کتاب “طرز تفکر پیشاهنگی” به انگلیسی (The scout mindset) نوشته جولیا کالف، به بررسی اهمیت خودآگاهی و بهبود مستمر در زندگی شخصی و حرفهای میپردازد. خلاصه کتاب طرز تفکر پیشاهنگی به شما کمک میکند تا با استفاده از ابزارهای تحلیلی و تفکر انتقادی، نقاط ضعف خود را شناسایی کرده و فرضیات نادرست را به چالش بکشند.
طرز تفکر پیشاهنگی به ما این امکان را میدهد که نقاط ضعف خود را شناسایی کنیم، فرضیاتمان را آزمایش کنیم و روشهای خود را تغییر دهیم. این نوع تفکر ما را وادار میکند تا از خود سوالاتی بپرسیم، مانند اینکه آیا در قضاوتهایمان اشتباه میکنیم یا آیا ریسکهایی که میپذیریم، ارزشش را دارند؟
بسیاری از ما برای اشتباهاتمان توجیهاتی منطقی میآوریم و گاهی در دام خیالات و پیشداوریها گرفتار میشویم. هدف کتاب، کمک به ما در بهبود مستمر از طریق سه مرحله است: درک حقیقت، یادگیری ابزارهای تحلیلی، شناسایی پاداشهای عاطفی
فصل اول خلاصه کتاب طرز تفکر پیشاهنگی ماجرای یک جاسوس
برای درک بهتر مفهوم پیشاهنگی، داستانی عجیب و واقعی را بررسی میکنیم. در سال ۱۸۹۴، یک نظافتچی که جاسوس فرانسه بود، در سفارت آلمان چیزی درون سطل زباله پیدا کرد که میتوانست فرانسه را دچار آشوب کند. او یک یادداشت پارهشده یافت و آن را به افسر ارشد ارتش فرانسه تحویل داد. پس از بررسی، مشخص شد که فردی از میان درجهداران ارتش اسرار حساس نظامی را به آلمانیها انتقال میدهد.
این یادداشت امضا نداشت، اما سوءظن به آلفرد دریفوس جلب شد؛ افسری که تنها عضو یهودی ستاد کل ارتش بود و به اطلاعات محرمانه دسترسی داشت. دریفوس فرد محبوبی میان همکارانش نبود و او را شخصی سرد و متکبر میدانستند. در جریان تحقیقات، شایعاتی مطرح شد که تردیدها درباره او را تقویت کرد.
افسران که هر لحظه بیشتر به دریفوس مشکوک میشدند، دستخط او را برای مقایسه با یادداشت بررسی کردند. با وجود برخی ناسازگاریها، شباهتهای بین دستخطها آنقدر زیاد بود که آنها را قانع کرد که این اتفاقی نیست. دو کارشناس برای اطمینان از اصالت دستخطها وارد شدند؛ یکی مطابقت کامل را تأیید کرد، اما دیگری معتقد بود دستخطها ممکن است از دو منبع متفاوت باشند.
نظر کارشناس دوم به دلیل ارتباطش با یک بانک تحت مدیریت یهودیان، مورد شک قرار گرفت و ارتش نظر کارشناس اول را پذیرفت. در نهایت، دریفوس به اتهام خیانت و جاسوسی برای آلمان به حبس ابد در جزیره شیطان محکوم شد.
ادامه ی داستان جاسوس و عدالت گمشده
در ادامه تحقیقات، کارشناس دوم همچنان قانع نشد و به افسران گفت که احتمال دارد این دو دستخط از دو منبع مختلف باشند. این کارشناس با یک بانک فرانسوی همکاری داشت، بانکی که تحت نفوذ یهودیان بود، و چون دریفوس نیز یهودی بود، افسران شک کردند که شاید نظر او تحت تأثیر روابط پشت پرده قرار گرفته باشد. به همین دلیل، نظر کارشناس اول را پذیرفتند که دستخطها مشابه هستند و به این ترتیب، دریفوس به جرم خیانت به حبس ابد در جزیره شیطان محکوم شد.
