خلاصه کتاب ذهن درستکار
فهرست

خلاصه کتاب ذهن درستکار

کتاب “ذهن درستکار” اثر جاناتان هایت، به بررسی مبانی اخلاقی و نحوه شکل‌گیری قضاوت‌های ما می‌پردازد. این کتاب با نگاهی نوین به روانشناسی اخلاق، نشان می‌دهد که قضاوت‌های ما بیشتر از آنچه فکر می‌کنیم، تحت تأثیر شهود و احساسات قرار دارند. در خلاصه کتاب ذهن درستکار، به بررسی خلاصه‌ای از مفاهیم کلیدی این کتاب می‌پردازیم و نکات عملی برای بهبود قضاوت‌های اخلاقی و تعاملات اجتماعی ارائه خواهیم داد.

درباره نویسنده

قبل از اینکه به بحث اصلی بپردازیم، بد نیست کمی درباره نویسنده کتاب “ذهن درستکار” اطلاعاتی داشته باشیم. جانتان هاید، یک روانشناس اجتماعی و استاد در زمینه اخلاق کسب و کار در دانشگاه نیویورک است. او در سال ۱۹۶۳ به دنیا آمده و تحصیلاتش را در دانشگاه‌های معتبر پنسیلوانیا و هاروارد به پایان رسانده است. هاید به خاطر پژوهش‌هایش در حوزه روانشناسی اخلاق، خوشبختی و تفاوت‌های سیاسی شناخته شده و کتاب “ذهن درستکار” که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد، یکی از آثار برجسته اوست که به بررسی ریشه‌های روانشناختی اخلاق و تفاوت‌های سیاسی می‌پردازد.

شروع خلاصه کتاب ذهن درستکار

این کتاب به ما می‌آموزد که اخلاق یک مفهوم ثابت نیست و بسته به فرهنگ‌ها می‌تواند معانی متفاوتی داشته باشد. فلسفه غرب به مدت طولانی بر اهمیت عقل و منطق تأکید کرده، اما تحقیقات جدید نشان می‌دهد که احساسات نقش بسیار مهمی در قضاوت‌های اخلاقی ایفا می‌کنند. آنتونیو داماسیو، متخصص مغز و اعصاب، نشان داده است که احساسات در پردازش اطلاعات و تصمیم‌گیری‌های اخلاقی تأثیر بیشتری از آنچه تصور می‌شود، دارند.

داماسیو بیماران مبتلا به آسیب‌های مغزی را مورد بررسی قرار داد و متوجه شد که این بیماران، به دلیل اختلال در سیستم احساساتشان، نسبت به هر موضوعی واکنش یکسانی نشان می‌دهند. این بی‌تفاوتی در زندگی اجتماعی آنها تأثیر منفی گذاشته و روابطشان با دیگران را مختل کرده است.

تحقیقات نشان می‌دهد که احساسات می‌توانند به طور خودکار بر استدلال‌های اخلاقی تأثیر بگذارند. به عنوان مثال، رابرت زا جونگ آزمایشی انجام داد که در آن از افراد خواسته شد تا به تصاویری نگاه کنند و واکنش‌های احساسی آنها ثبت شد. این نشان می‌دهد که احساسات به طور مداوم در حال تأثیرگذاری بر قضاوت‌های ما هستند.

بررسی کتاب “ذهن درستکار” و تأثیرات آن بر قضاوت‌های اخلاقی

در ادامه، کتاب “ذهن درستکار” توضیح می‌دهد که چرا اخلاق هیچ تعریف ثابتی ندارد و چطور تحقیقات علمی نمی‌توانند به طور کامل به همه جوامع تعمیم داده شوند. همچنین، فردگرایی در جوامع غربی بیشتر از جوامع شرقی است و در تصمیم‌گیری‌های اخلاقی، شهود در اولویت قرار دارد.

به عنوان مثال، وقتی از مردم درباره اخلاقی بودن خوردن گوشت انسان سؤال می‌شود، اکثر آنها به طور شهودی این عمل را غیراخلاقی می‌دانند. این نشان می‌دهد که تصمیم‌های اخلاقی معمولاً بر اساس احساسات غریزی ما اتخاذ می‌شوند. حتی نوزادان نیز نشان می‌دهند که تا حدی اخلاق از طریق شهود شکل می‌گیرد.

