چگونه عادتها زندگی ما را شکل میدهند؟
خلاصه کتاب قدرت عادت نوشته چارلز دوهیگ، برنده جایزه گزارشگر کسب و کار نیویورک تایمز، ما رو به کشفیات علمی هیجانانگیزی میبرد و توضیح میده چرا عادتها وجود دارن و چطور میشه اونها رو تغییر داد. در طول اینخلاصه کتاب، میفهمیم چرا بعضی افراد و شرکتها برای تغییر کوشش میکنن و با وجود سالها تلاش، به نظر میرسه که دیگران یه شبه تغییر میکنن. ما به آزمایشگاههایی سر میزنیم که در اونها دانشمندان مغز و اعصاب بررسی میکنن عادتها چطور کار میکنن و کجای مغز قرار دارن. میبینیم چطور عادتهای درست برای پیشرفت و موفقیت پپسودنت، شرکت خمیردندان، خیلی مهم بوده و چطور تونی دانگی با تغییر یه قدم در حلقه عادت بازیکنانش، تیمش رو به قهرمانی در سوپربال رسوند و آلکووا، شرکت آلومینیوم، با تغییر یه روتین در سازمانش زیر و رو شد. در اصل، قدرت عادت، یه بحث هیجانانگیز درباره چگونگی تأثیر عادتها بر زندگی ماست.
ورزش منظم، کاهش وزن، پرورش کودکان استثنایی، خلاقیت بیشتر، ایجاد شرکتهای تحولآفرین و جنبشهای اجتماعی، و دستیابی به موفقیت در درک عملکرد عادتهاست. با استفاده از این علم جدید، میتونیم کسب و کارها، جوامع و زندگی خودمون رو متحول کنیم.
چه چیزی در این خلاصه یاد میگیریم؟
- چرا مغز سعی میکنه روتینها رو به عادت تبدیل کنه.
- چطور اشتیاق عادتهای جدید رو بسازیم و تقویت کنیم.
- چطور قانون طلایی تغییر عادت رو به کار بگیریم.
- عادتهای کلیدی و اهمیت اونها در ساختن روتینهای جدید چیست.
روزمرگیها و عادتهای ما
آیا شما تا به حال فکر کردهاید وقتی صبح از خواب بیدار میشید، اول چه کاری انجام میدید؟ دوش میگیرید؟ ایمیل چک میکنید؟ یا شاید یه دونات از آشپزخانه برمیدارید؟ ممکنه قبل از رفتن به توالت، دندانهایتان را مسواک بزنید یا بعد از آن؟ از چه مسیری به محل کار میرید؟ وقتی به خانه میرسید، کفشهای ورزشی میپوشید و به پیادهروی میرید یا برای خودتون نوشیدنی میریزید و شام رو جلوی تلویزیون میخورید؟
ویلیام جیمز در سال ۱۸۹۲ نوشته که زندگی ما یه مجموعه از عادتهاست. خیلی از انتخابهایی که هر روز انجام میدیم، ممکنه به نظر تصمیمهای خوبی بیاد، اما در واقع، فقط عادتها هستن. یه تحقیق دانشگاه دوک در سال ۲۰۰۶ نشون داده که بیشتر از ۴۰ درصد از اعمال روزانه افراد، بر اساس عادتها انجام میشه، نه تصمیمات واقعی.
خريد كتاب قدرت عادت رو الان انجام بده بعداً تو 4 قسط پرداخت كن
چرا عادتها اینقدر مهم هستن؟
جیمز زمان زیادی رو صرف فهمیدن این کرد که چرا عادتها وجود دارن، اما فقط در دو دهه گذشته دانشمندان و بازاریابان به فهم عمیقتری از نحوه عملکرد و تغییر عادتها رسیدن. ما اول به صورت هوشیارانه تصمیم میگیریم چقدر غذا بخوریم، روی چه چیزهایی تمرکز کنیم، چه زمانی سر کار بریم، چه زمانی نوشیدنی بخوریم یا چه زمانی پیادهروی کنیم. بعد از مدتی، این رفتارها به صورت خودکار درآمده و میتونیم الگوها رو به هر شیوهای که میخواهیم دوباره بسازیم.
کشف عادتها در مغز
در موسسه فناوری ماساچوست، آزمایشگاههایی وجود دارن که شبیه خانههای عروسکی یا تئاتر به نظر میرسن. در این آزمایشگاهها، متخصصان مغز و اعصاب حسگرهای کوچکی رو در جمجمه موشهای صحرایی بیهوش کار میگذارند تا کوچکترین تغییرات مغز رو ثبت کنن. این آزمایشگاهها به یک کانون برای انقلاب در علم شکلگیری عادتها تبدیل شدهاند و آزمایشات جاری نشون میدهند چطور رفتارهای لازم رو در طول روز ایجاد میکنیم.