دریفوس در هنگام عبور از میان جمعیت، افسران، روزنامهنگاران و تماشاگران، فریاد میزد که بیگناه است، اما جمعیت به او آب دهان میانداختند و فحش میدادند. وقتی به جزیره شیطان رسید و در آنجا محبوس شد، نامههایی به دولت نوشت و خواستار بازبینی پروندهاش شد، اما فرانسه بر این باور بود که پرونده بسته شده است.
افسرانی که دریفوس را دستگیر کرده بودند، نمیخواستند برای مردی بیگناه پاپوش درست کنند، و از دید آنها، تحقیقات بهطور بیطرفانه انجام شده بود. اما این افسران تحت فشار زیادی برای پیدا کردن جاسوس بودند و پس از محکومیت دریفوس، برای حفظ وجهه و موقعیت شغلی خود، باید ثابت میکردند که اشتباه نکردهاند.
سرهنگ ژور پیکار، که در سنین جوانی به مقامی برجسته در ارتش فرانسه رسید، فردی وطنپرست، کاتولیک و یهودیستیز بود. او در روزی که دریفوس از درجه خلع شد، جوکی ضد یهودی گفت که “دریفوس یهودی است، احتمالاً حالا دارد ارزش نوار قیطان طلایی یونیفرم را محاسبه میکند.” پس از محکومیت دریفوس به جزیره شیطان، پیکار ارتقای درجه گرفت و به مقام ریاست اداره ضد جاسوسی رسید و مسئول رسیدگی به پرونده دریفوس شد.
پیکار موظف شد شواهد بیشتری علیه دریفوس جمعآوری کند تا در صورتی که محکومیت او مورد تردید قرار گیرد، این شواهد استفاده شوند. تحقیقات او آغاز شد، اما هیچ مدرک جدیدی پیدا نکرد. بالاخره در روند تحقیقات، یک جاسوس دیگر به نام فردینان استرهازی شناسایی شد. او افسری فرانسوی بود که به قمار و الکل اعتیاد داشت و مشکلات مالی زیادی داشت. به نظر میرسید انگیزه کافی برای فروش اطلاعات به آلمانیها داشته باشد.
افشای بیگناهی دریفوس
در بررسیهای بیشتر، پیکار متوجه شد که دستخط استرهازی مشابه یادداشتی بود که قبلاً به دریفوس نسبت داده شده بود. کارشناس اول که تأیید کرده بود یادداشت متعلق به دریفوس است، مطابقت دستخط استرهازی با آن را نیز تأیید کرد. پیکار از او پرسید که اگر به او گفته شود این نامهها اخیراً نوشته شدهاند، نظرش چیست؟ تحلیلگر شانهای بالا انداخت و گفت که در این صورت، یهودیان ممکن است به استرهازی آموزش داده باشند تا دستخط دریفوس را تقلید کند. اما پیکار این نظریه را محتمل ندانست و به تدریج به این نتیجه رسید که دریفوس بیگناه است.
پیکار به پرونده مهر و موم شده دریفوس دسترسی پیدا کرد. همکاران دریفوس به او اطمینان داده بودند که بررسی این پرونده ثابت خواهد کرد که او گناهکار است، اما با بررسی دقیق، پیکار متوجه شد که این پرونده هیچ مدرک مستند و محکمی ندارد و تنها بر اساس حدس و گمان است. باوجود مقاومت ارتش، پیکار تحقیقات خود را ادامه داد، اما در نهایت به جرم افشای اطلاعات حساس بازداشت شد.
در نهایت، پس از ده سال تلاش، پیکار توانست بیگناهی دریفوس را ثابت کند. دریفوس به طور کامل بخشیده شد و به ارتش بازگشت. جاسوس واقعی، فردینان استرهازی، از کشور فرار کرد و در حالی که فقیر شده بود، درگذشت. پیکار نیز در سال ۱۹۰۶ توسط نخستوزیر وقت بهخاطر شجاعت و تلاشهایش در این پرونده به عنوان وزیر جنگ منصوب شد.
