کتاب دوباره فکر کن اثر آدام گرانت، به ما کمک میکند تا چگونگی تغییر ذهنیت و نگرش خود را درک کنیم و تعصبات و پیشفرضهایی را که در روند تصمیمگیریمان دخیل میشوند، بازنگری کنیم. این کتاب با ارائه راهکارهای مختلف، به افراد و سازمانها کمک میکند تا ذهنیتی همیشه کنجکاو و جستجوگر داشته باشند. اگر شما هم به حیطه روانشناسی و کسب بینش جدید علاقمند هستید، متخصص فروش هستید و به دنبال پیدا کردن زوایای جدیدی درباره ذهنیت و نگرش میگردید، یا مدیری هستید که به ارتقای عملکرد تیم خود امیدوارید، به شما پیشنهاد میکنیم که به خلاصه کتاب دوباره فکر کن توجه کنید.
درباره نویسنده آدام گرانت
سال انتشار کتاب دوباره فکر کن: ۲۰۲۱
آدام گرانت، یک روانشناس سازمانی، مشاور و نویسنده ۴ کتاب پرفروش برای انتشارات نیویورک تایمز است. از مهمترین مشتریان او میتوان به شرکتهای گوگل، NBA و بنیاد خیریه بیل و ملیندا گیتس اشاره کرد.
خريد کتاب دوباره فکر کن رو الان انجام بده بعداً تو 4 قسط پرداخت كن
چرا اشتباه کردن ایرادی ندارد؟
آدام گرانت به شما میآموزد که چرا اشتباه کردن ایرادی ندارد. اگر تا به حال در یک مباحثه اعصابخردکن با همکارتان شکست خوردهاید یا نتوانستهاید عموی لجبازتان را قانع کنید، ممکن است با خود فکر کنید که اگر باهوشتر بودید، حتماً در این بحث برنده میشدید. شاید حتی به خودتان قول دهید که از این به بعد هوشیارتر باشید و دفعه بعد روی استدلالهایتان بیشتر کار کنید. اما اگر نادرست باشد و آنچه باید تغییر دهید شیوه استدلالتان نباشد؟
شاید چیزی که باید روی آن کار کنید، نحوه تفکرتان باشد. شما با شنیدن این خلاصه کتاب متوجه خواهید شد که کلید قضاوت بهتر و پیروزی در گفتگوها، نه در قدرت تفکرتان، بلکه در توانایی شما در دوباره فکر کردن است. از حذف نژادپرستی در جامعه تا تشویق مخالفان واکسیناسیون به کار تیمی بهتر، باید باور کنید که بشریت هر زمان که یک گام به عقب برمیدارد، در واقع یک گام از موفقیت قبلی خود جلوتر میرود.
در خلاصه کتاب دوباره فکر کن به پرسشهای زیر پاسخ داده میشود:
چرا بیمزهترین افراد فکر میکنند به شدت بامزن؟
بروز یک فاجعه فضایی در ناسا چه چیزی را درباره فرهنگ محیط کار به ما یاد میدهد؟
چگونه در تک تک مناظرات برنده باشیم؟
در دنیایی که هر لحظه در حال تحولی است، چگونه میتوانیم به نتیجه برسیم؟
مثالی از گوشیهای بلک بری
در سال ۲۰۰۹، گوشیهای بلک بری در بالاترین جایگاه بازار بودند و سهم این شرکت تقریباً ۵۰ درصد بود. اما تنها ۵ سال بعد، سهم بازار این شرکت به یک درصد نزول کرد. دلیل این اتفاق چه بود؟
مبتکر گوشیهای بلک بری، مایک لازاریس، حاضر نبود ذهنیت خود را تغییر دهد. او همچنان باور داشت که اکثر مصرفکنندگان تنها گوشیای میخواهند که با آن تماس بگیرند، ایمیل بفرستند و پیام دریافت کنند. او نمیتوانست دنیایی را تصور کند که در آن مردم به چیزی بیش از قابلیتهای بلک بری نیاز داشته باشند.
