این نظم به افراد کمک میکند و اگر رهبری نظم نداشته باشد، دیگر به مدت طولانی رهبر نخواهد بود.
۳. مهمترین گامها برای فردی که قصد دارد موفق شود چیست؟ یادگیری هرچه بیشتر درباره کاری که میخواهد انجام دهد و بررسی همه جنبههای مربوط به تلاش خود. این نباید یک رویکرد بیبرنامه باشد.
۴. چه چیز رهبران فردا را در صنعت املاک متمایز میکند؟ افرادی که هم دیدگاه و هم نظم دارند موفق میشوند. هر یک از اینها بدون دیگری بیاثر است.
۵. شما چه افرادی را در طول تاریخ مورد تحسین قرار میدهید و چرا؟ آبراهام لینکن، که فردی خودآموخته بود و سالها مصیبتها را پشت سر گذاشت. وینستون چرچیل هم که در جنگ جهانی دوم رهبری کرد و سخنران بزرگی بود.
۶. دسر مورد علاقه شما چیست؟ بستنی.
۷. شما چه چیزی را در مورد شغلتان دوست دارید؟ همه چیز، چون هر روز یک چالش جدید است.
۸. آیا برای صرف نهار بیرون میروید؟ خیلی به ندرت. من ترجیح میدهم ناهارم را روی میز کارم بخورم.
۹. برای فردی که میخواهد تجارتی برای خودش آغاز کند چه پیشنهادی دارید؟ باید برای مشکلات آماده باشید و تمرکز خود را حفظ کنید. هرگز تسلیم نشوید.
۱۰. اگر همه چیز آنطور که میخواستیم پیش نرفت چه؟ بدانید که شما شرکتهای زیادی را در اختیار دارید و ممکن است کار نادرستی انجام دهید. مهم نیست چقدر سخت کار میکنید، مطمئن شوید که کاری را انجام میدهید که برایتان مناسب است و به آن عشق میورزید. پس محکم و استوار باشید.
چگونه الهام از گذشته میتواند آینده را شکل دهد
وقتی بچه بودم، دوست داشتم یک بازیکن بسکتبال یا سازنده شوم و آسمانخراشها را با بلوکهای ساختمانی بسازم. من پیشنهاد بورسیه بسکتبال و بازی در یک فیلم را داشتم، اما عشق من به املاک مرا به سمت وارتون سوق داد.
ایدههایم از جهان الهام میگیرند و ارتباط با حوادث دنیا میتواند ایدههای زیادی به من بدهد. در این عصر تکنولوژی، به اطلاعات بیشتری دسترسی داریم و این هیجانانگیز است.
هرچند موفقیتهای خوبی داشتهام، اما شکست همیشه ممکن است. مهم است که مراقب باشیم اما نه حراسان. اجازه ندهید ترس در کارهایتان تداخل ایجاد کند.
در تعطیلات، من به سفر نمیروم، چون کارم را انرژیبخش میدانم و از آن دوری نمیکنم. با زمینهای گلف خودم میتوانم از بازی گلف لذت ببرم.
من دوست ندارم کسی را اخراج کنم، اما گاهی لازم میشود. بهترین محیط کاری زمانی است که همه افراد اخلاق کار مشترک داشته باشند.
هدف اصلی من در ورود به بخش املاک، موفقیت بود. من همیشه عاشق ساختمانهای زیبای منهتن بودم و میخواستم دیدگاه خودم را دنبال کنم.
شگفتانگیزترین چیز در برنامه کارآموزی این بود که شهرت من پس از اخراج افراد افزایش یافت.
بسیاری از چیزها من را شاد میکنند، از جمله کار کردن به بهترین شکل و توانایی کمک به جامعه. خانوادهام برایم اهمیت زیادی دارند و وقتی با آنها هستم، احساس شادی میکنم.
درس مورد علاقهام ریاضیات بود و در هندسه مهارت زیادی داشتم. فیلم مورد علاقهام “همشهری کین” است و صبحها ساعت ۵ بیدار میشوم.