فصل دوم خلاصه کتاب طرز تفکر پیشاهنگی
استدلال انگیزشی جهتدار:
ماجرای دریفوس نمونهای روشن از پدیدهای در روانشناسی انسان به نام استدلال انگیزشی جهتدار است. در این نوع استدلال، انگیزههای ناخودآگاه ما بهطور نامحسوس نتایج فکری ما را شکل میدهند. زمانی که تمایل داریم چیزی درست باشد، میپرسیم: “آیا میتوانم این را باور کنم؟” و برای پذیرش آن بهانه میآوریم. اما اگر نخواهیم چیزی را درست بدانیم، میپرسیم: “آیا مجبورم این را باور کنم؟” و بهانهای برای رد آن مییابیم.
مشکل اینجاست که اگرچه تشخیص استدلال انگیزشی جهتدار در دیگران آسان است، این پدیده در ذهن خودمان اغلب بهعنوان یک استدلال منطقی و بیطرفانه ظاهر میشود. ما تصور میکنیم که ارزیابیهای ما خالص از تعصب است، اما در عمق ناخودآگاه، همانند سربازی که از باورهای خود دفاع میکند، در برابر شواهد تهدیدکننده مقاومت میکنیم.
وقتی با شواهد قوی علیه باورمان مواجه میشویم، بهجای پذیرش آن، بهدنبال شواهد حمایتی میگردیم. تغییر نظر در چنین موقعیتی، شبیه به تسلیم شدن در جنگ است. پذیرش حقیقت تنها زمانی ممکن میشود که چارهای جز قبول آن نداشته باشیم.
استدلال انگیزشی صحت
داستان دریفوس، علاوه بر ایجاد دودستگی در جامعه فرانسه، از منظر روانشناسی نیز بسیار آموزنده است. سرهنگ پیکار، قهرمان غیرمنتظره این ماجرا، مثالی از کسی است که برخلاف استدلال انگیزشی جهتدار، از نوع دیگری از تفکر پیروی کرد: استدلال انگیزشی صحت.
پیکار که خود یهودیستیز و مخالف دریفوس بود، بهرغم پیشداوریهایش، توانست حقیقت را از نادرستی تشخیص دهد. استدلال انگیزشی صحت، بر خلاف جهتدار، ایدهها را با پرسش “آیا واقعاً حقیقت دارد؟” مورد بررسی قرار میدهد.
اگر استدلال انگیزشی جهتدار را به سربازی تشبیه کنیم که برای دفاع از باورهایش میجنگد، استدلال انگیزشی صحت مانند پیشاهنگی است که در پی کشف حقیقت است. هدف پیشاهنگ، یافتن واقعیتها و ترسیم نقشهای دقیق از جهان است، نه ساختن توهماتی که با واقعیت همخوانی ندارند.
تفکر پیشاهنگی انگیزهای برای زیر سؤال بردن فرضیات، آزمودن برنامهها، و پذیرش واقعیت حتی زمانی که خوشایند نیست، فراهم میکند. این نوع تفکر، پایهای برای تصمیمگیریهای آگاهانه و مؤثر است.
ترکیب حقیقتجویی و استدلال انگیزشی
البته تمام نقشهها در واقع تنها سادهسازیهایی ناقص از واقعیت هستند و یک پیشاهنگ به خوبی این نکته را درک میکند. تلاش برای طراحی نقشهای دقیق به این معناست که از محدودیتهای درک خود آگاه باشیم و به دنبال نقاطی از نقشه خود بگردیم که اطلاعات کافی در مورد آنها نداریم یا احتمالاً اشتباه هستند. در تفکر پیشاهنگی، اگر متوجه شوید که در موردی اشتباه کردهاید، نقشه خود را اصلاح میکنید و این تغییر به شما کمک میکند.
پرسشهایی مانند «آیا واقعاً باید این کارمند را اخراج کنم؟» یا «چقدر باید خودم را برای ارائه فردا آماده کنم؟» نشاندهنده اهمیت تفکر پیشاهنگی است، زیرا باعث میشود در پاسخ به این سوالات سخت که بسیاری از افراد خود را برای پاسخ به آنها توجیه میکنند، به خودتان نزنید. چه زمانی که در حال پیشنهاد یک محصول جدید هستید، چه وقتی که یک رزمایش نظامی برگزار میکنید، از خود بپرسید که محتملترین حالت برای شکست این پروژه چیست و سپس برنامهتان را برای مقابله با این احتمالات تقویت کنید.