اما قبل از اینکه مایک را قضاوت کنید، تصور کنید که شما نیز دقیقاً همین اشتباه را مرتکب شدهاید. فرقی نمیکند که مدیر یک کسب و کار باشید یا یک کارآفرین؛ شما هم احتمالاً به وفادار بودن به باورهایتان افتخار میکنید. اما مشکل چسبیدن به باورها این است که دنیای امروز سریعتر از دیروز در حال تغییر است و دسترسی به اطلاعات، سرعت این تحولات را بیشتر و بیشتر میکند.
اکثر مردم در سال ۲۰۱۱ نسبت به سال ۱۹۸۶، ۵ برابر اطلاعات بیشتری مصرف کردند. این تغییرات شتابزده به این معناست که دیگر مهم نیست که میدانید چگونه فکر کنید؛ بلکه باید بلد باشید که چگونه دوباره بیندیشید تا بتوانید اطلاعات و دانش جدید را وارد نظام باورها و استراتژیهای خود کنید.
چگونه دوباره فکر کنیم؟
شاید بپرسید چگونه باید این کار را انجام دهید؟ ساده است! برای شروع باید مانند یک دانشمند رفتار کنید. دانشمندان همیشه درباره آنچه نمیدانند کنجکاو هستند و به طور پیوسته دیدگاههای خود را با دادههای جدید منطبق میکنند. آنها با سوال شروع میکنند، نه با جواب.
شما هم اگر مدیر یک کسب و کار هستید، میتوانید مانند یک دانشمند به استراتژیهای کسب و کارتان بنگرید و آنها را مانند نظریاتی که باید آزموده شوند بسنجید. مطالعهای که روی استارتآپهای ایتالیایی انجام شده نشان میدهد بنیانگذارانی که به شکلی علمی به کسب و کار خود نگاه میکنند، درآمد و مشتریان بیشتری نسبت به بنیانگذارانی دارند که از چنین نگرش علمی برخوردار نیستند.
بنابراین، محققان به این نتیجه رسیدند که مدیرانی که مانند دانشمندان فکر میکنند، موفقاند، زیرا بهتر میتوانند مدلهای تجاری خود را در زمانی که نتیجه و دستاورد خوبی ندارند، اصلاح کنند.
نادانستههای خود را کشف کنید
شاید شما هم نسبت به نادانستههای خود بیخبر باشید. بزرگترین نقاط کور زندگی ما همان مواردی هستند که در آنها تبحر نداریم. مطالعات نشان دادهاند افرادی که در آزمونهای منطق و شوخطبعی پایینترین نمرات را کسب میکنند، بیش از حد به تواناییهای خود افتخار میکنند. وقتی به اشتباه تصور میکنید که در کاری مهارت دارید، تمایلی به ارتقای آن قابلیتها در خود احساس نخواهید کرد.
در یکی از تحقیقات صورتگرفته در زمینه هوش هیجانی، مشخص شد افرادی که پایینترین هوش هیجانی را دارند، نه تنها فکر میکنند هوش هیجانی بالایی دارند بلکه تمایلی برای پیشرفت و ارتقا در این زمینه از خود نشان نمیدهند. چاره این بیمیلی چیست؟ داشتن تواضع و فروتنی. با پذیرفتن اینکه چیزهای زیادی وجود دارد که از آنها بیخبرید، دروازههای ذهن خود را به روی یادگیری موضوعات جدید باز کرده و شایستگی بیشتری پیدا میکنید.
اعتماد به نفس در کنار فروتنی
شاید نگران باشید که داشتن طرز فکری فروتنانه، اعتماد به نفس شما را زیر سوال ببرد. اما واقعیت این است که اعتماد به نفس و فروتنی با یکدیگر منافاتی ندارند. اعتماد به نفس یعنی باور داشتن به خود، در حالی که فروتنی به این معناست که از خود بپرسید آیا شیوههای صحیحی را در زندگی به کار میبرید یا نه. موفقترین افراد نسبت به اینکه به اهدافشان میرسند، مطمئن هستند، اما آنقدر فروتنند که از خود سوال میکنند آیا از شیوههای مناسبی برای رسیدن به اهدافشان استفاده میکنند یا نه.