تحقیقات نشان می‌دهد که قضاوت‌های زودهنگام اخلاقی برای بزرگسالان بسیار قدرتمندتر از استدلال‌های منطقی هستند. وقتی قضاوت‌های اخلاقی انجام می‌دهیم، معمولاً قوه استدلال ما به جای بررسی صحت قضاوت، به دنبال تأیید آن می‌گردد. این گرایش در مطالعات مختلف مشاهده شده و نشان می‌دهد که احساسات و شهود نقش کلیدی در تصمیم‌گیری‌های اخلاقی دارند.

بخش دوم خلاصه کتاب ذهن درستکار

شرکت‌کنندگان همچنان به نظر اولیه خود پایبند بودند و این عمل را زشت و ناپسند می‌دانستند. این آزمایش به وضوح نشان داد که شهود اولیه بسیار قوی‌تر از استدلال منطقی عمل می‌کند. علایق شخصی و نگرش اجتماعی نیز بر استدلال‌های اخلاقی تأثیر می‌گذارند. بسیاری از افراد بر این باورند که استدلال اخلاقی یک فرایند مستقل است و تحت تأثیر علایق شخصی یا نظرات جامعه قرار نمی‌گیرد. اما واقعیت این است که هر دو عامل، یعنی علایق فردی و دیدگاه‌های اجتماعی، بر قضاوت‌های اخلاقی تأثیرگذارند.

اولا نگرش مردم برای اکثر افراد اهمیت دارد. تحقیقات نشان می‌دهد که حتی کسانی که ادعا می‌کنند تحت تأثیر نظرات دیگران نیستند، زمانی که از یک فرد غریبه انتقاد می‌شوند یا انرژی منفی دریافت می‌کنند، عزت نفسشان کاهش می‌یابد. این موضوع نشان می‌دهد که ما نگران شهرت خود هستیم.

نتیجه این امر این است که وقتی افراد احساس می‌کنند باید تصمیمات اخلاقی خود را در برابر دیگران توجیه کنند، تمایل دارند در استدلال‌های اخلاقی خود بسیار دقیق‌تر از حد معمول عمل کنند. این پدیده‌ها نشان می‌دهند که چگونه استدلال‌های اخلاقی ما می‌تواند تحت تأثیر نظرات و واکنش‌های دیگران قرار گیرد.

دوماً، استدلال‌های اخلاقی ما تحت تأثیر خودخواهی قرار می‌گیرد. زمانی که منافع شخصی افراد در خطر باشد، درک صحیح و نادرست دچار اختلال می‌شود. این واقعیت در یک آزمایش به وضوح نشان داده شد. در این آزمایش، گروهی از افراد کار خاصی را انجام می‌دادند و سپس برگه‌ای با تأییدیه شفاهی درباره میزان پرداختی و حقوقشان دریافت می‌کردند. آن‌ها این برگه را به اتاق دیگری می‌بردند تا پول خود را دریافت کنند.

تقلب و انصاف: اصول اخلاقی جهانی در زندگی اجتماعی

زمانی که صندوق‌دار عمداً مبلغ را اشتباه اعلام کرد و بیشتر از آنچه باید به آن‌ها پرداخت کرد، تنها ۲۰ درصد از شرکت‌کنندگان پول اضافی را برگرداندند. جالب اینجاست که اگر صندوق‌دار به‌طور واضح از آن‌ها می‌پرسید که آیا پول به درستی پرداخت شده است، ۶۰ درصد این خطا را تأیید می‌کردند و پول اضافی را پس می‌دادند. این موضوع نشان می‌دهد که اگر کسی متوجه نشود، مردم هیچ تردیدی از تقلب کردن ندارند.

با وجود تفاوت‌های اخلاقی در فرهنگ‌های مختلف، اصول اخلاقی برای همه یکسان است. اگر کسی تا به حال از شما سوءاستفاده کرده باشد، احتمالاً به خاطر احساسی از حقارت که به شما دست داده، دوست داشتید او را در حال زجر کشیدن یا مجازات شدن ببینید. این گرایش در تمامی فرهنگ‌ها مشترک است.