با این حال، در دنیای واقعی هیچکس نمیتواند به طور کامل پیشاهنگ باشد، همانطور که هیچکس یک سرباز کامل هم به حساب نمیآید. یک معاملهگر ممکن است در محیط کار خود شبیه به یک پیشاهنگ عمل کند و سپس هنگامی که به خانه میرود، مثل یک سرباز رفتار کند. همه ما ترکیبی از پیشاهنگ و سرباز هستیم، با این تفاوت که برخی افراد در برخی از زمینهها پیشاهنگهای بهتری هستند. درست مانند پیکار، این افراد ذاتاً علاقه بیشتری به حقیقت دارند و از پذیرش استدلالهای ضعیف که کار را برایشان راحتتر میکند، خودداری میکنند.
فصل سوم خلاصه کتاب طرز تفکر پیشاهنگی
البته برای تغییر هر چیزی ابتدا باید دلیل وجود آن را درک کنیم. بنابراین، نخستین گام در فهم تفکر “سرباز” این است که بدانیم این نوع تفکر برای چیست و چرا به عنوان پیشفرض ذهنی ما شکل گرفته است. دلایل وجود تفکر سرباز را میتوان در شش دسته کلی خلاصه کرد: راحتی، عزت نفس، روحیه، ترغیب، تصویر اجتماعی و تعلق.
راحتی: تفکر سرباز کمک میکند تا از احساسات ناخوشایند مثل ترس، استرس یا حسرت دوری کنیم. گاهی این کار را با انکار واقعیت انجام میدهیم، گاهی با پذیرش روایتهایی که آرامشمان را حفظ میکنند، بدون اینکه به جزئیات آنها توجه کنیم. زمانی که احساس میکنیم حل یک مشکل امکانپذیر نیست، ممکن است خودمان را قانع کنیم که آن مشکل به نوعی برای ما مفید است و حتی اگر میتوانستیم آن را تغییر دهیم، حاضر به این کار نباشیم.
عزت نفس: انسانها اغلب از تفکر سرباز برای حفظ عزت نفس خود استفاده میکنند و به دنبال روایتهایی میروند که حقایق ناخوشایند را توجیه کنند. برای مثال، ممکن است بگوییم «شاید ثروتمند نباشم، اما حداقل سالم هستم» یا «دلیل اینکه دوستان زیادی ندارم این است که مردم از من میترسند». این نوع دفاع از باورهای فردی برای حفظ احساس خوب نسبت به خودمان است.
روحیه: داشتن روحیه مثبت و انگیزه برای انجام کارهای سخت، گاهی اوقات ما را به خوشبینی غیرمنطقی وادار میکند. این خوشبینی باعث میشود که خود را در چالشهای دشوار قرار دهیم و افراد منفینگر را نادیده بگیریم. برای مثال، در یک نظرسنجی از کارآفرینان، تقریباً همه برآورد کرده بودند که احتمال موفقیت استارتآپهایشان بالا است، در حالی که در واقع نرخ موفقیت استارتآپها به شدت پایینتر است. ما نیاز به این نوع خوشبینی داریم تا بتوانیم تصمیمات دشوار بگیریم.
ترغیب: زمانی که خودمان را قانع میکنیم، تمایل داریم دیگران را نیز قانع کنیم. این فرآیند انگیزهای ایجاد میکند که به دنبال شواهد و دلایلی برویم که از باور خود دفاع کنیم. برای مثال، دانشجویان حقوق در هنگام دفاع از یک پرونده، از هر دلیلی استفاده میکنند تا نشان دهند که طرف مقابل حق ندارد و دلیل قانعکنندهای برای دفاع از موضع خود پیدا میکنند.