یکی از روشهای دیگر برای روشن کردن نقاط کور زندگی، درست استدلال کردن است. وقتی بر سر اینکه حق با چه کسی است، بحث میکنیم، فرصت پیدا میکنیم تا دیدگاه خود را ارتقا دهیم و کارها را به شیوهای بهتر انجام دهیم. باید یاد بگیریم که نقطه تعارض درستی را برای گفتگو و تغییر انتخاب کنیم.
تجربه تیمهای موفق
آدام گرانت در تحقیقات خود بر روی تیمهای فناوری فعال در سیلیکون ولی متوجه شد تیمهایی که بالاترین عملکرد را دارند، تعارضهای وظیفهای زیادی را تجربه میکنند، بهخصوص در ابتدای پروژهشان. این تعارض معمولاً به یافتن بهترین شیوه حرکت به جلو مربوط میشود. تیمهایی که عملکرد بالایی دارند، هرگز در روابط خود دچار تعارض و درگیری نمیشوند.
مهارتهای مذاکره
در خلاصه کتاب دوباره فکر کن درباره اینکه یک مذاکرهکننده ماهر برای تغییر ذهنیت افراد، یک فرمول سه مرحلهای دارد اشاره میکنیم. چگونه در یک مباحثه، طرف مقابل را متقاعد میکنید که حق با شماست؟ گرانت در گذشته بر این باور بود که هنر متقاعدسازی شامل لیستی از شواهد و نکات است که نشان میدهد طرف مقابل در مورد موضوع اشتباه میکند. اما بعدها متوجه شد که مذاکره کردن فراتر از کوبیدن چکش منطق بر سر طرف مقابل است.
مرحله اول: یافتن زمینههای مشترک
مرحله اول این است که زمینههای مشترک میان خود و طرف مقابل را پیدا کنید. اکثر ما وقتی وارد جلسه مذاکره میشویم، احساس میکنیم که میخواهیم در یک مسابقه طنابکشی شرکت کنیم. اما رویکرد مذاکرهکنندگان ماهر نسبت به مباحثه شبیه به رقصیدن است. آنها میدانند که گاهی پا پس کشیدن فضایی برای حرکت رو به جلو را به طرف مقابل میدهد.
مرحله دوم: استفاده از استدلالهای کمتر و قویتر
مرحله دوم این است که مذاکرهکنندگان ماهر با بحث کمتر نتایج بیشتری به دست میآورند. به جای اینکه در کفه مخالف ترازو بایستند، با استدلالهای کمتر اما قویتر وارد گفتگو میشوند.
مرحله سوم: کنجکاوی دانشمندانه
در نهایت، مذاکرهکنندگان ماهر مانند دانشمندان عمل میکنند. به جای اینکه دیدگاههای خود را تبلیغ کنند، سوالاتی مطرح میکنند که نشان میدهد پیشنهادشان صادقانه است.
تغییر باورهای متعصبانه
حتی متعصبانهترین باورها نیز قابل تغییرند. دارل دیویس، موسیقیدان سیاهپوست، در سال ۱۹۸۳ سخنرانی برای اعضای فرقه کوکلاکس کلن ارائه داد. ماموریت او متقاعد کردن نژادپرستترین مردم آمریکا برای تغییر ذهنیتشان بود.
دیویس در گفتگوهایش با اعضای کلن دریافت که آنها به دلیل تربیت خانوادگی دیدگاههای نژادپرستانه دارند. بنابراین از آنها میپرسید اگر در خانوادهای دیگر متولد میشدند، آیا همین باورها را حفظ میکردند؟ این سوالات باعث شد تا اعضای فرقه کلن، عقاید نژادپرستانه خود را زیر سوال ببرند.
نتایج تحقیقات گرانت
آدام گرانت همچنین در تلاش برای مطالعه دشمنی میان طرفداران دو تیم بیس بال یانکیها و رد ساکس، از طرفداران خواست تا مقالهای درباره ناآگاهانه بودن نفرتشان بنویسند. بسیاری از طرفداران بعد از نوشتن این مقالات، نگرش خود را تغییر دادند.
برای قانع کردن دیگران به تغییر تعصباتشان، کافی نیست به آنها نشان دهید که باورشان اشتباه است؛ بلکه باید به آنها یادآور شوید که نداشتن این افکار نادرست چقدر خوب است.