اما سؤال اینجاست که این غریزه اخلاقی از کجا نشأت می‌گیرد؟ طبق نظریه مبانی اخلاقی، این غریزه نتیجه اصول اخلاقی جهانی است که در همه فرهنگ‌ها مشترک است. این مبانی اخلاقی را می‌توان به عنوان سازگاری تکاملی با چالش‌های دیرینه زندگی اجتماعی در نظر گرفت. به عنوان مثال، از آنجا که تقلب همواره منجر به اختلافات اجتماعی شده، بشر یک پایه اخلاقی مشترک از انصاف را ایجاد کرده است. به این ترتیب، انصاف مبنای رفتارهای انسانی مانند همکاری و جبران متقابل لطف قرار می‌گیرد. ما با افرادی که با ما رفتار خوبی دارند، ارتباط خوبی برقرار می‌کنیم و از کسانی که از ما سوءاستفاده می‌کنند، دوری می‌کنیم.

نقش انصاف در رفتارهای انسانی: از خودخواهی تا نوع‌دوستی

اگرچه همه انسان‌ها مبانی اخلاقی مشترکی دارند، اما این مبانی می‌توانند به روش‌های مختلف و در درجات متفاوتی در فرهنگ‌های مختلف خود را نشان دهند. به عنوان مثال، در برخی فرهنگ‌های آسیایی، پدر معمولاً سرپرست خانواده محسوب می‌شود و در خانواده‌های هندی، ممکن است خانم پس از آماده کردن و صرف شام برای همسر و مهمان‌ها، خود در آشپزخانه غذا بخورد و به مهمان‌ها نرود. تفسیر اقتدار در خانه‌های آسیایی با تفسیر آن در غرب به شدت متفاوت است.

این موضوع نشان می‌دهد که اگرچه اقتدار یک بنیاد اخلاقی مشترک است، اما بسته به فرهنگ، از جهات مختلفی خود را نمایان می‌کند. نوع نگاه به اخلاقیات در غرب و شرق متفاوت است. تقریباً تمام تحقیقات روانشناسی بر روی گروه‌های کوچکی از افراد انجام شده که عمدتاً ساکن کشورهای غربی، تحصیل‌کرده و در کشورهای صنعتی و ثروتمند زندگی می‌کنند. اما اگر بخواهیم درباره کل انسان‌ها صحبت کنیم، نمی‌توانیم از این گروه محدود نتیجه‌گیری کنیم.

به عنوان مثال، مطالعات نشان می‌دهد افرادی که در کشورهای جهان اول و غربی زندگی می‌کنند، ارزش‌های اخلاقی فردگرایانه دارند. در حالی که در کشورهای دیگر، ارزش‌های اخلاقی بیشتر حول محور جامعه و مقدسات تعریف می‌شود. به این ترتیب، افرادی که جزو این گروه نیستند، بیشتر تمایل دارند خانواده، ملت و مقدسات خود را بر نیازهای فردی خود مقدم بدانند. از طرف دیگر، افراد گروه اول تمرکز بیشتری بر نیازها و حقوق فردی دارند.

برای درک بهتر این موضوع، به یک مثال توجه کنید: وقتی از مردم غربی پرسیدند که اگر فردی قبل از پخت مرغ با مرغ مرده رابطه جنسی داشته باشد و این کار را در خفا و بدون آسیب به دیگران انجام دهد، آیا ایرادی دارد یا نه، آن‌ها گفتند که اگر این کار در خفا انجام شود، مشکلی ندارد و به خود فرد مربوط می‌شود. اما وقتی همین سؤال را از آسیایی‌ها و طبقه کارگر آمریکایی پرسیدند، بلافاصله این عمل را غیراخلاقی دانستند. دلیل این امر این است که این افراد اخلاقیات را بر اساس مقدسات می‌سنجند. بنابراین، از نظر آن‌ها، حتی اگر هیچ کس متوجه این موضوع نشود و به کسی آسیبی نرسد، چون رابطه جنسی با مرغ مرده شأن انسان و خالق را پایین می‌آورد، نباید این کار انجام شود.

چگونه خودخواهی و نوع‌دوستی در رفتار انسانی همزیستی دارند

در حالی که شرقی‌ها اخلاق را در کنار جامعه و مقدسات تعریف می‌کنند، دنیای غرب ارزش‌های اخلاقی را در آزادی‌های فردی می‌بیند. تکامل باعث شده که همزمان خودخواه و نوع‌دوست باشیم. اکثر ما سعی می‌کنیم منافع شخصی خود را بر هر چیز دیگری ارجح بدانیم و به همین دلیل، در بسیاری از مواقع خودخواهانه رفتار می‌کنیم.