تصویر اجتماعی: بسیاری از افراد به انتخاب باورهایی تمایل دارند که در جامعه خوب به نظر برسد. همانطور که برخی لباسهای خاص را برای نشان دادن شخصیت خود میپوشند، برخی دیگر به دلیل اینکه باورهایی خاص محبوب یا معتبر به نظر میرسند، آنها را میپذیرند. بهعنوان مثال، ممکن است شخصی تنها به دلیل محبوبیت، به ایدههای خوشبینی یا پوچگرایی گرایش پیدا کند.
تعلق: تمامی گروههای اجتماعی، باورها و ارزشهایی دارند که از اعضای خود انتظار دارند از آنها پیروی کنند. مخالفت با این باورها ممکن است به شکلی آشکار به ضرر فرد نباشد، اما ممکن است باعث شود که او از گروه اجتماعی خود جدا شود. به عنوان مثال، در برخی گروهها، پذیرش مسئله تغییرات اقلیمی به عنوان یک مشکل جدی الزامی است و هر گونه مخالفت ممکن است باعث انزوای فرد شود.
در نهایت، تفکر سرباز ممکن است به عنوان استراتژی پیشفرض برای رسیدن به اهداف شخصی عمل کند، اما این بدان معنا نیست که همیشه این استراتژی صحیح است. گاهی اوقات این نوع تفکر میتواند باعث تصمیمگیریهای نادرست شود، مانند زمانی که افراد به اشتباه از کسی که حق کمتری دارد دفاع میکنند.
فصل چهارم خلاصه کتاب طرز تفکر پیشاهنگی
برای تغییر هر چیزی، اولین قدم این است که بفهمیم چرا آن چیز وجود دارد. بنابراین، درک دلایل و منطق پشت تفکر “سرباز” ضروری است. تفکر سرباز، بهطور کلی، در برابر تفکر پیشاهنگی قرار دارد. در تفکر پیشاهنگی، ذهن ما بر اساس سوال «آیا حقیقت دارد؟» هدایت میشود. از این روش تفکر برای روشنسازی مسائل، یافتن راهحل برای مشکلات، شناسایی فرصتها و ارزیابی ریسکها استفاده میکنیم. همچنین کمک میکند که بتوانیم تصمیم بگیریم چطور زندگی کنیم و به درک بهتری از جهان پیرامون خود برسیم.
ما همواره در حال انجام معاملات ناخودآگاه هستیم؛ برای مثال، بین اینکه حقیقت را بپذیریم یا به باورهایی که احساس تعلق به ما میدهند چسبیدهایم. تفکر سرباز به ما کمک میکند راحتتر در گروههای اجتماعی بپذیریم و جا بیفتیم. این نوع تفکر باعث میشود که در برابر تغییرات، تردید یا چالشهای اخلاقی مقاومت کنیم و بیشتر به دنبال تایید اجتماعی باشیم. گاهی اوقات انتخاب تفکر سرباز میتواند به معنای قربانی کردن مسائل درست و نادرست باشد تا به هدفهای احساسی یا اجتماعی خود برسیم. اما در تفکر پیشاهنگی، ما به دنبال حقیقت میرویم و تلاش میکنیم تا دنیای واقعی را بشناسیم.
چالش انتخاب بین لذتهای فوری و تصمیمات بلندمدت
یکی از مسائلی که باید در نظر بگیریم این است که چرا گاهی تفکر سرباز را به تفکر پیشاهنگی ترجیح میدهیم. دلیل این تمایل را میتوان در پاداشهای فوری و دستاوردهای کوتاهمدت جستجو کرد. به عبارت دیگر، ما معمولاً در برابر لذتهای زودگذر و راحتیهای سریع تسلیم میشویم، حتی اگر این کار به ضررمان باشد. این سوگیری، که به “سوگیری حال” معروف است، نشان میدهد که ما تمایل داریم بر پیامدهای کوتاهمدت تمرکز کنیم و آینده را نادیده بگیریم.
این سوگیری به تفکر ما نیز تاثیر میگذارد. مثلاً وقتی تصمیم میگیریم که به باشگاه برویم یا رژیم غذاییمان را شروع کنیم، ممکن است به مزایای آن در بلندمدت توجه نکنیم. فقط به نتیجه فوری توجه داریم و میگوییم “امروز روز راحتی است.” همینطور، عادتهای بد و تصمیمات غیرمسئولانه نیز به دلیل همین سوگیری در ما شکل میگیرند.