هنر پرسشگری برای متقاعدسازی
گاهی اوقات بهترین راه برای متقاعد کردن افراد این است که سوالات درست بپرسیم. در سال ۲۰۱۸، در بیمارستانی در کانادا، مادری به نام ماری هلن به دلیل دیدگاه متعصبانهاش از تزریق واکسن سرخک به فرزند نارسش، توبی، امتناع میکرد. کارکنان بخش زایمان به این نتیجه رسیدند که تنها دکتر آرنیر میتواند به آنها کمک کند؛ دکتری که در گذشته توانسته بود دیدگاههای متعصب دیگران را تغییر دهد.
دکتر آرنیر با استفاده از تکنیک مصاحبه انگیزشی به گفتگو با ماری هلن پرداخت. این روش به افراد کمک میکند تا دلایل خود را برای تغییر دیدگاههایشان پیدا کنند. به جای اینکه فقط دلایل خود را بیان کند، دکتر از ماری هلن پرسشهایی آزادانه درباره احساساتش در مورد واکسن سرخک پرسید و نظرش در مورد عواقب عدم واکسیناسیون فرزندش را جویا شد.
بسیاری از ما زمانی که میخواهیم کسی را به انجام کاری ترغیب کنیم، زیاد صحبت میکنیم. اما در مصاحبه انگیزشی، بیشتر بر روی گوش دادن تأکید میشود. دکتر آرنیر با گوش دادن به ترسهای ماری هلن درباره واکسن، نشان داد که او درک میکند و به احساساتش احترام میگذارد. در پایان مصاحبه، او تأکید کرد که ماری هلن آزادی کامل برای تصمیمگیری درباره واکسیناسیون فرزندش را دارد. این رویکرد، ماری هلن را به تصمیمگیری برای واکسینه کردن توبی ترغیب کرد بدون اینکه نیازی به فشار خارجی باشد.
اهمیت فرهنگ سازمانی در بازاندیشی
فرهنگ سازمانی شما تأثیر زیادی بر توانایی اعضای تیمتان در بازاندیشی دارد. در سال ۲۰۰۳، شاتل فضایی ناسا به هنگام پرتاب دچار مشکل شد و دود از آن خارج شد. تیم زمینی ناسا به سرعت به این نتیجه رسید که مسئله مهمی وجود ندارد. این عدم توجه به سیگنالهای هشداردهنده به فاجعهای منجر شد که در آن همه هفت فضانورد کشته شدند. فرهنگ ناسا آن زمان به شدت بر عملکرد متمرکز بود و جایی برای تفکر دوباره و ارزیابی مجدد وجود نداشت.
اگر میخواهید تیمتان توانایی بازاندیشی داشته باشد، باید فرهنگ یادگیری را در سازمان خود ایجاد کنید. در این فرهنگ، اعضای تیم از اشتباهات خود یاد میگیرند و به جای پنهان کردن خطاها، آنها را شناسایی و اصلاح میکنند. وقتی کارمندان احساس امنیت روانی کنند، راحتتر ریسک میکنند و اشتباهاتشان را میپذیرند.
تحقیقات نشان میدهد که سازمانهایی با فرهنگ یادگیری، ابتکار عمل بیشتری دارند و نرخ خطاهای کمتری را تجربه میکنند. بنابراین، اگر میخواهید تیمتان در صورت نیاز به بازاندیشی، آزاد باشد، باید به آنها اجازه دهید که اشتباه کنند و به آنها بفهمانید که این اشتباهات نه تنها ایرادی ندارد، بلکه تنها راهی است که سازمانها میتوانند در درازمدت یاد بگیرند و رشد کنند.
You said:
خوبه میخوام عنوان های بیشتری داشته باشه
ChatGPT said:
ChatGPT
اینجا متن با عنوانهای بیشتری برای شما آماده شده:
هنر پرسشگری در متقاعد کردن
ما در خلاصه کتاب دوباره فکر کن سعی داریم به شما بگوییم که سعی کنید با پرسیدن سوالات درست افراد رو متقاعد کنید. با اینکه ممکنه عجیب به نظر برسه اما گاهی اوقات بهترین روش برای وا داشتن افراد به فکر کردن دوباره، مصاحبه با اونهاست.
یک داستان واقعی: ماری هلن و واکسیناسیون
در سال ۲۰۱۸ در بیمارستانی در کانادا، مادری جوان به نام ماری هلن به خاطر دیدگاه متعصبانهاش با تزریق واکسن سرخک به فرزند نارسش مخالفت میکرد. کارکنان بخش زایمان میدونستند که تنها یک نفر وجود داره که ممکنه بتونه به آنها کمک کند. آنها از دکتر آرنیر که در گذشته هم تونسته بود دیدگاه افراد متعصب دیگری را تغییر بده، درخواست کمک کردند.
تکنیک مصاحبه انگیزشی: رویکردی متفاوت
گانیر در حین گفتگو با ماری هلن از تکنیکی به نام مصاحبه انگیزشی استفاده کرد. این تکنیک در واداشتن افراد به تغییر ذهنیتشون در باب هر موضوعی از واکسیناسیون گرفته تا ترک سیگار و انجام ورزش موثر است.
مصاحبه انگیزشی با این ایده شروع میشود که کمک به افراد برای کشف دلایل خودشون برای تغییر، موثرتر از بیان دلایل خودمون برای اونهاست. مصاحبهکننده از موضع تواضع و کنجکاوی صادقانه درباره طرز فکر شخص سوال میپرسه و انگیزهای که اونها را به تغییر ذهنیتشون وا میداره، کشف میکند.
گوش دادن فعال: کلید موفقیت
در نتیجه خلاصه کتاب دوباره فکر کن، گانیر مصاحبهاش با ماری هلن را با پرسیدن سوالاتی آزاداندیشانه درباره احساسات اون پیرامون واکسن سرخک آغاز کرد. سپس از اون پرسید نظرش در مورد عواقب بالقوه واکسین نکردن فرزندش، توبی، چیه. اغلب ما وقتی میخواهیم کسی را به انجام کاری تشویق کنیم، زیاد صحبت میکنیم. اما مصاحبه انگیزشی بیشتر بر روی گوش دادن به طرف مقابل تاکید میکند.
درک ترسها: گام به گام به تغییر ذهنیت
وقتی گانیر با ماری هلن صحبت میکرد، به جای اینکه با اون مخالفت کنه، متوجه ترسهای ماری هلن در مورد واکسن شد. این دریافت ساده از دیدگاه و احساسات فرد دیگر، گوش دادن بازتابی نامیده میشود.
گانیر در پایان مصاحبه تاکید کرد که ماری هلن برای انتخاب اینکه میخواد فرزندش توبی واکسینه بشه یا نه، آزادی کامل دارد. وقتی افراد از بازاندیشی امتناع میکنند، ممکنه به دلیل مخالفت با استدلالهای شما نباشه.
بعد از مصاحبه، ماری هلن تصمیم گرفت توبی و سایر فرزندانش رو واکسینه کنه. دیگه نیازی به هیچ پافشاری نبود.
دوگانگی در تفکر و چالشهای آن
وقتی موضوعی به صورت صفر و صد بیان بشه، افراد کمتر درباره اون باز اندیشی میکنند.
الگور در سال ۲۰۰۶ برنامه مستندی به نام «حقیقت تلخ» را در باب تغییرات اقلیمی منتشر کرد که موفق به دریافت جایزه شد. این مستند تاثیرات جنجالآفرینی داشت و دولتها، کسب و کارها و افراد عادی را تشویق کرد تا از سیاره زمین محافظت کنند.
وضعیت تغییرات اقلیمی در آمریکا: یک واقعیت تلخ
اما اکنون، پس از ۱۵ سال موفقیت جنبشهای زیستمحیطی در تغییر ذهن آمریکا نسبت به تغییرات اقلیمی، چقدر بوده است؟ در سال ۲۰۱۹ تنها ۵۹ درصد از آمریکاییها تغییرات اقلیمی را به عنوان یک مشکل جدی قلمداد میکردند و ۱۶ درصد مردم معتقد بودند که تغییرات اقلیمی مسئله مهمی نیست.
تحلیل انتقادی: موفقیت فعالین اقلیمی
موفقیت فعالین اقلیمی در متقاعد ساختن افراد به باز اندیشی در باورشان چه چیزی به ما یاد میده؟ فعالین مانند الگور به گونهای در باب تغییرات اقلیمی صحبت میکنند که گویی مردم باید یکی از دو طرف را انتخاب کنند.
در واقع، اکثر آمریکاییها در یک طرف مذاکرات اقلیمی قرار ندارند. نظرات مردم طیف گستردهای از کمی نگران تا بیقید و نامطمئن را در بر میگیره. اما فعالین تغییرات اقلیمی با طبقهبندی کردن دیدگاهها به دو طرف حقیقتگویان و انکارکنندگان، مردم را مجبور به انتخاب یکی از دو دسته میکنند.
ارائه دیدگاههای متعدد
در صورتی که افراد زمانی دیدگاهشان را تغییر میدهند که مسئله پیچیده باشه و منظرگاههای مختلفی نسبت به اون وجود داشته باشد. به بیان دیگر، اگر میخواهید کسی را به بازاندیشی در افکار خود متقاعد کنید، نباید به اونها بگید که درست فکر میکنند یا غلط، بلکه بهتره به اونها نشون بدید که دیدگاههای زیادی برای انتخاب وجود داره.
نکتهای برای فعالین محیط زیست: تغییر رویکرد
این رویکرد افراد را تشویق میکند تا بیشتر بر مسئله واقعی متمرکز بشن و از جانبداری احساسی و بیمنطق خودداری کنند. شاید اگر فعالین محیط زیست همین کار را انجام داده بودند، آمریکاییهای بیشتری به جای تمرکز بر طرفین این درگیری به حقایق علمی توجه میکردند.
سخن پایانی و پیام کلیدی خلاصه کتاب دوباره فکر کن
پیام کلیدی این خلاصه کتاب این است که شک داشتن و اشتباه کردن نشانه ضعف یا ناتوانی نیست. پیشرفت و رشد واقعی از ارزیابی مداوم ایدهها و نظریات و داشتن دیدگاه فروتنانه نسبت به دانش به دست میآید. بنابراین، اگر کسی به شما بگوید که صد در صد مطمئن است که حق با اوست و شما اشتباه میکنید، میتوانید مطمئن باشید که کسی که باید دوباره فکر کند، اوست، نه شما.
یک تمرین کاربردی این است که ارزشهای شما معرف شما هستند، نه باورهایتان. شما خودتان را چگونه تعریف میکنید؟ اگر حس هویت شما از باورهایتان نشأت میگیرد، باید دوباره فکر کنید. وقتی هویت شما ناشی از عقایدتان باشد، تغییر آنها دشوارتر خواهد شد. در چنین حالتی، به حالت دفاعی میروید و به دیدگاههایتان میچسبید، حتی اگر شواهد نشان دهند که عقاید شما از درجه اعتبار ساقطاند.
تعریف هویت بر اساس ارزشها
به جای شناسایی خودتان از طریق باورهای شخصی، سعی کنید هویتتان را با ارزشهایتان تعریف کنید. ارزشهای محوری زندگی شما شامل عدالت، انسجام شخصیت، و تعالی هستند و نیازی به تغییر آنها در طول زندگیتان ندارید. اما باورهای شما نسبت به نحوه تکامل این ارزشها احتمالاً نیازمند تغییر خواهند بود.
تغییر در افکار و باورها، اولین قدم به سوی رشد و پیشرفت است. اگر به دنبال یادگیری و بهبود هستید، باید از انتقاد و شک به عنوان ابزارهایی برای توسعه استفاده کنید.
خرید اینترنتی کتاب دوباره فکر کن
با خرید نسخه اصلی کتاب دوباره فکر کن، در زندگی ات انعطاف پذیر باش.
نسخه اصلی کتاب دوباره فکر کن بهت میگه که تغییر نظر نه نشانه ضعف، بلکه نمادی از رشد و هوش است.
فرصت را از دست ندهید! درصورت نیاز و برای خرید کتاب دوباره فکر کن با تخفیف از فروشگاه کتاب خلاصینو روی لینک زیر کلیک کنید.