مثلاً هر وقت که یه کار معمولی مثل مسواک زدن یا عقب راندن ماشین انجام میدیم، در نزدیکی مرکز جمجمه یک توده به اندازه توپ گلف قرار داره که شبیه همون چیزی است که در داخل سر بچه خزنده یا پستاندار دیده میشه. دیدن این گره عصبی پایه است و سلولهای بیضی شکل هستند که سالهاست دانشمندان هنوز اونا رو نشناختن به استثنای شبهاتی که درباره نقش اون در بیماری پارکینسون وجود داره.
کشف عادتها با آزمایشهای جدید
در اوایل دهه ۱۹۹۰، پژوهشگران موسسه فناوری ماساچوست به این فکر افتادند که آیا عقدههای عصبی پایه میتوانند جزو عادتها باشند. آنها متوجه شدند که حیواناتی با آسیب به عقدههای عصبی پایه، به طور ناگهانی با مشکلاتی روبرو میشوند. این مشکلات شامل یادگیری دویدن در پیچ و خمها یا به یاد آوردن شیوه باز کردن محفظههای غذا بود. پژوهشگران تصمیم گرفتند با استفاده از فناوریهای کوچک و جدید، آزمایشی انجام دهند. این آزمایش به آنها اجازه داد تا با جزئیات مشاهده کنند که چه در سر موشها در حال اتفاق است.
در نهایت، هر حیوان در پیچ و خم تیشکل قرار گرفت که در یک انتهای اون شکلات قرار داشت. ساختار پیچ و خمها به گونهای بود که موش پشت دیوارکی قرار داشت که با صدای بلند باز میشد. در ابتدا، هنگامی که موش صدا رو میشنید و دیوارک ناپدید میشد، معمولاً در راهروی مرکزی بالا و پایین میرفت، در کنجها بو میکشید و دیوارها رو میخراشید. به نظر میرسید بوی شکلات رو حس میکنه اما نمیتونست بفهمه چطور اون رو پیدا کنه. زمانی که به بالای تیشکل میرسید، اکثراً به سمت راست و دور از شکلات میرفت و سپس به سمت چپ میرفت و گاهی هم بدون هیچ دلیل واضحی مکث میکرد. در نهایت، بیشتر حیوانات پاداش رو کشف کردند، اما هیچ الگوی واضح و معناداری وجود نداشت. به نظر میرسید که هر موش آرام و بیفکر قدم میزد.
فعالیت مغز و پردازش اطلاعات در موشها
با این حال، محققان سر موشها داستانهای متفاوتی بیان کردند. در حالی که هر حیوان در پیچ و خم سرگردان بود، مغزش با عقده عصبی خشم عمل میکرد. هر بار که موش هوا رو میبویید یا دیوار رو میخراشید، مغزش با فعالیت منفجر میشد، انگار هر بو، تصویر یا صدایی رو ارزیابی میکرد. موش زمان سرگردان بودن مدام اطلاعات رو پردازش میکرد. دانشمندان بارها و بارها این آزمایش رو تکرار کردند و مشاهده کردند که چگونه فعالیت مغز هر موش بعد از صدها بار حرکت در یک مسیر تغییر میکنه.
چطور عادتها به آرامی تغییر میکنند؟
یه سری تغییرات به آرامی پدیدار شد. موشها از بوییدنها و چرخشهای اشتباه خودداری کردند و به جای اون، سریعتر و سریعتر از پیچ و خمها حرکت کردند. توی مغز اونها یه اتفاق غیرمنتظره افتاد. وقتی هر موش با روش حرکت توی پیچ و خم آشنا شد، فعالیت ذهنیش کم شد. با اتوماتیکتر شدن مسیر، موشها کمتر و کمتر فکر میکردند. انگار وقتی برای اولین بار موشی توی پیچ و خم کاوش میکرد، مغزش باید با تمام توان کار میکرد تا همه اطلاعات جدید رو درک کنه. اما بعد از چند روز دویدن توی همون مسیر، موشها دیگه نیازی به خراشیدن دیوارها یا بوییدن هوا نداشتند و بنابراین فعالیت مغزی مرتبط با خراشیدن و بو کشیدن متوقف شد.
موش دیگه نیازی به انتخاب جهت نداشت و بنابراین مراکز تصمیمگیری مغز ساکت شد. موش نحوه دویدن توی پیچ و خم رو به قدری درونیسازی کرده بود که دیگه نیازی به فکر کردن نداشت. اما بررسیهای مغزی نشون میده که درونیسازی به عقدههای عصبی پایه وابسته است. به نظر میرسید هر چی موش سریعتر حرکت میکرد، این ساختار عصبی کمتر فعالیت میکرد. عقدههای عصبی پایه در به یادآوری الگوها و عمل کردن به اونها نقش اساسی دارند. به عبارت دیگه، حتی وقتی که بقیه مغز به خواب میره، عقدههای عصبی پایه عادتها رو ذخیره میکنن. عادتها هرگز واقعاً از بین نمیرن و در ساختارهای مغز ما رمزگذاری شدهاند. مشکل اینجاست که مغز نمیتونه تفاوت بین عادتهای بد و خوب رو تشخیص بده.