تفکر پیشاهنگی، برخلاف تفکر سرباز، تمرکز بیشتری روی آینده و پیامدهای بلندمدت دارد. افراد با تفکر پیشاهنگی از این رویکرد برای انجام کارهای دشوار و رسیدن به اهداف بلندمدت استفاده میکنند. آنها از این طریق مهارتهایی مانند پشتکار، خودکنترلی و پذیرش سختیها را تقویت میکنند. بهطور مشابه، پیشاهنگها در زندگی خود نیز همانند یک نقشهکش واقعیت را به دقت ترسیم میکنند و خود را از مشکلات کوتاهمدت و اضطرابهای بیپایه دور میکنند.
در دنیای مدرن و پیچیده امروز، اهمیت تفکر پیشاهنگی بهطور فزایندهای بیشتر شده است. ما باید برای درک درست از شرایط، انتخابهای هوشمندانه و تصمیمگیریهای بلندمدت تلاش کنیم. در دنیای پیچیده امروز، کسانی که بتوانند واقعیتها را به درستی ببینند و از درک درست برای پیشرفت استفاده کنند، موفقتر خواهند بود. در واقع، دنیای امروز به تفکر پیشاهنگی و توانایی برای درک و تحلیل شرایط نیاز دارد، نه تفکر سرباز که بیشتر در دنیای سنتی و قبیلهای ریشه دارد.
این تفکر درست است که میتواند به ما کمک کند تا در برابر فشارهای اجتماعی و چالشهای آینده مقاوم بمانیم و زندگی بهتری داشته باشیم.
فصل پنجم خلاصه کتاب طرز تفکر پیشاهنگی
گاهی اوقات طوری صحبت میکنیم که انگار هیچ احتمالی برای اشتباه وجود ندارد. بهعنوان مثال، میگوییم: “اصلاً امکان نداره از این فاصله به هدف بزنه” یا “قطعاً تا جمعه تمومش میکنم.” اما در نهایت مشخص میشود که در برخی از مواقع، اشتباه کردهایم. بخشی از قطعیتی که در صحبتهایمان بیان میکنیم، به دلیل راحتی و سادگی کلام است. اگر بخواهیم دقیقاً برای هر ادعا احتمالها را محاسبه کنیم، بحث به مکالمهای ناخوشایند تبدیل میشود. اما حتی اگر طرف مقابل از ما بخواهد که سطح اطمینان خود را بسنجیم، هنوز هم به راحتی ادعا میکنیم که کاملاً مطمئنیم.
قطعیت داشتن به ما احساس هوش و صلاحیت میدهد. بهعنوان یک پیشاهنگ، توانایی مقاومت در برابر وسوسهها و کنار گذاشتن قضاوتهای اولیه برای تفکر دقیقتر و باز است. این توانایی به این معناست که میتوانید بین میزان اطمینان ۹۵، ۷۵ و ۵۵ درصد تمایز قائل شوید. برای این کار، لازم است که توانایی اندازهگیری عدم قطعیت خود را داشته باشیم.
ارزیابی قطعیت و خودآگاهی در تفکر پیشاهنگی
یک پیشاهنگ، میزان احتمال درست بودن ادعاهایش را ارزیابی میکند. فرض کنید تمام باورهای خود را بر اساس سطح قطعیتی که نسبت به هر یک از آنها داریم، مرتب کردهایم. اگر به یک اعتقاد بگویید که ۷۰ درصد از صحت آن مطمئن هستید، این به این معنی است که بهطور متوسط در ۷۰ درصد از موارد قبلاً درست بوده است. هدف اصلی از این درجهبندی، ارزیابی خود و کسب خودآگاهی درباره قضاوتهایمان است. این درجهبندی، بهعنوان یک معیار مفید، به ما کمک میکند که چگونه میتوانیم دیدگاههای خود را ارزیابی کنیم.