با این حال، به طرز شگفت‌انگیزی ما همزمان نوع‌دوست هستیم. به عنوان مثال، وقتی حادثه ۱۱ سپتامبر در نیویورک رخ داد، آمریکایی‌ها از سرتاسر کشور به سمت نیویورک رفتند تا به تیم‌های امداد کمک کنند و افراد زنده را زیر آوار پیدا کنند. سؤال اینجاست که چگونه می‌توان در عین خودخواهی، از خودگذشتگی نشان داد؟

اولاً، خودخواهی انسان‌ها را می‌توان با انتخاب طبیعی در سطح فردی توضیح داد. در طول تاریخ، از دوران اولیه، ما در رقابت‌هایی بودیم که مجبور بودیم خودخواهی را انتخاب کنیم تا برنده شویم و پاداش بگیریم. به این ترتیب، ذهن ما تحت تأثیر رقابت بی‌پایان فردی شکل گرفته است. بعدها که انسان‌های اولیه به زندگی گروهی روی آوردند، دیگر تنها پیشرفت فردی ملاک نبود، بلکه انسان‌ها تلاش می‌کردند که عضو خوبی برای گروه باشند تا عملکرد گروهشان در پیدا کردن مکان مناسب برای اقامت و شکار بهبود یابد. این دو سطح از تکامل توضیح می‌دهد که چرا انسان‌ها می‌توانند همزمان هم موجودات خودخواه باشند و هم نوع‌دوستانه عمل کنند.

بخش سوم خلاصه کتاب ذهن درستکار

انسجام و اجتماع انسان‌ها در یک گروه، الگوبرداری شده از کندوهاست. اگر تا به حال در یک گروه پروژه دانشگاهی برای کمک به هم‌تیمی‌ها تلاش کرده‌اید یا در یک تیم ورزشی برای پیروزی زحمت کشیده‌اید، احتمالاً نحوه زندگی زنبورهای عسل را درک می‌کنید. زنبورهایی که برای تولید عسل در کندو به طور گروهی تلاش می‌کنند، حس اینکه بخشی از یک اتفاق بزرگ‌تر هستند را تجربه می‌کنند. این حس توهم نیست؛ همه انسان‌ها یک عملکرد کندویی در مغزشان دارند که در مواقع نیاز فعال می‌شود و این مزیتی است که تکامل برای ما به ارمغان آورده است. این بخش از مغز مسئول ایجاد شور و شوق برای کارهای گروهی است، کارهایی که به جای منافع شخصی، منافع جمعی را در اولویت قرار می‌دهد.

از منظر تکاملی، عملکرد کندویی مغز یک مزیت فوق‌العاده است. داروین به این نکته اشاره کرده بود که یک گروه منسجم می‌تواند به راحتی یک گروه با اعضای حرفه‌ای اما خودخواه را شکست دهد. جالب اینجاست که روش‌هایی وجود دارد که می‌تواند عملکرد کندویی مغز ما را تحریک کند، حتی اگر گروهی در کار نباشد. این دقیقاً همان چیزی است که باعث می‌شود نسبت به محیط زیست و جهان اهمیت بدهیم. به علاوه، دارویی به نام سیلوسایبین می‌تواند عملکرد کندوی مغز را تحریک کند. در یک آزمایش که به همین منظور انجام شد، دانش‌آموزانی که این دارو را مصرف کردند، حس وحدت، رهایی از زمان و مکان و پیوند عمیق را تجربه کردند که طبق تعریف آن‌ها بسیار مثبت بود.

نقش ادیان در تقویت خیریه و کارهای داوطلبانه: یک بررسی اجتماعی

با تحریک عملکرد کندوی مغز، مردم توانایی تنظیم منافع شخصی خود را هنگام عضویت در یک گروه بزرگ‌تر به دست می‌آورند. دین نیز می‌تواند جوامع منسجم، نوع‌دوست و اخلاقی ایجاد کند. بسیاری از دانشمندان دین را به عنوان عاملی مخرب در جوامع می‌دانند، زیرا فکر می‌کنند که دین توانایی تفکر مستقل و آزاد را از پیروانش می‌گیرد. برخی دیگر نیز اعتقادات مذهبی را مخالف علم و مانع پیشرفت می‌دانند. اما آنچه که دانشمندان معمولاً درباره دین نادیده می‌گیرند، توانایی وحدت‌گرایی ادیان است که برای ده‌ها هزار سال اجداد ما را به گروه‌ها و سپس جوامع بر اساس ارزش‌های اخلاقی مشترک هدایت کرده است و این امر کار گروهی را برای افراد ساده‌تر می‌کند.