بهترین قسمت از پولدار شدن، توانایی بازگشت به جامعه است. و بهترین پند من این است که هرگز تسلیم نشوید؛ با این نگرش میتوانید چیزهای زیادی به دست آورید.
فصل نهم خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
وقتی طرف مقابل پیشنهاد دو میدهد، من شراکت را به او پیشنهاد میکنم. لینکهای گلف بینالمللی ترامپ در اسکاتلند برای من همیشه جذاب بوده است. من به جز زیبایی چشمانداز اسکاتلند، به خاطر اینکه مادرم در آنجا به دنیا آمده، علاقه خاصی به این کشور دارم. گلف بخش مهمی از زندگی من است و من ۵ سال وقت صرف بررسی مکانهای مناسب در آنجا کردم.
با بیش از ۲۰۰۰ امکان برای توسعه در سراسر اروپا روبرو بودم و صبورانه برای مکان مناسب منتظر ماندم. وقتی زمین اتصال را در مین ایست تیت دیدم، فهمیدم که این مکان مناسبی است. این مکان دارای تلماسههای ممتاز و چشمانداز دریایی بینظیری بود و ۱۴۰۰ جریب مساحت داشت.
اما اعلام توسعه پیشنهادی من باعث آشفتگیهایی شد و مأموران محیط زیست سریعاً وارد عمل شدند. وقتی افراد به برنامه من نگاه میکردند، به وضوح مسخرهام میکردند. نگرانیهای محیطی و تاریخی در مورد این مکان وجود داشت و من هرگز با چنین موضوعی مواجه نشده بودم.
ما به شدت به این موضوع توجه کردیم و سعی کردیم اطلاعات جمعآوری کنیم. با استخدام متخصصین و مقامات مربوطه، همه جزئیات را به دقت بررسی کردیم. ما با نگرانی و وجدان حرفهای خود، همه را متعجب کردیم و پشتکار و یکپارچگیام مورد تحسین قرار گرفت.
ما همچنین به علم برجستگیهای سطح زمین توجه کردیم و فهمیدیم که تلماسهها میتوانند برای یک زمین گلف فاجعهآمیز باشند. با بررسی نقشههای قدیمی، متوجه شدیم که این تلماسهها با نیروی طبیعی حرکت میکنند. بنابراین، ما تحقیقات زیادی انجام دادیم و دریافتیم که با استفاده از گیاهان خاص میتوان تلماسهها را تثبیت کرد.
علاوه بر این، پیشنهادات دیگری برای بهبود حیات وحش و حمایت از آن داشتیم، از جمله ایجاد زیستگاههای جدید برای پرندگان و برنامههای حمایتی برای سمور دریایی. این تنها بخشی از لیست ما بود و من اغراق نمیکنم.
فرصتی برای اشتغال و رشد اقتصادی
بنابراین اگر فکر میکنید همه چیز فقط به خاطر اسم من، دونالد ترامپ، رخ میدهد، اجازه دهید یادآوری کنم که اینگونه نیست. وقتی ما طرح نهایی برنامه کاربردیامان را در انجمن ارائه کردیم، این طرح هم به مسائل محیطی و هم به مسائل تجاری توسعه پرداخته بود. از جنبه اقتصادی، این پروژه تقریباً ۶۲۳۰ شغل در آبردین شر و ۷۴۰ شغل در بقیه اسکاتلند ایجاد میکرد. به طور کلی، این پروژه میتوانست بیش از ۲۵ میلیون پوند ارزش اقتصادی برای آبردین شر و ۲۶۲ میلیون پوند برای اسکاتلند ایجاد کند.
اینها برخی از حقایق و اعداد بود که ما ارائه دادیم و تحقیقات ما باید بسیار دقیق و جزئی میبود. حمایت جامعه تجارت محلی از ما تعجبآور نبود. این توسعه حدود یک میلیارد دلار هزینه دارد، اما من عاشق این کار هستم. ما یک سال بعد از برطرف کردن مسائل محیطی بزرگ، همچنان دیدگاههای خود را ادامه میدهیم.