تمام این تلاشها به این هدف کمک میکنند که از خطاهای شناختی و جانبدارانه جلوگیری کنیم و با واقعیت بیشتر روبهرو شویم. در نهایت، با نگاه مثبت به موقعیتها میتوانیم بهبود شرایط را در نظر بگیریم و به سمت شادتر و موفقتر بودن گام برداریم.
فصل پایانی خلاصه کتاب طرز تفکر پیشاهنگی
گاهی اوقات، زمانی که مردم در مورد کتابهایی که دربارهٔ واقعگرایی و گول زدن خود نوشته شده است میشنوند، فکر میکنند که دنیای نویسنده بسیار سرد و بیروح است. اما در واقع، این کتابها نگاه خوشبینانهای دارند، نه خوشبینی بیپایه، بلکه خوشبینی مبتنی بر حقیقت. به جای آنکه تصور کنیم همهچیز بهطور خودکار خوب خواهد شد، این کتابها به ما یاد میدهند که چگونه واقعیتها را بشناسیم و از آنها دلایلی برای شادی بیابیم.
بیشتر مردم تصور میکنند که باید میان شاد بودن و واقعبین بودن یکی را انتخاب کنند. در نتیجه، برخی به این فکر میافتند که مشکلات به دلیل واقعگرایی به وجود میآیند و برخی دیگر میگویند که همهچیز به دلیل شاد بودن است. اما حقیقت این است که ما مجبور نیستیم یکی از این دو را انتخاب کنیم. با تلاش و هوشیاری، میتوانیم هم واقعیت را بپذیریم و هم شادی را تجربه کنیم. برای مقابله با ترسها و احساس ناامنی، میتوانیم راهحلهایی پیدا کنیم که هم از واقعیت آگاه باشیم و هم با امید و خوشبینی پیش برویم.
بخش بزرگی از درک واقعیت این است که بپذیریم تفکر سرباز جزئی از سیستم مغزی ماست. البته این بدین معنا نیست که نمیتوانیم نگرش خود را تغییر دهیم. برای رسیدن به تفکر پیشاهنگی، باید گامهایی را به جلو برداریم. برای این کار، لازم نیست یکشب تبدیل به پیشاهنگ شویم. باید گامهای کوچکی برداریم و برنامهای برای تغییر نگرش خود طراحی کنیم.
چگونه به تفکر پیشاهنگی و تصمیمگیری دقیقتر دست یابیم؟
برای شروع، پیشنهاد میکنم که بهطور تدریجی عادتهای پیشاهنگی را در خود پرورش دهید. حداکثر ۵ تا ۷ عادت جدید را آغاز کنید. دفعه بعد که تصمیمی میگیرید، از خود بپرسید که چه سوگیریهایی میتوانند بر قضاوت شما تأثیر بگذارند و سپس آزمایشهای ذهنی مختلف را برای ارزیابی دقیقتر انجام دهید.
همچنین، وقتی احساس کردید به قطعیت رسیدهاید، از خود بپرسید چقدر مطمئن هستید. در مواقعی که دیدگاه مخالف دارید، به دنبال منابعی باشید که با شما تفاوت نظر دارند، و سعی کنید از آنها بیاموزید. اگر به طور غیرمنطقی به دیدگاه خاصی پایبند هستید، تحقیق کنید و سعی کنید درک بهتری از آن موقعیت داشته باشید.
مهم است که به استدلالهای انگیزشی خودتان توجه کنید و آنها را شناسایی کنید. با هوشیاری بیشتر نسبت به این استدلالها، میتوانیم از سوگیریهای شناختی خود بکاهیم. نباید از خودمان عصبانی شویم که در کاری که برای آن تکامل نیافتهایم، اشتباه میکنیم. بلکه باید قدردان روشهایی باشیم که به ما کمک میکنند فراتر از طبیعت اولیه خود عمل کنیم.
در نهایت، باید تلاش کنیم که به تدریج تفکر سرباز را کنار بگذاریم و به تفکر پیشاهنگی نزدیکتر شویم. برای این کار، باید همچون پیشاهنگان به حقیقت نزدیک شویم و تواناییهای خود را برای مقابله با چالشها و پیشرفت در زندگی تقویت کنیم.