به عنوان مثال، نگاهی به ۲۰۰۰ شهرستانی که در آمریکای قرن نوزدهم تأسیس شدند، بیندازید. این شهرستان‌ها در نقاط مختلف آمریکا پراکنده بودند و برخی بر اساس اصول دینی و برخی دیگر بر اساس ارزش‌های انسانی و سکولار مدیریت می‌شدند. وقتی ۲۲۰ سال بعد به این شهرستان‌های تازه تأسیس نگاهی انداختند، فقط ۶ مورد از شهرستان‌های سکولار پایدار مانده بودند، در حالی که این رقم برای شهرستان‌های دینی ۳۹ بود. در واقع، اقدامات آیینی و دینی هستند که انسجام و اعتماد را در درون گروه‌ها ایجاد می‌کنند. علاوه بر این، اعتقادات و اعمال دینی به افزایش نوع‌دوستی در جوامع کمک می‌کند. آمارها نشان می‌دهند که افراد مذهبی بیشتر از افراد سکولار به خیریه‌ها کمک مالی می‌کنند و کارهای داوطلبانه انجام می‌دهند. کمک‌های خیرخواهانه این افراد تنها به موسسات دینی محدود نمی‌شود و در واقع، در کمک به خیریه‌های غیردینی مانند انجمن آمریکایی سرطان، دست بالاتر را دارند.

بخش چهارم خلاصه کتاب ذهن درستکار

در نظر رأی‌دهندگان، افراد محافظه‌کار اخلاقی‌تر از لیبرال‌ها عمل می‌کنند. طبقه کارگر معمولاً به جمهوری‌خواهان رأی می‌دهد، در حالی که حزب دموکرات که می‌خواهد پول را به طور مساوی در جامعه پخش کند، شاید به این دلیل که رأی‌دهندگان در حقیقت به نفع منافع اخلاقی خود رأی می‌دهند که با اخلاق محافظه‌کار جمهوری‌خواهان سازگاری بیشتری دارد. منافع اخلاقی آزادی‌خواهان به نگرانی درباره مراقبت، انصاف و آزادی محدود می‌شود. سیاست‌های حزب دموکرات مردم را تشویق می‌کند تا از قربانیان بی‌گناه با محافظت از آن‌ها در برابر آسیب‌ها مراقبت کنند. این آزادی‌خواهان همچنین به وضوح نگران عدالت اجتماعی هستند و گروه‌های ثروتمند را به بهره‌برداری از افراد پایین‌دست متهم می‌کنند. این نگرانی درباره انصاف موضوع اصلی جنبش اشغال وال استریت بود. علاوه بر این، دغدغه دموکرات‌ها برای آزادی افراد باعث می‌شود تا برای آزادسازی مردم در بند، مبارزات بیشتری انجام دهند. موضوعاتی مانند مراقبت، انصاف و آزادی نیز به نوعی بخشی از اخلاق محافظه‌کارانه است. محافظه‌کاران بیشتر به افرادی که برای گروه خود فداکاری می‌کنند، اهمیت می‌دهند و برای آن‌ها انصاف به معنای دریافت حقوق متناسب با کارهایی است که انجام می‌دهند.

نقش وفاداری و تقدس در گرایشات سیاسی: محافظه‌کاران در برابر آزادی‌خواهان

در نظر این افراد، آزادی به معنای کاهش قدرت و توزیع ثروت در جامعه است که برای حاکمان خطرناک تلقی می‌شود. محافظه‌کاران نیز وفاداری به اقتدار و تقدس را در اولویت قرار می‌دهند و این به آن‌ها مزیت بزرگی می‌دهد، زیرا آن‌ها انگیزه‌های اخلاقی گسترده‌تری برای فعالیت در مبارزات انتخاباتی و استدلال‌های سیاسی دارند. به همین دلیل، افراد طبقه کارگر به دلیل این وفاداری، بیشتر به سمت محافظه‌کاران گرایش پیدا می‌کنند.