ما با وراثت ملی اسکاتلند همکاری کردیم و شراکتی بر اساس نگرانیهای جمعی ایجاد کردیم. با استخدام بهترین افراد و انجام تحقیقات محیطی، موانع و تردیدها را برطرف کردیم. ما محصول بهتری ارائه دادیم و هیچکس نمیتوانست با شهرت ما برابری کند. حساسیت ما به مسائل محیطی به مقامات اعتماد داد و دلسوزی ما نسبت به تاریخچه غنی این منطقه، تأثیر کلی توسعهمان را نشان داد.
ما هنوز منتظر تأییدات برای برخی مناطق توسعه خود هستیم و جورج سوریال از سازمان ترامپ هر دو یا سه هفته یک بار به اسکاتلند سفر میکند. من نیز هر دو هفته یک بار به اسکاتلند میروم و از سفرهایم لذت میبرم.
ما یک محدوده رانندگی گلف، یک آکادمی گلف، و یک منطقه تمرین بازیهای کوتاه میخواهیم. این زمین به گونهای طراحی میشود که بهترین خطوط زمین گلف در دنیا را داشته باشد. علاوه بر دو زمین گلف با ۱۸ حفره، ما ۹۵۰ مالکیت مشترک، ۵۵۰۰ خانه، یک هتل با ۴۵۰ اتاق، و ۳۶ ویلای گلف خواهیم داشت. این پروژه مبدل نهایی برای عاشقان گلف در سراسر جهان خواهد بود و استانداردهای جدیدی در توسعه زمینهای گلف ایجاد خواهد کرد. این مسیر هموار نبوده، اما پس از ۵ سال صبر، همه کارها ارزش پیدا میکند و من تقریباً در زمینه علوم مربوط به برجستگیهای زمین تخصص پیدا کردهام. چه کسی بیشتر از این میخواهد؟
فصل پایانی خلاصه کتاب هرگز تسلیم نشو
از افرادی که دائم در حال گله و شکایت هستند دوری کنید. شما قادر به خلق خوش شانسی برای خودتان هستید. شانس یعنی وقتی فرصتی عالی پیش میآید و شما با آمادگی به آن رو به رو میشوید. افراد معمولاً درباره خوش شانسی دیگران صحبت میکنند، اما واقعیت این است که خودشان را به سمت شانس سوق نمیدهند. اگر میخواهید فرد خوش شانسی باشید، برای چیزهای بزرگ آماده باشید.
توسعه استعداد نیازمند کار و تلاش است و این تلاش شانس را به وجود میآورد. صحبت کردن درباره نگرانیها تا حدی سالم است، اما نباید به حدی برسد که شما را خسته کند. تمرکز بر روی یک مشکل بدون یافتن راه حل، انرژی و قدرت ذهنی شما را هدر میدهد. منفی نگری راهی آسان برای افراد تنبل است. از قدرت ذهن خود برای تمرکز بر موارد مثبت و راه حلها استفاده کنید.
شکسپیر میگوید: “عیب در ستارگان ما نیست، بلکه در خود ماست.” این یک پیام روشن است که ما مسئول شانس خود هستیم. اگر مسئولیت را به عنوان یک بار ببینید، نمیتوانید فرصتهای بزرگ را ببینید. شما با چالشهای زیادی روبرو هستید، اما چیزی که شما را از دیگران جدا میکند، نحوه نگاه شما به موقعیتهاست.
باور داشته باشید که تحت کنترل هستید. وقتی با چالشهای مالی در دهه ۹۰ روبرو شدم، بالغ شدم و مسئولیت آن را به عهده گرفتم. سرزنش دیگران هدر دادن زمان است. شانس و اقبال در زندگیتان سایه میاندازند، اما هیچکس نمیتواند این کار را برای شما انجام دهد. باید راهی برای خوش شانسیتان ایجاد کنید و همه چیز را به شیوهای جدید ببینید. بنابراین سخت کار کنید، لذت ببرید و از شانس خود بهرهمند شوید.