چطور عادتها خودکار میشن؟
فرایند تبدیل دنبالهای از اعمال به روالهای خودکار، قطعهبندی نامیده میشود و ریشه شکلگیری عادتهاست. دهها یا حتی صدها قطعه رفتار وجود دارد که هر روز به آنها تکیه میکنیم. برخی از این رفتارها سادهاند، مثلاً هنگام مسواک زدن، خودکار خمیر دندان را روی مسواک میزنیم. اما برخی مانند لباس پوشیدن یا تهیه ناهار برای بچهها پیچیدهترند.
دانشمندان معتقدند عادتها به دلیل تلاش مغز برای حفظ نیروی خود پدیدار میشوند. مغز سعی میکند تقریباً هر روال عادی را به عادت تبدیل کند. عادتها به ذهن این امکان را میدهند که بیشتر استراحت کند. این غریزه صرفهجویی در نیرو، مزیت بزرگی است. مغز کارآمد به ما اجازه میدهد که درباره رفتارهای اساسی مثل راه رفتن و انتخاب غذا فکر نکنیم. اینگونه میتوانیم انرژی ذهنی را به اختراعات بزرگتری مثل هواپیماها و بازیهای ویدیویی اختصاص دهیم.
حلقه عادت: نشانه، روتین و پاداش
فرایند درون مغز ما یه حلقه سه مرحلهای داره: اول یه نشانه وجود داره، یه ماشه که به مغز میگه به حالت خودکار بره و از کدوم عادت استفاده کنه. بعد از اون، یه روتین وجود داره که میتونه جسمی، روانی یا احساسی باشه. در نهایت، یه پاداش وجود داره که به مغز کمک میکنه بفهمه این حلقه خاص برای آینده ارزش یادآوری داره یا نه. نشانه، روتین و پاداش بیشتر و بیشتر به صورت خودکار میشه. نشانه و پاداش با هم آمیخته میشن تا زمانی که احساس پیشبینی و اشتیاق ظاهر بشه و در نهایت یه عادت متولد میشه.
عادتها سرنوشت نیستن؛ عادتها رو میشه نادیده گرفت، تغییر داد یا جایگزین کرد. اما دلیل کشف حلقه عادت بسیار مهمه، چون یه حقیقت اساسی رو آشکار میکنه: وقتی که یه عادت ظاهر میشه، مغز مشارکت کامل در تصمیمگیری رو متوقف میکنه و تمرکز رو به کارهای دیگه معطوف میکنه، مگر اینکه آگاهانه بخواهید با یه عادت مبارزه کنید یا روتین جدیدی پیدا کنید.
داستان موفقیت خمیر دندان پپسودنت: از ایده تا عادت روزانه
در اوایل دهه ۱۹۰۰، یکی از مدیران برجسته آمریکایی به نام هاوپکینز با یه دوست قدیمی که یه ایده تجاری جدید داشت، برخورد کرد. دوستش توضیح داد که یه محصول شگفتانگیز کشف کرده که مطمئن هست پرطرفدار خواهد بود؛ یه خمیر دندان به نام پپسودنت. دوستش قول داد که این یه حرکت بزرگه و اگر همینطور پیش بره، هاوپکینز موافقت کرد کمپین تبلیغاتی ملی طراحی کنه.
در اون زمان، هاوپکینز در صدر صنعت تبلیغات بود و دهها محصول ناشناخته رو به برندهای خانگی تبدیل کرده بود. با این حال، وضعیت بهداشت دندانهای آمریکاییها در حال افت شدید بود. با ثروتمند شدن کشور، مردم مقادیر بیشتری از غذاهای شیرین و فرآوری شده رو خریداری کردند و با شروع جنگ جهانی اول، تعداد زیادی از نیروهای استخدام شده دندانهای پوسیدهای داشتند. مقامات گفتن که بهداشت ضعیف دندان یه خطر امنیت ملیه.
با این حال، هاوپکینز میدونست که فروش خمیر دندان یه ریسک مالیه. مشکل این بود که به سختی کسی خمیر دندان خریداری میکرد، چون با وجود مشکلات دندانی در کشور، کمتر کسی دندانهای خودش رو مسواک میزد. هاوپکینز نوشت که اگر این شرکت شش ماه بهش اختیار بده، میتونه کمپین رو آغاز کنه و دوستش موافقت کرد. این تصمیم، عاقلانهترین تصمیم مالی زندگی هاوپکینز بود.
در طی پنج سال همکاری، هاوپکینز پپسودنت رو به یکی از شناختهشدهترین محصولات روی زمین تبدیل کرد و به ایجاد عادت مسواک زدن با سرعت شگفتانگیزی در آمریکا کمک کرد. یک دهه بعد از اولین کمپین، نظرسنجیها نشون داد که مسواک زدن برای بیش از نیمی از مردم آمریکا یه عادت شده و هاوپکینز به مسواک زدن به عنوان یه فعالیت روزانه کمک کرده بود.
راز موفقیت هاپکینز در ایجاد عادتهای جدید
راز موفقیت هاپکینز این بود که یه نشونه و پاداش درست پیدا کرده بود و یه عادت خاص ساخت. این معجزه انقدر قوی بود که حتی الان هم اصول اولیهاش توسط طراحان بازیهای ویدیویی، شرکتهای مواد غذایی، بیمارستانها و میلیونها فروشنده توی دنیا استفاده میشه. هاپکینز دقیقا چی کار کرد؟ او اشتیاق ایجاد کرد و این اشتیاق باعث میشد نشونهها و پاداشها کار کنن.
ابداع نشانههای قوی برای پپسیودنت
هاپکینز برای فروش پپسیودنت نیاز به یه محرک داشت که استفاده روزانه از خمیر دندان رو توجیه کنه. او با انبوهی از کتابهای دندانپزشکی نشست و وسط یه کتاب به پلاکهای مخاطی روی دندانها اشاره شد. این ایده جذابی بهش داد. تصمیم گرفت خمیر دندان رو به عنوان خالق زیبایی معرفی کنه. با اینکه خمیر دندان هیچ کمکی به برداشتن لایه روی دندان نمیکرد، یکی از محققان برجسته دندانپزشکی گفته بود که همه خمیر دندانها به ویژه پپسیودنت بیارزش هستن.
هاپکینز گفت: «اینجا نشونهای هست که میتونه باعث ایجاد یه عادت بشه.» به زودی، شهرها پر شد از تبلیغات پپسیودنت. توجه کنید چقدر دندانهای زیبا در همه جا دیده میشد. میلیونها نفر از روش جدیدی برای تمیز کردن دندانها استفاده میکردند. چرا هر زنی روی دندانهاش سیاهی داره؟ پپسیودنت لایههای سیاهی رو برمیداره. هاپکینز نشونهای پیدا کرده بود که نادیده گرفتنش غیرممکن بود. از مردم خواسته شد زبانشون رو روی دندانهاشون بذارند و وقتی این کار رو کردند، لایهای رو احساس میکردند. هاپکینز نشونهای ساده و از قدیم وجود داشت که تبلیغات باعث میشد مردم به طور خودکار ازش پیروی کنند. علاوه بر این، پاداش جذابتر بود. کی نیست که بخواد زیباتر به نظر بیاد؟ کی نیست که لبخند زیبا بخواد، به ویژه وقتی تنها چیزی که لازمه برس و خمیر دندان پپسیودنت باشه؟
موفقیت و تأثیر بلندمدت پپسیودنت
از هفته سوم، تقاضا زیاد شد و سفارشات برای پپسیودنت به قدری زیاد شد که شرکت ازشون عقب موند. به مدت یک دهه، پپسیودنت یکی از پرفروشترین کالاها توی دنیا بود و بیش از ۳۰ سال، پرفروشترین خمیر دندان آمریکا بود. قبل از ظهور پپسیودنت، فقط ۷ درصد از آمریکاییها یه خمیر دندان توی خونشون داشتن. یه دهه بعد از تبلیغات سراسری هاپکینز، این تعداد به ۶۵ درصد رسید. بعد از جنگ جهانی دوم، نگرانیهای ارتش درباره دندانهای سربازها کم شد چون تعداد زیادی از سربازها هر روز مسواک میزدن.
قانون طلایی تغییر عادت: چرا دگرگونی رخ میدهد؟
هاپکینز گفت روانشناسی انسانی رو آموخته بود. این روانشناسی بر دو قاعده اصلی استوار بود: اول، یه نشونه ساده و واضح پیدا کنین، دوم، پاداشها رو مشخص کنین. هاپکینز قول داد که اگر این عوامل رو به درستی درک کنین، مثل جادو عمل میکنه. به پپسیودنت نگاه کنین: یه نشونه از لایه روی دندان شناسایی کرده بود و میلیونها نفر رو ترغیب کرده بود تا یه عادت روزانه رو شروع کنن. حتی امروز هم قوانین هاپکینز جزو اصلی کتابهای درسی بازاریابی و پایه میلیونها کمپین تبلیغاتی هستن.
برخلاف بقیه خمیر دندانهای اون دوره، پپسیودنت حاوی اسید سیتریک و دوزهایی از روغن نعنا و سایر مواد شیمیایی بود که طعم تازه خمیر دندان رو ایجاد میکرد. اما تاثیر غیر قابل پیشبینی دیگهای هم داشت: محرکهایی که احساس سوزش و خنکی روی زبان و لثه ایجاد میکردن. بعد از اینکه پپسیودنت شروع به تسلط بر بازار کرد، محققان شرکتهای رقیب دنبال دلیلش بودن. اونها متوجه شدن که مشتریها میگفتن اگر استفاده از پپسیودنت رو فراموش کنن، متوجه میشن چون دیگه احساس تمیزی و خنکی توی دهان ندارن. هاپکینز دندانهای زیبا نمیفروخت، بلکه یه احساس رو میفروخت. وقتی مردم هوس این احساس خنکی و پاکیزگی رو میکردن، اون رو مساوی با مسواک زدن میدونستن و به همین دلیل به یه عادت تبدیل میشد.
احساس خنکی و تأثیر آن بر عادات
مدیر برند خمیر دندان اورالبی و کریست میگه: «مصرفکنندگان به نوعی نشون میدن که محصول چطور کار میکنه. ما میتونیم خمیر دندان رو مثل هر چیزی مزهدار کنیم، اما احساس خنکی باعث نمیشه خمیر دندان بهتر کار کنه. این احساس فقط مردم رو متقاعد میکنه که کارش رو انجام بده.» هر کسی میتونه از این فرمول اساسی برای ایجاد عادتهای خودش استفاده کنه. میخواهید بیشتر ورزش کنین؟ یه نشونه مثل رفتن به باشگاه بدنسازی به محض بیدار شدن انتخاب کنین و یه پاداش مثل اسموتی بعد از هر تمرین داشته باشین. سپس به اسموتی یا هجوم آندروفینی که احساس میکنین فکر کنین و به خودتون اجازه بدین پاداش رو پیشبینی کنین. سرانجام، این اشتیاق باعث میشه که هر روز به سمت درهای سالن ورزشی برین. اشتیاق عادت رو ایجاد میکنه و اگر بدونین چطور اشتیاق ایجاد کنین، ساختن عادت جدید راحتتر میشه.
تلاشهای تونی دانگی و فلسفه تغییر عادات
تونی دانگی تا ابد منتظر کار به عنوان سرمربی تیم بوکانی رز بود. به مدت ۱۷ سال، او به عنوان دستیار مربی ابتدا در دانشگاه مینسوتا، بعد با پیتزبورگ استیلرز، سپس با فرماندهان کانزاس سیتی و بعد با وایکینگها به مینسوتا بازگشت. چهار بار در دهه گذشته برای مصاحبههای مربیگری با تیمهای NFL دعوت شده بود، اما هر چهار بار مصاحبهها خوب پیش نرفت. در مصاحبههای شغلیاش، او با صبر و حوصله باور خودش رو توضیح میداد و میگفت کلید پیروزی تغییر عادتهای بازیکنان است. او میخواست بازیکنان رو مجبور کنه تا تصمیمگیریهای زیادی توی بازی انجام بدن. میخواست بازیکنان به طور خودکار و از روی عادت واکنش نشون بدن و میگفت اگر بتونه عادتهای مناسبی ایجاد کنه، تیمش برنده میشه.
دانگی توضیح داد که قهرمانان کارهای خارقالعاده انجام نمیدن، بلکه کارهای معمولی رو بدون فکر انجام میدن، انقدر سریع که تیم دیگه نمیتونه واکنش نشون بده. قهرمانان عادتهایی رو که یاد گرفتن دنبال میکنن. وقتی کارفرمایان میپرسن چطور میخواهید این عادتهای جدید رو ایجاد کنین، دانگی قصد نداشت عادتهای جدیدی ایجاد کنه، بلکه میخواست عادتهای قبلی رو تغییر بده. عادتها یه حلقه سه مرحلهای هستن: نشونه، روتین و پاداش. دانگی فقط میخواست به مرحله وسطی یعنی روتین حمله کنه. او از روی تجربه میدونست که اگر در ابتدا و انتهای کار آشنایی وجود داشته باشه، متقاعد کردن کسی برای پذیرش رفتار جدید راحتتره. استراتژی مربیگری او شامل یه قانون طلایی تغییر عادت است که بعداً مشخص شد یکی از قویترین ابزارها برای ایجاد تغییر است.
فلسفه تغییر عادات و موفقیتهای دانگی
دانگی فهمید که نمیتونید عادتهای بد رو به طور کامل از بین ببرید. در عوض، برای تغییر عادت باید نشانه قدیمی و پاداش قدیمی رو حفظ کنید، اما یه روتین جدید ایجاد کنید. این یک قاعدهی کلیدی هست: اگه از همون نشانه و پاداش استفاده کنید، میتونید عادت رو تغییر بدید. اگه نشانه و پاداش ثابت بمونه، تقریباً هر رفتاری میتونه تغییر کنه.
دانگی چهار بار فلسفهی مبتنی بر عادت رو برای صاحبان تیم توضیح داد. چهار بار هم اونها مودبانه به حرفاش گوش دادند و بعدش یکی دیگه رو استخدام کردند. تا اینکه در سال ۱۹۹۶ از طرف بوک آندرس با دانگی تماس گرفتند. اون رفت و بار دیگه برنامهش رو برای پیروزیشون ارائه داد. روز بعد از مصاحبه نهایی، بهش کار رو پیشنهاد کردند.
روش دانگی در نهایت بوکس رو به یکی از تیمهای برنده لیگ تبدیل کرد. اون تنها مربی تاریخ NFL بود که در ۱۰ سال متوالی به بازی رفت، اولین مربی آمریکایی آفریقاییتبار که قهرمانی در سوپر باول رو به دست آورد و یکی از معتبرترین مربیان حرفهای دوومیدانی شد. تکنیکهای مربیگری اون در سراسر لیگ و همه ورزشها گسترش پیدا کرد و رویکردش، یعنی روش بازسازی عادتها، در زندگی هر کسی کمک میکنه.
راهنمای تغییر عادت: نقش روتینهای جایگزین و حمایت گروهی
متاسفانه هیچ مجموعه خاصی از مراحل وجود نداره که برای همه افراد کار کنه. ما میدونیم که عادت رو نمیشه از بین برد؛ در عوض باید جایگزینش کرد و میدونیم که عادتها زمانی قابل تغییر هستن که قانون طلایی تغییر عادت اعمال بشه. اگه از همون نشانه و پاداش استفاده کنیم، میتونیم مسیر جدیدی رو وارد کنیم. اما برای تغییر عادت این کافی نیست. مردم باید باور کنند که تغییر امکانپذیر هست و اغلب این باور تنها با کمک یک گروه به وجود میاد.
اگه میخواهید سیگار رو ترک کنید، یه روتین متفاوتی بسازید که هوسهای ناشی از سیگار رو برطرف کنه. بعدش یه گروه حمایتی پیدا کنید؛ مجموعهای از افراد سیگاری سابق یا گروه دیگهای که به شما کمک کنه باور داشته باشید که میتونید از نیکوتین دوری کنید و وقتی که احساس کردید ممکنه دچار مشکل بشید، از اون گروه کمک بگیرید.
اگه میخواهید وزن خودتون رو کم کنید، عادتهای خودتون رو بررسی کنید تا ببینید چرا واقعاً هر روز از میز خود برای خوردن اسنک بلند میشید. بعدش فردی رو پیدا کنید که با شما قدم بزنه یا کنار میز کار با هم صحبت کنید، نه در کافیشاپ. گروهی که اهداف کاهش وزن رو با هم دنبال میکنند یا فردی که به جای چیپس با خودش سیب میآورد.
شواهد واضح هست: اگه میخواهید یک عادت رو تغییر بدید، باید یه روتین جایگزین پیدا کنید. و وقتی که به عنوان بخشی از یک گروه متعهد به تغییر بشید، شانس موفقیت شما به طور چشمگیری افزایش مییابد. باور ضروری هست و از تجربه یه جامعه مشترک به وجود میاد، حتی اگه اون جامعه فقط دو نفر باشه.
عادتهای کلیدی سازمانهای موفق
یه روز در اکتبر ۱۹۸۷، گروهی از سرمایهگذاران برجسته والاستریت و تحلیلگران سهام در اتاق مجلل یک هتل شیک در منهتن جمع شدند. اونا برای ملاقات با مدیرعامل جدید شرکت آلومینیوم آمریکا یا آلکوا اونجا بودند. چون این شرکت تقریبا یه قرن بود که همه چیز رو از فویل و فلز میساخت؛ از قوطیهای کوکاکولا گرفته تا پیچ و مهرههای ماهوارهها. مدیریت اشتباه بعد از اشتباه داشت و سعی کرد به طرز غیر عاقلانهای خطوط تولید جدیدش رو گسترش بده. ولی رقبا، مشتریان و محصولاتش رو دزدیدند.
وقتی هیئت مدیره آلکوا اعلام کرد که وقت رهبری جدید فرا رسیده، احساس راحتی محسوسی ایجاد شد. با این حال، وقتی اعلام شد که مدیرعامل جدید یه بروکرات سابق دولتی به نام ایل خواهد بود، این حس به ناراحتی تبدیل شد. خیلیها در والاستریت هرگز نام او رو نشنیده بودند.
بحران اعتماد و تصمیمات فوری
بعد از اتمام جلسه، سرمایهگذاران در اتاق رو با ضربه باز کردند، یکی به لابی دوید، تلفن پول پیدا کرد و با ۲۰ مشتری بزرگ خودش تماس گرفت. سرمایهگذار گفت هیئت مدیره یه دیوانه رو مسئول کرده و قصد داره شرکت رو نابود کنه. من بهشون دستور دادم که سهام خودشون رو فوراً بفروشند قبل از اینکه همه افراد حاضر در اتاق با مشتریان خودشون تماس بگیرند و همین رو بگن. این واقعا بدترین نصیحتی بود که در کارم کردم.
اما ظرف یه سال از سخنرانی ایل، سود آلکوا به رکورد بالایی رسید. در زمان بازنشستگی ایل در سال ۲۰۰۰، درآمد خالص سالانه شرکت ۵ برابر بیشتر از قبل از ورودش بود و سرمایه بازارش ۲۷ میلیارد دلار افزایش یافته بود. کسی که یه میلیون دلار در آلکوا سرمایهگذاری کرده بود، در زمان ریاست شرکت یه میلیون دلار دیگه سود دریافت کرد و ارزش سهام هنگام خروج ۵ برابر بیشتر شد.
تغییر با تمرکز بر عادتهای کلیدی
پس چطور ایل یکی از بزرگترین و خطرناکترین شرکتها رو به یه ماشین پرسود تبدیل کرد؟ با حمله به یه عادت و بعد مشاهده تغییرات اون در سازمان. ایل معتقد بود که بعضی از عادتها قدرت ایجاد واکنش زنجیرهای رو دارن و بقیه عادتها رو هنگام حرکت در سازمان تغییر میدهند. به عبارت دیگه، بعضی از عادتها در بازسازی مشاغل و زندگی بیشتر از بقیه اهمیت دارن. اینها عادتهای کلیدی هستن و میتونند بر نحوه کار، بازی، زندگی، هزینه و ارتباط افراد تاثیر بذارند. عادتهای کلیدی فرایندی رو شروع میکنند که با گذشت زمان همه چیز رو دگرگون میکنه. عادتهای کلیدی میگند که موفقیت به درست انجام دادن تک تک کارها بستگی نداره، بلکه به شناسایی چند اولویت اصلی و تبدیل اونها به اهرمهای قوی بستگی داره. عادتهایی که بیشترین اهمیت رو دارند، وقتی شروع به تغییر میکنند، الگوهای دیگه رو از بین میبرند و بازسازی میکنند.
تمرکز بر ایمنی به عنوان عامل تغییر
در اون زمان، آلکوا مشکل داشت. منتقدان میگفتند کارگران این شرکت به اندازه کافی چابک نیستند و کیفیت محصولات پایین هست. در بالای لیست ایل، کیفیت یا کارایی به عنوان مهمترین اولویت نوشته نشده بود. در شرکتی به بزرگی و قدمت آلکوا، نمیتونید انتظار داشته باشید که همه بیشتر کار کنند یا بیشتر تولید کنند. مدیرعامل قبلی تلاش کرده بود تا پیشرفتها رو اجباری کنه و ۱۵ هزار کارمند اعتصاب کرده بودند. اونقدر بد شد که آدمکهایی رو به پارکینگها میآوردند و تن اونها رو مثل مدیران لباس میپوشاندند و در آتش میسوزاندند. ایل معتقد بود که اولویت اصلی باید چیزی باشه که همه اتحادیهها و مدیران اجرایی معتقد باشن مهم هست. او به تمرکزی نیاز داشت که مردم رو دور هم جمع کنه و بهش اهرمی برای تغییر نحوه کار و ارتباط مردم بده.
تغییرات در رویکرد امنیتی و تأثیرات آن
اونیل گفت من تصمیم گرفتم روی اصول تمرکز کنم. هر کسی باید بتونه به همون اندازهای که وارد محل کار میشه، ایمن خارج بشه. این شد هدف جسورانهام: مصدومیت صفر. هر چقدر هم که هزینه داشته باشه، برای من مهم نبود. جرقه این رویکرد این بود که هیچکس نمیخواست درباره امنیت کارگران با من بحث کنه. اتحادیهها سالها برای قوانین بهتر امنیتی تلاش میکردند و مدیران هم نمیخواستند درباره این موضوع حرف بزنند چون صدمات یعنی کاهش بهرهوری و روحیه پایین.
ولی چیزی که خیلیها نمیدونستن این بود که برنامه من برای صفر رساندن صدمات نیازمند تغییرات اساسی در آلکوا بود. برای حفاظت از کارگران، آلکوا باید تبدیل به بهترین و کارآمدترین شرکت آلومینیوم روی زمین میشد. برنامه امنیتی من عملاً برگرفته از حلقه عادت بود. من یک نشانه ساده از آسیب کارمند شناسایی کردم و یه روتین خودکار ساختم. هر بار که کسی صدمه میدید، رئیس واحد باید طی ۲۴ ساعت گزارش بده و یه برنامه برای جلوگیری از تکرار آسیب ارائه کنه. پاداش هم این بود که تنها افرادی که از سیستم استقبال میکردند، ارتقا پیدا میکردند.
نتایج تغییرات و موفقیتهای آلکوا
با تغییر الگوهای امنیتی، جنبههای دیگه شرکت هم به سرعت تغییر کرد. قوانینی که اتحادیهها چندین دهه مخالفش بودند، مثل سنجش میزان بهرهوری تک تک کارگران، به سرعت پذیرفته شد. سیاستهایی که مدیران قبلی در برابرش مقاومت میکردند، مثل دادن استقلال به کارگران، حالا استقبال شد چون این بهترین راه برای جلوگیری از صدمات بود.
من هرگز قول ندادم که تمرکزم بر ایمنی کارگران باعث افزایش سود آلکوا میشه، ولی با روتین جدید، هزینهها کاهش یافت، کیفیت بالا رفت و بهرهوری افزایش یافت. سیستمهای جدید به طور چشمگیری به صرفهجویی در هزینهها و محصولات با کیفیت بالاتر کمک کرد. آلکوا در نهایت ثابت کرد که تغییرات اولیه میتونن واکنشهای زنجیرهای به وجود بیارن.
چگونه عادتهای اولیه میتوانند به تحول در زندگی و کار منجر شوند؟
محققان در زمینههای مختلف از جمله زندگی روزمره، رابطه مشابهی رو پیدا کردن. مثلاً، خانوادههایی که با هم شام میخورن، بچههاشون نمرات بهتر و مهارتهای عاطفی قویتری دارن. یا اینکه مرتب کردن رختخواب هر روز صبح با بهرهوری بهتر و احساس رفاه بیشتر ارتباط داره. این تغییرات اولیه به نحوی باعث ایجاد عادتهای خوب دیگه میشن.
عادتها به این سادگی که به نظر میرسند نیستند. حتی وقتی که در ذهن ما ریشه دواندهاند، سرنوشت ما نیستند. وقتی بفهمیم چطور عادتها کار میکنند، میتوانیم آنها رو تغییر بدیم. صدها عادت روزانه داریم که روی زندگیمون تاثیر میذاره، از نحوه لباس پوشیدن گرفته تا اینکه چه غذایی میخوریم و آیا بعد از کار ورزش میکنیم یا نه. هر عادت نشانه و پاداش خاص خودش رو داره. حتی ناکارآمدترین شرکتها هم میتونن تغییر کنن. برای اصلاح عادت باید تصمیم بگیریم که تغییرش بدیم، نشانهها و پاداشها رو بشناسیم و جایگزینهای مناسب پیدا کنیم.
وقتی بفهمید که عادتها میتونن تغییر کنن، آگاهی و کنترل رو به دست میارید و میتونید شروع به بازسازی کنید. باور به اینکه میتونید با ساختن عادتهای جدید تغییر کنید، به شما قدرت واقعی میده. این تفکر که عادتهای شما همون چیزی هستند که شما انتخاب میکنید، وقتی انتخابها خودکار بشن، نه تنها واقعی بلکه اجتناب ناپذیر هم میشه.
چه چیزی رو از خلاصه کتاب قدرت عادت یاد میگیریم؟
کتاب قدرت عادت، در واقع به ما میگه که فهمیدن عملکرد عادتها چقدر میتونه به ما کمک کنه تا زندگی، کسب و کار، و جامعهمون رو بهبود ببخشیم. با استفاده از این علم جدید، میتونیم عادتهای قدیمی رو تغییر بدیم و عادتهای جدیدی بسازیم که به موفقیت و پیشرفت منجر بشه.
تمرینها و راهکارهای خلاصه کتاب قدرت عادت:
- تعیین عادات جدید: برای ایجاد عادات جدید، اولین قدم اینه که عادتهای فعلی خودتون رو شناسایی کنید و بعد با تمرکز روی رفتارهای جدید، این عادتها رو تغییر بدید.
- قانون طلایی تغییر عادت: برای تغییر یک عادت، باید عادت قدیمی رو با یک عادت جدید و پاداشدهنده جایگزین کنید.
- تشخیص عادتهای کلیدی: عادتهایی که بیشترین تأثیر رو بر روی زندگی شما دارن رو شناسایی کنید و تمرکزتون رو روی تغییر اونها بذارید.
- ساخت روتین جدید: برای ایجاد یک روتین جدید، باید مراحل مشخصی رو دنبال کنید و به مرور زمان، این روتین رو در زندگی خودتون جا بیندازید.
خرید اینترنتی کتاب قدرت عادت
با خرید نسخه اصلی کتاب قدرت عادت، به اهداف بزرگت برس.
نسخه اصلی کتاب قدرعادت بهت نشون میده که در قلب هر موفقیتی، یک عادت درست وجود داره که میتونی با تمرین بهش دست پیدا کنی.
فرصت را از دست ندهید! درصورت نیاز و برای خرید کتاب قدرت عادت با تخفیف از فروشگاه کتاب خلاصینو روی لینک زیر کلیک کنید.