حزب‌گرایی تهدیدی برای سیاست عمومی است و بسیاری از مردم با بحث‌های داغ سیاسی بین آزادی‌خواهان و محافظه‌کاران آشنا هستند. نگرانی اصلی این است که فاصله بین این گروه‌ها به طور فزاینده‌ای کاهش می‌یابد. در واقع، سیاست‌های عمومی بیش از هر زمان دیگری حزبی شده‌اند و این تغییر به وضوح در رفتار رأی‌دهندگان مشهود است. از سال ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۸، درصد آمریکایی‌هایی که در شهرستان‌های کاملاً حزبی زندگی می‌کنند از ۲۷ به ۴۸ افزایش یافته است. این روند باعث کاهش تعداد افراد میانه‌رو شده و کل جهان را تهدید می‌کند. به عنوان مثال، عدم توافق دو طرف در مورد افزایش سقف بدهی در سال ۲۰۱۱ منجر به سقوط بازار سهام در سطح جهانی شد.

راه‌حل این است که احزاب باید با پذیرش نقاط قوت یکدیگر، در کنار هم کار کنند. به عنوان مثال، قدرت اصلی آزادی‌خواهان در مراقبت از قربانیان ظلم است که به آن‌ها کمک می‌کند تا در این زمینه مهارت پیدا کنند. در دهه ۱۹۹۰، مقرراتی برای حذف سرب خطرناک از بنزین تصویب شد که این ماده باعث آلودگی محیط زیست و آسیب به رشد عصبی میلیون‌ها کودک می‌شد. جامعه این قانون را مدیون دیدگاه آزادی‌خواهانه خود است.

بخش پایانی خلاصه کتاب ذهن درستکار

حرف اصلی کتاب “ذهن درستکار” این است که قضاوت‌های اخلاقی از شهود ما ناشی می‌شود، زیرا انسان‌ها اساساً شهودی هستند نه عقلانی. همچنین، استدلال‌هایی که از شهود ما پیروی می‌کنند، مانند قاضی عمل نمی‌کنند و ما را به سمت خرد اخلاقی هوشیار هدایت می‌کنند. این استدلال‌ها بیشتر شبیه وکیل عمل می‌کنند و قضاوت‌های اخلاقی ما را نسبت به خود و دیگران توجیه می‌کنند و از اعتبار و منافع شخصی ما حمایت می‌کنند. در حالی که اخلاق مبتنی بر شهود ممکن است ما را به جوامع و احزاب سیاسی مختلف محدود کند، درک مبانی اخلاقی که علایق اخلاقی ما بر آن استوار است، می‌تواند به ما کمک کند تا اختلاف نظرها را سازنده‌تر مدیریت کنیم.

توصیه‌های عملی برای ترغیب مردم به سمت یک موضوع این است که احساسات آن‌ها را جلب کنید. اگر می‌خواهید در یک بحث اخلاقی پیروز شوید، هرگز نگوید “تو اشتباه می‌کنی”. نمی‌توانید با استدلال‌های منطقی کسی را به سمت اصول خود هدایت کنید. در عوض، اگر می‌خواهید طرف مقابل را قانع کنید، ابتدا لبخند بزنید و شنونده خوبی باشید. همه ما اساساً شهودی هستیم و عادت به قضاوت‌های اخلاقی داریم. بنابراین، اگر می‌خواهید نظر کسی را درباره یک مسئله اخلاقی تغییر دهید، ابتدا باید بر احساسات او تأثیر بگذارید. حتی اگر ایجاد همدلی در یک موضوع خاص سخت باشد، باید قبل از بیان نظر خود، گرمی، احترام و صراحت را در گفتگو حفظ کنید. در غیر این صورت، فرصتی برای ترغیب طرف مقابل نخواهید داشت.

به یاد داشته باشید که خوشحالی از جامعه نشأت می‌گیرد نه از زندگی فردی. اگر می‌خواهید ذهن سالم‌تری داشته باشید، یک سرگرمی اجتماعی برای خود انتخاب کنید. ثابت شده که فعالیت‌های گروهی در ایجاد احساس خوشحالی مؤثرترهستند.

اشتراک گذاری:

رویا سعادتی

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید

با عضویت تو خبرنامه خلاصینو، جدیدترین خلاصه‌ کتاب‌ها رو مستقیماً دریافت کنید. همچنین از پیشنهادات ویژه ما بهره‌مند بشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *